سایر قسمت ها
راه روشن _ عوامل مؤثر در تقویت و تلطیف ولایت

قسمت صد و نهم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر ابوالقاسمی و اجرای آقای غضبانی


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: راه روشن "عوامل مؤثر در تقویت و تلطیف ولایت"

تاريخ: 06/ 09/ 1403

عناوین بحث (کلید واژه ها):

تقویت امامت، ولایت، اطعام، هدیه، استفاده از فرصت ها، هدایت مردم، رسانه، طنز، غدیر ، روش‌های تبلیغ و تبیین

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد تقی غضبانی

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏؛ سلام وقت شما بخیر، با برنامه راه روشن از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خدمت شما هستیم، امیدوارم که در هر کجا هستید و بیننده برنامه خودتان از این شبکه هستید موفق و پیروز باشید، برنامه راه روشن متکفل پاسخ به شبهاتی است که ممکن است در ذهن ما پیش بیاید بخصوص در فضای مجازی که امروزه صحبت ها و مباحث زیادی در آن نشر پیدا می کند و بالاخره کم و بیش هر کدام از ما با آن درگیر هستیم و می بینیم و می شنویم و گاهی از اوقات آن ها را تحلیل می کنیم.

 یکی از مباحثی که ما در جلسات اخیر در خدمت شما بودیم بحث روش های تبیین و تبلیغ مباحث بود که جناب آقای دکتر ابوالقاسمی استاد عزیز ما و همراه گرامی ما مهمان این برنامه هستند تا این گونه تاریکی ها را برای ما روشن کنند و ذهن ما نسبت به این مسائل آگاه تر بشود و در مقابل آن ها آمادگی پیدا کند. استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید.

استاد ابوالقاسمی:

وعلیکم السلام ورحمة الله

أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

عرض سلام دارم خدمت شما جناب آقای غضبانی، عرض سلام دارم خدمت بینندگان عزیز و گرانقدر شبکه جهانی ولی عصر، امیدوارم هر کجا که هستند موفق و پیروز باشند و ان شاء الله که در ایام عزاداری های پیش رو بتوانیم خالصانه در راه صدیقه طاهره (سلام الله علیها) عزاداری کنیم و به امام زمان نشان بدهیم که ما هم داغدار مادر شان هستیم.

مجری:

ان شاء الله که عزاداری های مان مقبول درگاه الهی باشد، جا دارد ایام فاطمیه را خدمت شما و خدمت عزیزان بیننده عرض تسلیت بگوییم. امیدوارم با حضور هرچه بیشتر و پر شور تر خود تان این ایام را بیشتر احیاء کنید تا حقایق بیشتر روشن بشود بر کسانی که آگاهی شان کم نسبت به این مباحث است.

استاد در خدمت شما باشیم، مباحثی که قبلا داشتیم در خصوص برخی از سخنرانان مثل آقای قنبریان بود که مباحثی را مطرح کرده بودند برای مان بیشتر توضیح بدهید آنچه که گذشت و آنچه که امروز در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم، قبلا هم عرض کردیم، در زمینه بیان مظلومیت های اهل بیت (علیهم السلام) و مسئله امامت الهی و جایگاه معنوی اهل بیت (علیهم السلام) سه نظر و دیدگاه وجود دارد. دیدگاه اول این که ما باید این ها را بگوییم «ولو بلغ ما بلغ» هیچ خط قرمزی هم نداریم. این دیدگاه یک عده ای مثل یاسر الحبیب ها و اللهیاری ها و امثالهم است.

دیدگاه دوم هر اتفاقی رخ می دهد الان مصلحت نیست بگوییم، الان نباید بگوییم، الان خوب نیست بگوییم، الان نگوییم، حالا فعلا نگوییم، به هر بهانه ای شده است طرح مسئله ولایت، طرح مسئله امامت و امثال این را جلوگیری می کنند.

دیدگاه سوم دیدگاهی است که وظیفه داریم از تمام فرصت ها برای تبلیغ ایمان و ولایت اهل بیت (علیهم السلام) استفاده کنیم اما دو شرط دارد شرط اول این که به هیچ وجه به گسست اجتماعی منجر نشود. بگوییم یک شخصی هم باید جامعه را کنترل کند و مراقب باشد تا به آن حد گسست نرسد، تا جایی که دیگر نزدیک به گسست بود با روش های خاصی که سوپاپ های اطمینان جامعه است یک مقداری جامعه را دوباره آرام کند. دوباره بگوییم، مدام با این مدل ذره ذره بتوانیم برای مردم مسئله ولایت و امامت را جا بیندازیم و منتقل کنیم و بگوییم آن کسانی که جاهل هستند، این نکته اول.

 نکته دوم این است ما حواس مان باشد درست است داریم راجع به ولایت می گوییم اما بعضی وقت ها بعضی مسائل اهمیت موضعی پیدا می کنند، مثلا زمان جنگ با معاویه است، اصحاب آمدند آقا چه کار کنیم؟ گفتند فعلا جنگ با معاویه است ولی من برای شما می گویم، یک طوری بیان کنیم که اهم و مهم جا به جا نشوند، نه اهم و مهم ثابت همیشگی، اهم و مهم موضعی، معاویه به عنوان انگشت کوچک آن کسانی که قبلش بودند نیست، قطعا:

«قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله، مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ، نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ، مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ»

كافي( ط- دارالحديث)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏ (تاريخ وفات مؤلف: 329 ق‏)، محقق / مصحح: دارالحديث‏، ناشر: دار الحديث‏، قم‏، ق 1429، ج15، ص154، ح 14836/ 21

راجع به این ها حضرت تعبیر فرعون امت و امثال این ها و تعابیر عجیب دیگر به کار بردند. ما وقتی این تعبیر ها را داریم و این ها را می بینیم با وجود این یک دورانی است که ما نسبت به معاویه با توجه به آن خطری که دارد باید حساس تر باشیم. مثلا یک فردی سرطان پیشرفته دارد که بسیار خطرناک است، ولی الان چه مشکلی پیش آمده است؟ الان خونریزی از دماغش پیدا کرده است، این خونریزی بند نیاید چه می شود؟ آن طرف همین الان می افتد می میرد. خونریزی بینی را می شود بند آورد، خطرش هم به اندازه سرطان نیست و قابل کنترل است ولی باید به چه چیزی بپردازیم؟ به این خونریزی فوری که پیش آمده است؛ پس ما اهم و مهم را هم نباید جا به جا کنیم، فعلا بگویم این کلا سرطان ندارد، کلا ببیندیم و کنار بگذاریم؟ نه حواس مان باشد، ولی هر کدام را به حسب ضرورت خودش.

 ما گفتیم باید مراقب باشیم که گسست پیش نیاید، این که گسست پیش نیاید یعنی باید چه کار کنیم؟ چه جوری باید بگوییم؟ جلسه قبل دو سه تا از راه حل ها را گفتم، امروز سعی می کنم چون یک مقدار فرصت از ابتدای بحث به این مطلب می پردازیم کامل تر به این ها بپردازم و بیان کنم راه های تلطیف چه بوده است. یک اطعام و هدیه دادن، جلسه قبل هم عرض کردیم رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) برای ابلاغ ولایت امیرمؤمنان در مکه اوج فشارهای دعوت یعنی همان اول دعوت است که خیلی فشار های مشرکین زیاد است، تا حالا این چنین حرف هایی نشنیدند و به شدت هم دارند برخورد نشان می دهند، شکنجه هم می کنند بلال و امثالهم را، یکباره پیامبر می خواهد ولایت حضرت علی (علیه السلام) را مطرح کند. چه طوری مطرح کرد؟ خیلی ساده با اطعام دادن، بستگانش را که خیلی های شان را از رؤسای قریش بودند، ابولهب ها بودند دعوت کرد و اطعام کرد و گفت، به آن ها هم بر خورده است ولی شنیدند، حد اقل این قضیه ابلاغ شد، این وظیفه انجام شد و به گوش شان خورد، جنگی هم راه نیفتاد، شمشیر هم نکشیدند، در غدیر خم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) مأمور شد

(وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ)

و مردم را دعوت عمومي به حج کن؛ تا پياده و سواره بر مرکبهاي لاغر از هر راه دوري بسوي تو بيايند...

سوره حج (22): آیه 27

پیامبر دستور بده همه به حج بیایند، این برای سال حجة الوداع است، پیاده هم شده است بیایند، سوار بر شتر ضعیف هم شده است بیایند، از راه دور هم شده است بیایند.

(لِيشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ)

تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامه حياتبخش) باشند؛ و در ايام معيني نام خدا را، بر چهارپاياني که به آنان داده است، (به هنگام قرباني‌کردن) ببرند؛ پس از گوشت آنها بخوريد؛ و بينواي فقير را نيز اطعام نماييد!

سوره حج (22): آیه 28

چه بشود؟ بیایید می خواهیم بازار راه بیندازیم، (لِيشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ) این برای پولدار ها، فقیر ها چه؟ آقایان می خواهیم بیاییم آن جا قربانی کنیم بدهیم به فقراء بخورند، چند روز؟ (فِي أَيامٍ مَعْلُومَاتٍ) نه روز عید قربان، چند روز برنامه دارند کارناوال گوشت راه بیندازند، کارناوال کباب راه بیندازند به فقراء بدهند بخورند، و این کار انجام شد و جمعیت هم آمدند و منافقین هم فهمیدند که قضیه چیست، ولی نمی توانند بگویند نروید، چون اسم کباب آمده است همه دارند می آیند پیاده هم شده است دارند می آیند، روایت شده است که طرف آمد گفت یا رسول الله من این قدر ضعف دارم نمی توانم از مدینه تا مکه را بیایم، فرمودند به فلان مدل راه بروید مدل خاصی است که الان در مسابقات پیاده روی آن مدل راه می روند، این مدل راه بروید می توانید خودتان را به مکه برسانید.

 یعنی بوی کباب که بلند شده است یک تعداد زیادی حاضر شدند که بیایند برای این که کباب بخورند، حالا آمدند شنیدند. و دعوا هم نشد با این که یک عده سر و صدا کردند اما چون حضرت دارد به آن ها اطعام می کند فعلا دست برتر را دارد اطعام کار حضرت است، نتوانستند آن هدفی که داشتند بهم ریختن کلی برنامه را انجام بدهند. هدیه هم همین طور است، با هدیه، بار ها مثال زدم، کاروان می رود به حج عمره، دم خروجی و وردی هواپیما بسته بسته کتاب گذاشتند بالایش هم قرآن، این کتاب ها کتاب های ضلال است، روحانی کاروان هم می گوید بر ندارید، چهار پنج نفر از کاروان بر می دارند، دعوا هم نمی شود، می گویید بر ندار، چهار تای شان بر می دارند، حالا آن برای هدف گمراهیش استفاده می کند تو برای هدف هدایت استفاده کن، دارد قرآن هدیه می دهد شما هم کتاب قرآن هدیه بده در کنارش هم چهار تا کتاب هدایتگر بگذار، چهار تا سی دی بگذار، چها تا فلش مموری بگذار، چهار تا بروشور بگذار، به طرف مقابلت اطلاعات منتقل کن، اگر نشد یک بارکد بگذارد گوشیش را گرفت لینکش را ببیند چیست چهار تا مطلب یاد بگیرد، آدرس سایت برایش بگذار.

 این راه هایی که چه جوری منتقل بشود مردم خودشان بلد هستند، فقط بحث سر این است که ما بدانیم می شود با اطعام کردن با هدیه دادن مطلب را گفت و جلسه هم بهم نمی خورد. آن ماجرای معروف مناظره، بعضی ها می گویند برای علامه امینی بوده است، بعضی ها هم می گویند برای مرحوم مظفر بوده است، آن طرف گفتند ما می خواهیم دعوت تان کنیم، ایشان گفت من به شرطی می آیم که مناظره نشود، گفتند باشد، چون دعوت کردند بعد وقتی گفت به شرطی که مناظره نشود در عمل انجام شده قرار گرفتند، آن ها می خواستند در عمل انجام شده قرار بدهند، چه کار کردند؟ سر سفره سوال را مطرح کردند، سفره پهن شد سوال را مطرح کردند که چرا شما نسبت به خلفاء بد می گویید؟ ایشان گفت که آیا حضرت صدیقه طاهره امام زمان داشته است یا نداشته است؟ و تمام شد.

 یا یک جمله ای را مرحوم آیت الله بهجت می فرمودند که بعضی جملات شبه اعجاز است، از مرحوم مظفر مناظره ایشان این بوده است پرسیدند چرا شما نماز ابوبکر را که به تواتر نقل شده است را قبول نمی کنید، ایشان همان سر سفره لقمه اش را برداشت و گفت:

«إن الرجل ليهجر»

ديوان المتنبي؛ اسم المؤلف: أبو البقاء العكبري الوفاة: 616، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: مصطفى السقا/ إبراهيم الأبياري/ عبد الحفيظ شلبي، ج1، ص9

شروع کردند غذا خوردن. به مفتی سنی آن دوران پسر آلوسی، جوابش را بده، گفت چه جوابی بدهم، گفت اگر بگویم «إن الرجل ليهجر» غلط است، نباید گفته بشود که صحابه گفتند، حالا اصلا عمر هم نگوییم، صحابه بودند گفتند، اگر بگوییم درست است در حال ليهجر گفته برو نماز بخوان، چه می شود فایده ای ندارد. آقای بهجت می فرماید این شبه اعجاز است، یک کلمه است، «إن الرجل ليهجر» نه دعوایی شد نه چیزی شد، دقت کنید این روش خیلی برای ما مهم است، چه کار باید کرد؟ چه زمانی باید مطرح کرد؟ چه طوری باید مطرح کرد؟

قبلا هم این را گفتم، یک خانه ای است که من غصبش کردم، و آن ها هم خبر ندارند که غصب کردم، من اگر سند ببرم بگویم این خانه من است ناراحت می شوند، بشود، من که می دانم خانه من است، مجبور می شوم که بیرون بنشینم که دعوا نشود، من را هم در اسلام راه نمی دهند، نه تو اصلا مسلمان نیستی، می گویم اسلام واقعی:

(الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا)

امروز، دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم

سوره مائده (5): آیه 3

اسلام واقعی این جا است حالا ما شما را مسلمان می دانیم کافر نمی دانیم، شما را هم در خانه راه می دهیم، خانه من است ولی شما را راه می دهیم، آن ها می گویند خانه ما است و تو را هم راه نمی دهیم، من همیشه بیرون باییستم که آن ها ناراحت نشوند؟ ناراحت بشوند، بله دعوا و کتک کاری باشد خانه هم خراب می شود، کتک کاری نشود اما ناراحت بشوند اشکالی دارد؟ نه. این که ناراحت بشوند ضرری ایجاد نمی کند، پس مطلب اول استفاده از اطعام و هدیه دادن.

 قبلا هم گفتیم خیلی از مجموعه های دولتی یا غیر دولتی می روند در مناطق سنی نشین پول پخش می کنند، کارت هدیه می دهند. ما آن ایام سیلی که در چابهار آمد اگر دوستان یاد شان باشد، مستقیم با آقای حسن مرادی تماس داشتیم که ایشان مسئول یکی از معروف ترین گروه های جهادی کشور است، کل جاهای فقیر کشور را رفته است، همان جا پرسیدم آقای مرادی الان که شما در منطقه فقیر سنی نشین هستید جاهای فقیر شیعه را هم دیدید، کدام وضعش خراب تر است، گفت مشخص است، فقیر شیعه خیلی خراب تر است، این سوال ندارد. ولی برای اهل سنت جا انداختند به خاطر این که شما سنی هستید به شما نمی رسند.

 حالا اصلا طرف فکر می کند که بد ترین جای ایران است چون سنی هم است به او نمی رسیم، پس شما می روید یک کارت هدیه هم به او می دهید، این جا چه می گوید؟ می گوید دارند به شیعه ها ده میلیون می دهند به من یک میلیون می دهند، می گوید دارند حقم را می دهند، حقم است به من داده می شود و این ها که دارند به ما این جوری می دهند حتما دارند به آن طرف بیشتر می دهند، راه حلش چیست؟ خیلی ساده، شما این را که می دهید در کنارش یک جزوه هدایت هم بگذار، ابزار هدایتی هم بگذار، مولوی ها می گویند نگیرید، اگر بگیرد می فهمد که قضیه چیست، اگر نگیرد مولوی می گوید چرا به ما نمی دهید، می گوییم خودت نخواستی بگیری، می خواستی بگیری، چرا این کار را کردی؟ دیگر این حرف ها تهش نخواهد بود.

 یعنی ما بدانیم، آقا شما که دارید کمک می کنید لا اقل با لباس روحانیت شیعه بروید، شما که طلبه هستید و معمم هستید آن جا هم که می روید با لباس طلبگیت برو، تو سپاهی هستی با لباس سپاهیت برو، نه ممنوع است، هرگونه تبلیغی ممنوع است، یعنی ما برویم به یک گروهی بی دلیل، این ها می گویند حق هر کسی است که به او بدهیم، آقا یارانه است به همه داده بشود مساوی هم داده بشود، حقوق شهروندی به همه مساوی داده بشود، اما این که مناطق شیعه بسیار فقیر تر است، بعد من بروم به یک منطقه سنی نشین به عنوان کمک به مذاهب بدهم به آن شیعه ندهم و هیچ سودی هم نداشته باشد و ضررش هم بیشتر باشد، این که نمی شود. می خواهید کمک کنید حتما کنارش یک جزوه ای باشد. این یک.

 دوم استفاده از تمام فرصت های پیش آمده، یعنی چه فرصت های پیش آمده؟ گفتیم امیرمؤمنان علی (علیه السلام) یکی از اصحاب شان، اصحاب خالص شان، در یک منطقه ای فرماندار است دعوتش کردند به یک سفره رنگین، رفتنش حلال هم بود کار حرام هم نکرده است، یکی از رفقایش دعوتش کرده است و یک غذای شیکی به او داده است، این غذا را که خورد امیرمؤمنان نامه نوشتند چرا در یک جلسه ای که سفره رنگین بود شرکت کردی تو فرمانداری و حق نداری که بروی. بعد یک باره دیدند که راجع به فدک دارند صحبت می کنند، گفتند علی جان الان جنگ با معاویه و طلحه و زبیر و عایشه چه ربطی به فدک دارد؟

«بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاء»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص417

آقا چه ربطی به فدک دارد؟ یک جوری می توانم بحث را ربط بدهم، نگاه کنید الان ما چقدر قناعت داریم، فدک هم از ما گرفتند صبر کردیم. این که تو الان حکومت داری باید صبر کنی و نباید استفاده کنی، ما فدک داشتیم که از ما گرفتند و ما صبر کردیم، یک ادنی مشابهتی حرف را مطرح کرده است، به ادنی بهانه ای گفته است، هر جور فرصت پیدا می کرد حضرت بیان می کرد و توضیح می داد، طرف آمد گفت: «وا مَظلمتا»، هفته قبل روایتش را خواندیم، آقا به من ظلم شده است، گفتند بیا به من هم ظلم شده است، ظلم تو چیست؟ گفت و توضیحش را داد. گفت این نامه ات را بگیر، به من بیشتر از تو ظلم شده است، از زمانی که پیامبر از دنیا رفت من مظلوم بودم، طرف یک شکایت عادی دارد، آقا الان وقتش است؟ بله الان وقتش است، از هر فرصتی باید برای هدایت مردم استفاده کرد.

 قبلا هم گفتیم دوباره هم تکرار می کنیم، من زندگی دنیوی شصت ساله شان را باید درست کنم، وظیفه دارم درست کنم، اما قیامتی که پنجاه هزار سال یک روزش طول می کشد و همه در سختی هستند نباید حل کنم، فکر آن نیستم فکر شصت سال اولش هستم؟ این حساب کتاب ها را کنیم، پس استفاده از فرصت های پیش آمده به هر بهانه ای، الان هفته پست است، در نماز جمعه می آید می گوید از همه پستچی ها تشکر می کنیم و راجع به اداره پست همه ائمه جمعه یک صحبتی می کنند، این که هفته پست است نه این که از پستچی ها تشکر کن، بگو هفته پست است پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) یک شخصی را فرستادند به مکه برای این که سوره برائت را ببرد، بعد دیدند که آن پستچی مناسب نیست، پستچی مناسب را انتخاب کردند برگرد علی ابن ابی طالب برود!

 خدا رحمت کند مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) می گفتند برای هر چیزی یک جواب متناسبی می داد و یک بحث متناسبی مطرح می کرد، آن مناظره گر آمده بود هر چیزی می گفت ایشان یک جمله متناسبی گفت، آخرش او عصبانی شد گفت

«الك في كل قدر مغرفه»

تو در هر دیگی یک کفگیر و ملاقه ای داری؟ آن کسی که این حرف را زد پدرش آشپز بود، شیخ مفید گفت

«نعم ما تمثلت بادوات ابيك»

چه خوب به وسایل شغل پدرت مثال می زنی! به هر صورت از کوچک ترین چیزی باید ابزاری برای این که ما مطلب را به طرف مقابل منتقل کنیم استفاده کنیم، این را اهل بیت به ما یاد دادند، وظیفه داریم که این طور باشد، این استفاده از فرصت های پیش آمده است.

 سه استفاده از رسانه، استفاده از رسانه یعنی چه؟ ما چند تا سریال درست کردیم، سریال علی ابن ابی طالب (علیه السلام) و مختار و امثال این ها، آقایان تحریم کردند، این ها که تحریم کردند کسی ندید یا دید؟ گفتند این ها حرام است، دیدند، این ها توهین به صحابه است، توهین به صحابی جلیل عبد الله زبیر، آقای کیانیان آن نقش را بازی کردند، گفتند این توهین به عبد الله زبیر است و حرام است، حرام است یعنی دیگر کسی در خانه های شان مختارنامه را ندید؟ یا در خانه های خودشان هم نشستند نگاه کردند؟ لذا از جزئیات فیلمش کامل در جریان بودند. رسانه یعنی همین، یعنی این که من آن جا نیستم در خانه خودت می نشینی استفاده اش را می بری و نگاهش می کنی، دیگر با من دعوا نمی کنی تو خودت داری نگاه می کنی، خودت پایش نشستی. شعر مهم ترین رسانه عصر معصومین (علیهم السلام) بود، می گفتند:

«سارت به الرکبان»

این مثال را من قبلا هم زدم «سارت به الرکبان» یعنی چه؟ یعنی کاروان ها این را می بردند، یک زمانی یک مسافری از خارج می آمد، می گفتند ویدئوی جدید چه آوردی؟ رفته بود چین مثلا فیلم بروسلی آورده است، یا مثلا می رفتند کلوپ می گفتند سی دی جدید چه آمده است؟ همین طور بود که کاروان می آمد می گفتند شعر جدید چه آوردید؟ شعر دعبل خزاعی چقدر منتشر شد، امام رضا (علیه السلام) بزرگ ترین جایزه هنری حیات شان را به دعبل دادند، با آن راهکارهایی که برای مردم جذابیت بسیار زیادی ایجاد کند که اول یک نمایشی جلوی مأمون انجام دادند مأمون حساس تر بشود بعد یک باره با آمدن امام رضا در جمع آن شعر را بخواند وقتی این شعر را خواند (واقعا هم شعر قشنگ است) پنج بیت ضد سقیفه مستقیم صحبت کرده است.

 حالا آقایان می گویند نه نباید صحبت کرد، الان زمان درگیری با مأمون است مصلحت نیست، نه بگذار راجع به سقیفه صحبت کند، پنج بیت گفت شعر هم منتشر شد دعبل هم دارد بر می گردد به کاروان دزد زد وسایلش را دزدیدند، بعد دید رئیس دزد ها نشسته است دارد این شعر را می خواند و می خندد، گفت چه شعری می خوانی؟ گفت

     أَرَى فَيْئَهُمْ فِي غَيْرِهِمْ مُتَقَسِّماً ** وَ أَيْدِيَهُمْ مِنْ فَيْئِهِمْ صِفْرَات‏

اموال خودشان است اما بین خودشان تقسیم نمی شود دیگران دارند تقسیم می کنند، کنایه به فدک بود، حالا این طرف برای دزدی ای که کرده بود داشت این شعر را می خواند، گفت ان شعر با دزدی ای که من کردم جور در آمده است، این شعر را خواند دعبل شروع به خندیدن کرد، گفت اموالت را دارند می برم می خندی؟ گفت آخر این شعر را من گفتم، گفت اگر راست می گویی کلش را بخوان، دعبل شروع کرد کلش را خواندن، رئیس دزد ها گفت کل اموال را برگردانید به خاطر این که شما یک سلبریتی هستی و یک هنرمند هستی مثل همان دزد هایی که طرفدار سلبریتی ها هستند و خوش شان می آید گفت تو سلبریتی هستی و تمام اموال را بر می گردانیم. استفاده از رسانه یعنی این، مطلب را می گویی خودش می رود، لازم نیست من آن جا باشم و منتقل بشود.

 یک موشک هایی است می گویند این ها شلیک کن فراموش کن است، بزن و فراموش کن، شلیک می کنی و می روی، این خودش می رود و به هدف می خورد، رسانه همین است لذا این قدر از رسانه ترس دارند، این قدر از فیلم سازی ترس دارند، در خود ایران کسانی که من یقین دارم این ها نفوذی هستند چرا ما سریال امام علی درست کردیم باید برویم سریال ترکیه ای درست کنیم، آن طوری مردم جذب ما می شوند، چرا سریال مختارنامه درست کردیم؟ سایت وابسته به یکی از سازمان ها که بودجه اش را هم از یکی سازمان های دولتی می گرفت، نمی فهمد رسانه یعنی چه، اصلا کار رسانه این است که مطلب را منتقل کند و من آن جا حاضر نباشم، طرف در هر فرصتی در خانه خودش نشسته است و نگاه کرده است، مثل هزار و یک فیلمی که غربی ها برای انتقال این مفاهیم درست می کنند.

من تعمد دارم خیلی از آن ها را با دقت نگاه می کنم که ببینم چه چیزی دارند منتقل می کنند به ذهن جوان های ما از جهت دینی و اعتقادی؟ این سریال تل ماسه، دقیقا دارد می گوید تصورات، تفکرات یهود است، و آن کسانی که با حساب و کتاب و فشار می خواهند تنظیمات جهان را بهم بزنند آن ها برنده می شوند، مقدرات جهان ولو پیشگویی ها را می شود برهم زد.

مجری:

یک زمینه ای آماده می کند برای قبول این تفکرات.

استاد ابوالقاسمی:

می گوید ما یهودی ها می خواهیم تنظیمات جهان را برهم بزنیم، آن چیزی که می خواهیم بشود. دقیقا دارد همین نظر را منتقل می کند و طرف مقابلش هم مهدی است مثلا مخلص است، این رسانه است در خانه همه ما می آید و فکرش هم منتقل می شود، و خیلی سریال ها و فیلم های دیگر.

 این ها هم دقیقا همین طور است ما باید این را داشته باشیم، ولو هزینه بشود، درست کردن فیلم سیدة النساء که یاسر الحبیب درست کرد و خیلی هم ضعیف درست کرد، خیلی خیلی ضعیف درست کرد، ما واقعا ناراحت شدیم چرا این آدم درست کرد و این مدل درست کرد؟ اما الان ته تهش یک چیزی یک جایی هست در فضای مجازی که می گوید این اتفاقات ولو چهل درصدش را درست کرده خوب هم نبوده حد اقل می توانی بفهمی که چیست، ولی این رسانه باید جذابیت هم داشته باشد، داستانش درست باشد، بازیگریش خوب باشد، یک تأثیرگذاری داشته باشد ولو آن آدمی که فقط دنبال دعوا درست کردن است، هر جور شده است به هر مدلی که شده است باید هرچه که است بگوید نه، رسانه یک چیزهای جذابی باید داشته باشد در کنار آن چیز های جذاب طرف خودش آن مطالب در کنارش ببیند.

 یکی از جنبه های رسانه که جنبه بسیار مهمی است که ما این را چهارمین نکته می دانیم، استفاده از طنز است. جلسه قبل روایت را خواندیم که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) رفتند بالای منبر فرمودند

«مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

به یک عده بر خورد

«أَنَّ النَّاسَ تَحَدَّثُوا فِيهِ وَ قَالُوا مَا بَالُهُ لَمْ يُنَازِعْ أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ كَمَا نَازَعَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ وَ عَائِشَةَ»

چرا به ابوبکر و عمر نجنگید با طلحه و زبیر جنگید با آن ها هم می جنگید اگر واقعا حقش بوده است، حضرت رفتند بالای منبر فرمودند من به انبیاء اسوه داشتم و «مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)» یک سری صحبت هایی کردند و سر و صدا شد که داری به خلفاء طعن می زنی؟ فرمودند:

 «أَيُّهَا النَّاسُ: مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ وَلَدَتْنِي أُمِّي»

 از زمانی که مادرم من را به دنیا آورد به من ظلم شد.

«حَتَّى إِنَّ أَخِي عَقِيلًا إِذَا رَمِدَتْ عَيْنَاهُ قَالَ: لَا تَذُرُّونِّي حَتَّى عَيْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ»

داداشم عقیل هم وقتی که چشمش درد می گرفت و می خواستند دوا بگذارند می گفت اول باید به چشم علی دوا بگذارید.

«فَيَذُرُّونِّي وَ مَا بِي مِنْ رَمَد»

در چشم من هم دوا می گذاشتند در حالی که من مشکلی نداشتم. یعنی آن دعوای با ابوبکر و عمر و عثمان را بردند سمت یک دعوایی با عقیل و امثال این ها و چیز هایی که حالت طنز گونه داشته است، تلطیف جو کند. ما از این ها باید استفاده کنیم و یاد بگیریم، خدا حفظ کند آقای قرائتی دو تا مناظره در فضای مجازی از ایشان با علمای اهل سنت است، نقل مضمونش را می گوید که هر دو تای آن ها هم با طنز است، خیلی هم با بگو و بخند و مناظره اش را هم کرده است و تمام می شود.

 خدا رحمت کند مرحوم سید نعمت الله جزایری کتابی نوشته است در هر دو کتابش، هم انوار نعمانیه هم کتاب دیگرش (البته خیلی مطالب تندی هم دارد) آمده وسط لطیفه ها یک سری حقایقی هم گذاشته است طرف این را می خواند می خندد بعد حقیقت را می خواند ولی برای این که سراغ لطیفه بعدی برود، سریع از این می گذرد آن جا نمی ایستد این فقط به گوشش می خورد، این خیلی راه مناسبی است؛ یعنی گنجاندن این مطلب وسط طنز، وسط چیز هایی که تلطیف می کند و طرف مجبور می شود سریع از این گذر کند نمی تواند آن جا باییستد، نمی تواند آن جا گیر بدهد خودش سراغ بعدی می آید، استفاده از طنز یکی از مهم ترین ابزار هایی است که ما باید این را داشته باشیم.

 نکته بعد حمله از سنگر دیگران، یعنی چه حمله از سنگر دیگران؟ من اگر خودم بیایم خیلی از مطالب را بگویم می گویند ابو القاسمی چرا این حرف را زدی؟ و حال آن که خیلی از بزرگواران به من این حرف ها را زدند. حرف حرف درستی است اما اگر این حرف را من بزنم، دیوار ما را کوتاه می بینند و به ما حمله می کنند، وقتی می گوییم این فرمایش مقام معظم رهبری است، فرمایش مرحوم امام است، فرمایش مرحوم آیت الله بروجردی است، فرمایش شهید مطهری است، فرمایش شهید بهشتی است، مجبور می شوند عقب بکشند، نمی توانند گیر بدهند، چون بخواهد به من ابوالقاسمی که دارم فکر رهبری را ترویج می کنم گیر بدهد مشخص می شود که ایشان با رهبری مشکل دارد، لذا این جا این چنین کاری را انجام نمی دهد.

 لذا استفاده از مطالبی که دیگران گفتند ولو کسی که مورد قبول طرف مقابل است، مثالش عمرو ابن عبید از بزرگان معتزله درجه یک، عالم سرشناس شان در زمان امام صادق (علیه السلام) و مخالف امام صادق، ایشان با زیدیه و بعد با حسن مثنی و پسرش رفیق شد و ارتباطات پیدا کرد، کار به جایی رسید زمان قیام عبد الله ابن حسن مثنی ایشان مروج اصلی عبد الله ابن حسن شد، همه علما را هم جمع کرد و نیروها را هم جمع کرد حالا چه کسی مانده است که طرف ما نیامده است؟ جعفر ابن محمد، باید برویم با او هم صحبت کنیم او هم بیعت کند. گروهی آمدند خدمت امام صادق (علیه السلام) جعفر ابن محمد ما با تو حرف داریم، فرمودند یکی تان حرف بزند، آن کسی که همه تان قبولش دارید، همه گفتند ما عمرو ابن عبید را قبول داریم، عمرو ابن عبید شروع کرد صحبت کردن، حضرت فرمودند که تصمیم تان چیست؟ گفت ما می خواهیم دموکراسی راه بیندازیم، یک نفری که همه مردم او را بخواهند، یک شخصی ک همه مردم او را بخواهند، چه کسی؟ عبد الله ابن حسن مثنی، حضرت مرحله به مرحله جلو آمدند با استدلال، به این جا که رسید گفتند عمرو ابن عبید تو عمر را قبول داری؟ گفت بله، ولی عمر دموکراسی را قبول نداشته است؟ عمر در شورا قرار داد، ابوبکر گفت عمر، با کسی هم مشورت نگرفته است، تو بخواهی دموکراسی بیاوری یعنی حرف عمر را کنار زدی، چون زمان ابوبکر مردم گفتند ابوبکر چه به خدا می گویی؟ مردم با عمر مخالف هستند، قبولش ندارند، گفت تصمیم من همین است به خدا هم می گویم که بهترین را انتخاب کردم.

 زمان شورای شش نفره شبیه همین قضیه پیش آمد که همه علی را می خواهند چرا بقیه را قرار دادی؟ میل مردم به امیرمؤمنان بود، همه صداها می گفتند می خواهیم با علی بیعت کنیم، چرا بقیه را قرار دادی که امیرمؤمنان فرمود اصلا شورا برای این بود که من کشته بشوم، عمر گفت اگر اکثریت یک طرف بودند و اقلیت یک طرف، اقلیت را بکشید. می دانست که من در این شورا اقلیت هستم یعنی چه؟ یعنی من علی را بکشید، یک جوری حضرت را آوردند جلو نقشه ترور که نشد همه فهمیدند حق با حضرت علی (علیه السلام) بوده است، حالا اجمالا در آن مناظره امام صادق (علیه السلام) چه کار کردند؟ گفتند عمر ابن خطاب دموکراسی را قبول ندارد، تو چه ادعایی می کنی؟ ابوبکر دموکراسی را قبول نداشته است تو چرا این ادعا را می کنی؟ جالب این جا است در آن روایت نمی گویند دموکراسی خلاف دین است، می گویند تو که ادعای دموکراسی می کنی اول باید دست از خلافت عمر برداری یا دست از خلافت عمر و عثمان بردار یا این که بگو من دموکراسی را قبول دارم، این می شود حمله از سنگر دیگران، این را ما باید یاد بگیریم.

 بعدی طرح مسئله به عنوان یک پرسشگر از زبان خود یا دیگران، بزرگواران خوب دقت بفرمایید تمام این هایی که داریم می گوییم برای شما از روایات داریم مثال می زنیم یعنی اهل بیت (علیهم السلام) این ها را مطرح کردند این نبوده است که نگویند اما از این روش ها استفاده کردند، این مدل چیست؟ این مدل طرح مسئله به عنوان یک پرسش واقعی است، من واقعا سوال دارم، این سوال ما را جواب بدهید، وقتی به عنوان پرسش واقعی مطرح می کنید طرف نمی گوید شما موضع گیری کردید، یک سوالی پرسیده شده است و باید جواب داده بشود. روایتی است که شیخ مفید هم نقلش کرده است در فصول المختاره، می گوید فضال ابن حسن فضال کوفی گذرش به ابو حنیفه افتاد.

«وَ هُوَ فِي جَمْعٍ كَثِيرٍ يُمْلِي عَلَيْهِمْ شَيْئاً مِنْ فِقْهِهِ وَ حَدِيثِه‏»

داشت درس می گفت، گفت بیا برویم حال ابو حنیفه را بگیرم، گفت این ابو حنیفه است، همه از مناظره با او فرار می کنند، گفت نه نگران نباش ما مؤمن هستیم و حجت ما غالب است، رفت جلو سلام کرد گفت ابو حنیفه یک برادری دارم می گوید برترین مردم بعد از پیامبر علی ابن ابی طالب است، من می گویم برترین فرد ابوبکر است، بعدش هم عمر است، تو چه می گویی به او چه بگویم؟ چه جوابی بدهم؟ چه طوری برادرم را قانع کنم؟ یک سوالی دارم این سوال باید جواب داده بشود، ابو حنیفه یک مقداری فکر کرد که چه بگوید که برای همه قابل فهم باشد؟ ابو حنیفه گفت:

«كَفَى بِمَكَانِهِمَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَرَماً وَ فَخْراً»

محل دفن این ها بغل پیامبر است، دلیلی از این بهتر می خواهی؟ فضال ابن حسن گفت این را که خودم بلد بودم، این جواب را خودم به او گفتم،

«فَقَالَ وَ اللَّهِ لَئِنْ كَانَ الْمَوْضِعُ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) دُونَهُمَا فَقَدْ ظَلَمَا بِدَفْنِهِمَا فِي مَوْضِعٍ لَيْسَ لَهُمَا فِيهِ حَقٌّ وَ إِنْ كَانَ الْمَوْضِعُ لَهُمَا فَوَهَبَاهُ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) لَقَدْ أَسَاءَا وَ مَا أَحْسَنَا إِلَيْهِ إِذْ رَجَعَا فِي هِبَتِهِمَا وَ نَكَثَا عَهْدَهُمَا»

گفت این جا حجره پیامبر بوده است، اگر بگوییم قبلا برای این ها بوده است، چرا پس گرفتند؟ اگر بگویی قبلا برای این ها نبوده است چه طوری از پیامبر گرفتند؟ ابو حنیفه فکر کرد چرا در این جا دفن شدند؟ چه جوابی بدهم؟ یک مقداری فکر کرد گفت نه برای آن ها نبود این حق عایشه و حفصه زن ها پیامبر بود. گفت من خودم این جواب را به برادرم دادم، این جواب را من هم بلد بودم، برادرم گفت شما که می گویید پیامبر ارث نمی گذارد، شما سنی ها اعتقاد دارید پیامبر ارث نمی گذارد، بعد هم، پیامبر چند تا زن داشت؟ نه تا. به مجموع شان هم یک هشتم می رسد، یک هفتاد و دوم حجره باید به این ها برسد، حجره خیلی ارزشمند است یک هفتاد و دومش یک وجب هم نمی شود، تا این را گفت، ابو حنیفه گفت:

«فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ يَا قَوْمِ نَحُّوهُ عَنِّي فَإِنَّهُ وَ اللَّهِ رَافِضِيٌّ خَبِيث‏»

الفصول المختارة؛ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میر شریفی، علی ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص 74

گفت بیرون کنید این رافضی خبیث است! نگاه کنید اگر از اول می آمد می گفت آقای ابو حنیفه، صغری کبری نتیجه. می گفت برو بیرون حوصله ات را ندارم، ولی وقتی می گوید من سوال دارم این سوال من را جواب بده چه می شود؟

مجری:

باعث می شود آن چند نفری هم که آن جا هستند بشنوند.

استاد ابوالقاسمی:

بشوند به فکر بروند این سوال به جواب نیاز دارد این روش ششم.

 روش هفتم مشترک قرار دادن خود با دیگران در احکام سلبی. احکام سلبی یعنی چه؟ احکام سلبی مثلا می خواهی راجع به یک نفر تند صحبت کنید، می خواهید او را بزنید، بگویید تو جهنمی هستی و تو چنین و چنان هستی به او بر می خورد، یک آيه ای است که این خیلی این آیه راهکار خوبی برای زمانی است که ما می خواهیم حکم سلبی بیان کنیم، خداوند متعال از زبان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید:

(قُلْ مَنْ يرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِياكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ)

بگو: «چه کسي شما را از آسمانها و زمين روزي مي‌دهد؟» بگو: «الله! و ما يا شما بر (طريق) هدايت يا در ضلالت آشکاري هستيم!»

سوره سبأ (34): آیه 24

سوال گفته است (لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ) یا (لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ)؟ گمراهی آشکار، گمراهی ای که همه می فهمند گمراهی است، کدامش است؟ خدا می فرماید گمراهی آشکار، اگر آشکار است معلوم است که آن ها بر گمراهی هستند و پیامبر بر هدایت است، چرا می گوید (وَإِنَّا أَوْ إِياكُمْ) یا ما یا شما، یا بر هدایت یا گمراهی آشکار؟ خودش را در بیان این حکم سلبی شریک می کند، نمی گوید شما این طوری هستید، یک احتمالکی هم است که شاید ما هم باشیم، با این که می داند نیست.

 می گوید نظرت راجع به فلانی چیست؟ می گویم به فلانی و غیر فلانی کاری ندارم، خود من هم اگر صدیقه طاهره (سلام الله علیها) را آزار بدهم جایم در جهنم است، راجع به خودم دارم صحبت می کنم، مشخص است که مقصود چیست، و آن هم بعدا نمی تواند سوء استفاده کند و بعدا بگوید این توهین کرد، چرا که خودم را هم گفتم؛ پس مشترک قرار دادن خود با دیگران در حکم سلبی، وقتی می خواهی یک حکم تندی را صادر کنی خودت را به صورت فرضی شریک کن، فرضی که می شود شریک کرد، این راهکاری است که قرآن به ما یاد داده است.

 راهکار هشتم مشترک قرار دادن دیگران با ما در حکم ایجابی، برعکسش کنیم، در قبلی ما خودمان را در حکم سلبی شریک می کردیم، در این مورد ما طرف را در حکم ایجابی شریک می کنیم، چطوری؟ یک بچه ای سه سال و نیمه است، این بچه یک کار زشتی کرده است، در این سن به او چه می گویند؟ نه تو که این کار را نمی کنی تو پسر خوبی هستی، اصلا تو این چنین کاری انجام نمی دهی، این کار خیلی زشت است، شما خیلی شأنت اجل است، این این چنین کاری را انجام نمی دهید، این که می گوییم تو انجام نمی دهی یعنی تو آدم خوبی هستی ما تو را در حکم ایجابی با خودمان شریک می دانیم، در قرآن نمونه دارد؟ بله.

(قُلْ يا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَينَنَا وَبَينَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيئًا وَلَا يتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)

بگو: «اي اهل کتاب! بياييد به سوي سخني که ميان ما و شما يکسان است؛ که جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم؛ و بعضي از ما، بعضي ديگر را -غير از خداي يگانه- به خدايي نپذيرد.» که جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم؛ و بعضي از ما، بعضي ديگر را -غير از خداي يگانه- به خدايي نپذيرد.» هرگاه (از اين دعوت،) سرباز زنند، بگوييد: «گواه باشيد که ما مسلمانيم!»

سوره آل عمران (3): آیه 64

اهل کتاب بیایید یک حرف مشترک بین خودمان و شما را بزنیم، شما هم این را قبول دارید، چه چیزی را؟ مبادا ما غیر خدا را بپرستیم، مبادا انسان ها را مورد پرستش قرار بدهیم، او را رب بدانیم، اهل کتاب که این چنین حرفی نمی زنند، مسیحی ها می گویند عیسی پسر خدا است، یهودی ها می گویند عزیر پسر خدا است، پس چرا می گوید این حرف مشترک بین ما و شما است؟ حرف مشترک نیست، نه مثل همان بچه است، این که به او می گویند شما هیچ وقت این چنین حرفی نمی زنید، شما مثل ما همیشه حرف های خوبی می زنید، شما هم قبول دارید باید توحید باشد، باید غیر خدا را نپرستیم اما اگر آخرش پررو گری در آورد و گفت نخیر ما می پرستیم، مثل آن بچه ای که یک باره با پر رویی می گوید نخیر من این چنین کاری کردم، تو کردی یک چک هم به او می زنید، (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) اگر گفتند نخیر ما عیسی را می پرستیم ما عزیر را می پرستیم بگو پس دیگر نگویید ما مسلمان هستیم، ابراهیم مسلمان بود شما مسلمان نیستید!

(مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ)

از آيين پدرتان ابراهيم پيروي کنيد؛ خداوند شما را در کتابهاي پيشين و در اين کتاب آسماني «مسلمان» ناميد،

سوره حج (22): آیه 78

دیگر ادعای ابراهیمی بودن نداشته باشید، چون ابراهیم موحد بود، ابراهیم پدر موحد ها به حساب می آید، پس در این آیه برای این که یک مقدار راه را باز کند برای دیگران آن ها را به طور فرضی در حکم ایجابی شریک می کند.

مجری:

به اصطلاح می گویند در تیم خودمان می گذاریم شان.

استاد ابو القاسمی:

در تیم خودمان یک جا باز می کنیم این هم بیاید به عنوان توپ جمع کن یک کناری بنشیند، در این حد هم نیست ولی حد اقل یک لباس تیم تنش کند، یک عکسی هم با ما بگیرد احساس کند در تیم ما است، همین که ما طردش نکرده باشیم، آقایان فکر می کنند هر جا که معصومین یکی را تحویل گرفتند دیگر آدم خوبی بوده است. امام صادق فلانی را خیلی تحویل گرفته است، تحویلش گرفتند که اولا حضرت را اذیت نکند دوما یک مقدار راه را برایش باز کنند بیاید در تیم حضرت، و در آخر هم نیامد، این که تحویلش گرفتند دلیل خوب بودنش نیست، این ها یک سری مسائل است در علم اخلاق و روانشناسی خیلی روشن است.

 اما آقایان نمی خواهند متوجه بشوند به جای این که بیاید بگوید این ها ابزار ها و روش های تلطیف کلام است، ابزارها و روشن های انتقال مطلب به طرف مقابل است برای این که دعوا راه نیفتد، می گوید نه آن ها خیلی خوب هستند، اصلا ما باید مثل آن ها بشویم آن ها باید الگوی ما بشوند، درگیری جدی که ما با این آقایان داریم. این روش هشتم در تلطیف جو.

مجری:

استاد از آن جایی که بحث مان ادامه دارد، یک فرصتی بگیریم که هم شما یک گلویی تازه کنید هم بینندگاه عزیز یک استراحتی داشته باشند، قبل از این که برویم میان برنامه ببینم و برگردیم در خدمت شما و جناب آقای دکتر ابوالقاسمی خواهیم بود.

(میان برنامه)

مجری:

سلام خدا بر سرور دو عالم حضرت امیرالمؤمنین و همچنین بر سرور زنان عالم حضرت زهرا (سلام الله علیها) همچنان با برنامه راه روشن در خدمت شما هستیم و از محضر جناب آقای دکتر ابوالقاسمی بهرمند می شویم، اگر صلاح می دانید که بحث را ادامه بدهیم بیننده ای هست با شما صحبت کنیم، جناب آقای کریمی از سنندج سلام علیکم.

بیننده: (آقای کریمی از سنندج – شیعه)

سلام، خسته نباشید، پیرو فرمایشات حاج آقا ابوالقاسمی، سوالی در ذهنم شکل گرفت که دوست داشتم با شما در میان بگذارم، آن هم عبارت از این است در خصوص شورای شش نفره ای که آقای ابوالقاسمی فرمودند حضور حضرت علی (علیه السلام) در همین شورا، منظورم نفس حضور حضرت، آیا مشروعیت دادن به شورا نیست؟ یعنی غرضم این است که آیا تأسیس جایگاه برای شرکت کنندگان در این جا برای ایشان متصور نیست؟ این شبهه ذهن من را درگیر کرده بود، لطف کنید اگر این را جواب دهید دوست دارم بشنوم.

مجری:

چشم، البته استاد در فرمایشات شان اشاره کردند.

استاد ابوالقاسمی:

یک سوالی از شما دارم، اگر حضرت آن جا نمی رفتند، به زور حضرت را نمی بردند؟

آقای کریمی:

در احادیث یا تاریخ که نمی توانیم نیت خوانی کنیم.

استاد ابوالقاسمی:

وقتی که یک بار به زور بردن ایشان را به مسجد برای بیعت، این بار هم به زور می بردند برای شورا، نیت خوانی نیست، این که عمر رسما گفت اقلیت را بکشید، مگر عمر نگفته است که هر گروهی که کمتر بودند آن ها را بکشید؟

آقای کریمی:

بله این صحیحی است.

استاد ابوالقاسمی:

یک سوال ساده، اکثریت آن مجلس چه کسانی بودند؟ عثمان بوده است، عبد الرحمن ابن عوف بوده است، سعد ابن ابی وقاص بوده است، و گفته است این سه نفر هر طرف بودند این سه تا اکثریت هستند، درست است؟ طرف مقابلش می شود چه کسانی؟

آقای کریمی:

می گوید زمانی که به اجماع نرسیدند آن هایی که در اقلیت بودند را بکشند.

استاد ابوالقاسمی:

اقلیت یعنی چه کسانی؟ این سه نفر؟ قطعا می شود حضرت علی.

آقای کریمی:

شما در کلام تان فرمودید توطئه ای برای قتل حضرت علی در کار بوده است.

استاد ابوالقاسمی:

خود حضرت تصریح کردند گفتند این شورا برای این بود که من را بکشند.

آقای کریمی:

همین موضوعی که شما می فرمایید سند معتبر و صحیحی دارد که قابل اعتنا باشد؟

استاد ابوالقاسمی:

این را به نظرم از همان نامه ای که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فرمودند هر هفته خوانده بشود، هفته گذشته این را ارائه کردم و عبارتش را خواندم.

آقای کریمی:

حالا اگر در درسترس برای هفته آینده باشد در پای گیرنده هستم. یک سوال کوچک دیگر هم اجازه هست که بپرسم؟

استاد ابوالقاسمی:

بفرمایید.

آقای کریمی:

آیا دادخواهی و انتظار عدل از ظالم جایز و عقلانی است؟ یعنی در همین موضوع دادخواهی یعنی انتظار عدل و عدالت از ظالم جایز است؟ در پیرو همین موضوع عرضم است.

استاد ابوالقاسمی:

یعنی چه دادخواهی کردن از ظالم؟ اگر مقصود شما تحاکم به طاغوت است، تحاکم یعنی من در یک مسئله ای که ربطی به آن طاغوت ندارد بروم با یک نفر دیگر دعوا دارم بگویم آقای طاغوت شما حاکم بشو، اما اگر حقم را همان حاکم گرفته است، همان طاغوت گرفته است من به چه کسی مراجعه کنم باید بروم جلوی خودش بگویم!

آقای کریمی:

شاید من در گزینش کلمات اشتباه کردم، دادخواهی یا همان تحاکم، به نحوی غرضم از دادخواهی گرفتن حق از ظالم با استدلال و دلیل در تأسیس جایگاه بود، این شبهه برای من است، در این جایگاه تحاکم بگوییم دادخواهی بگوییم.

استاد ابوالقاسمی:

اگر شما می خواهید او را حاکم قرار بدهید که عین قرآن است که خلاف شرع است.

(يرِيدُونَ أَنْ يتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يكْفُرُوا بِهِ)

ولي مي‌خواهند براي داوري نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟! با اينکه به آنها دستور داده شده که به طاغوت کافر شوند.

سوره نساء (4): آیه 60

اگر مقصود تان این است که آن طاغوت یک ظلمی کرده است، من بروم از آن طاغوت حقم را بگیرم، پس بروم از چه کسی بگیرم؟ او به من ظلم کرده است.

مجری:

جناب آقای کریمی دو تا سوال مطرح کردید و یک سری توضیحات و مقدماتی را فکر می کنم اگر اجازه بدهید جناب آستاد همین ها را مفصل و جدا جدا در خود برنامه توضیح بدهند و شما از طریق تصویر و تلویزیون ما را ببینید. خود این الان چند تا مسئله است همین مسئله دوم شان، باید این تبیین بشود که این که (يتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ) چه معنایی دارد و دوم برای گرفتن حق هم به او مراجعه کنند چه حکمی دارد؟ این را اگر تبیین کنید فکر می کنم برای شان بیشتر روشن بشود.

استاد ابوالقاسمی:

اما برویم سراغ ادامه بحث خودمان که داشتیم عرض می کردیم. هشت روش را عرض کردیم

روش نهم بردن توضیح دادن راجع به جزئیات اما نبردن نام فرد، یکی از روش ها است، در امالی شیخ طوسی (رضوان الله علیه) این را هم قبلا خواندم فقط دسته بندی شده اش را می گویم. وقتی که جلسه آتش بس بین امام حسن مجتبی (علیه السلام) و معاویه شد معاویه بالای منبر رفت و گفت:

«أَيُّهَا النَّاسُ، هَذَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ، رَآنَا لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا، وَ لَمْ يَرَ نَفْسَهُ لَهَا أَهْلًا»

حسن خودش را شایسته خلافت ندید و ما را شایسته دید

«وَ قَدْ أَتَانَا لِيُبَايِعَ طَوْعاً»

آمده با ما بیعت کند.

 حضرت فرمودند:

«وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ بْنَ صَخْرٍ زَعَمَ أَنِّي رَأَيْتُهُ لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا، وَ لَمْ أَرَ نَفْسِي لَهَا أَهْلًا، فَكَذَبَ مُعَاوِيَة»

این چنین ادعایی داشت که من را شایسته خلافت دیدم و خودم را شایسته ندیدم معاویه دروغ گفت.

 دیگر الان این حرف های تند و بزنی جلسه آتش بس است، حالا ببینید حضرت راجع به چه چیزی صحبت کردند در جلسه آتش بسی که هیچ ربطی به مسئله خلافت ابوبکر و عمر و عثمان ندارد.

«وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ عَلَى لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، غَيْرَ أَنَّا لَمْ نَزَلْ أَهْلَ الْبَيْتِ مخيفين [مَخُوفِينَ‏] مَظْلُومِينَ مُضْطَهَدِينَ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)،»

همان حرف پدر شان را می گوید ما اهل بیت از زمانی که پیامبر از دنیا رفت به ما ظلم شد.

فَاللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا وَ نَزَلَ عَلَى رِقَابِنَا، وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِنَا، وَ مَنَعَنَا سَهْمَنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ [مِنَ الْفَيْ‏ءِ] وَ الْغَنَائِمِ، وَ مَنَعَ أُمَّنَا فَاطِمَةَ إِرْثَهَا مِنْ أَبِيهَا إِنَّا لَا نُسَمِّي أَحَداً»

الأمالي (للطوسي)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الثقافة ، مصحح: ندارد، ص566

خدا بین ما و آن هایی که به ما ظلم کردند حاکم باشد، آن هایی که بر گرده ما سوار شدند، مردم را بر اکتاف ما سوار کردند و سهم ما را در کتاب خدا از فیء و غنائم به ما ندادند و مادر ما فاطمه را از ارث پدرش محروم کردند، ما که نمی خواهیم اسم ببریم دیگر چیزی مانده است که نگفته باشد؟ همه چیز را فرمودید، خوب دقت کنید. «إِنَّا لَا نُسَمِّي أَحَداً» همه چیز را گفته است باز هم منت سر شان می گذارد، ما که اسم نمی بریم، همین اسم نبردن وقتی یک واقعیتی است یعنی تو داری منت سر شان می گذاری به خاطر همین طلبکار هستی، باز هم می توانی ژست این که من دارم مراعات می کنم را حفظ کنی، باز هم آن گسست اجتماعی ایجاد نمی شود، خوب دقت کنید چه جلسه ای است؟ جلسه آتش بس بین امام حسن و معاویه که کل تاریخ را می خواهد عوض کند مسیر تاریخ از این جا تغییر می کند، تا الان خلافت دست حضرت علی و امام حسن بوده است از این جا می خواهد به دست بنی امیه برود، می خواهد رسمی بشوند.

مجری:

از این جا به بعد خلافت دیگر تبدیل به سلطنت خواهد شد.

استاد ابوالقاسمی:

در آن جلسه می گوید من اسم نمی برم اما تقصیر آن هایی که بود که حق پدرم را بعد از پیامبر گرفتند، آن هایی که خلافت ما را بعد از پیامبر گرفتند، آن هایی که ارث مادر ما را گرفتند. در آن جلسه این ها را مطرح می کنیم فقط اسم نمی بریم خیلی ساده بیان کرد است اما اسم نبرده است. این یک مدل است که فرد را بیان نمی کنی اما کار را بیان می کنی برعکسش می شود که شما فرد را بگویی و یک سری مقدماتی هم بگویی اما نتیجه گیری نکنی.

 الفصول المختاره شیخ مفید، عباسی از ولد عباس گفت علی ابن ابی طالب اگر امام باشد پس ابوبکر و عمر و تابعینش اشتباه کردند، شیخ گفت من که الان نمی خواهم بگویم چه کسی اشتباه کرده است چه کسی اشتباه نکرده است، من مبانی را گفتم، مبنای یک این است که مثلا غدیری است، دو امامت الهی باید باشد.

«إنما أجبتك عن شي‏ء سألت عنه فإن كان صوابا»

یک سوالی کردی و من جوابش را دادم، درست بود؟

«و ضمن تخطئة إنسان»

و نتیجه اش این بود که بگوییم یک نفری اشتباه کرده است، نمی گوید ابوبکر و عمر، یک نفری اشتباه کرده است.

«فلا تستوحش من اتباع الصواب و إن كان باطلا فتكلم على إبطاله فهو أولى من التشنيع بما لا يجدي نفعا.»

اگر باطل بود اگر اشتباه است بگود کجایش اشتباه است، بهتر از این است که بیایی جو بدهی که سودی هم ندارد. پس ملاحظه بفرمایید شیخ مفید مقدمات را گفته است و استنتاج را چه کار کرده است؟ گفت من هنوز

«لست أنشط الساعة للفتيا بتخطئة أحد»

من نمی خواهم بیایم کسی را تخطئه کنم!

الفصول المختارة؛ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میر شریفی، علی ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص 342

بیان حکم بدون استنتاج نهایی.

 روش بعدی قرار دادن پاسخ درست در میان چند پاسخ غلط واضح البطلان، یعنی چه چند پاسخ غلط واضح البطلان؟

«قَامَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَسَأَلَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فِيمَنْ نَزَلَتْ»

آمد خدمت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) عرض کرد آقا آیه:

(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَينَ يدَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! چيزي را بر خدا و رسولش مقدم نشمريد (و پيشي مگيريد)، و تقواي الهي پيشه کنيد که خداوند شنوا و داناست!

سوره حجرات (49): آیه 1

برای چه کسی نازل شده است؟

«قَالَ: مَا تُرِيدُ، أَ تُرِيدُ أَنْ تُغْرِيَ بِيَ النَّاسَ»

می خواهی دعوا راه بیندازی!

می خواهی دعوا راه بیندازی؟ یعنی من اگر بگویم اسم چه کسی است دعوا می شود.

«قَالَ: لَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَكِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ»

گفت نه یا امیرالمؤمنین دوست دارم بدانم

«قَالَ: اجْلِسْ، فَجَلَسَ، فَقَالَ: اكْتُبْ عَامِراً، اكْتُبْ مَعْمَراً، اكْتُبْ عُمَرَ، اكْتُبْ عَمَّاراً، اكْتُبْ مُعْتَمِراً، فِي أَحَدِ الْخَمْسَةِ نَزَلَتْ.

فرمودند بنشین، گفتند بنویس، چه بنویسم آقا جان؟ بنویس عامر، بنوس معمر، بنویس عمر، بنویس عمار، بنویس معتمر!

 پنج تا اسم که در همه اش هم عین میم و ر است.

«فِي أَحَدِ الْخَمْسَةِ نَزَلَتْ. قَالَ سُفْيَانُ: قُلْتُ لِفُضَيْلٍ: أَ تَرَاهُ عُمَرَ قَالَ: فَمَنْ هُوَ غَيْرُهُ»

در مورد یکی از این پنج تا نازل شد، سفیان راوی روایت می گوید از استادم فضیل که او برایم این حدیث را نقل کرد پرسدیم به نظرت عمر بوده است؟ گفت چه کسی غیر از عمر است!

«وَ قَدْ أَهْلَكَ اللَّهُ الْجَبَابِرَةَ عَلَى أَفْضَلِ أَحْوَالِهِمْ وَ آمَنِ مَا كَانُوا، وَ مَاتَ هَامَانُ، وَ هَلَكَ فِرْعَوْنُ، وَ قُتِلَ عُثْمَانُ، أَلَا وَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَيَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ فِيهِ نَبِيَّكُم‏»

نام كتاب: تقريب المعارف‏؛ نويسنده: ابو الصلاح الحلبى، تقى بن نجم‏ (تاريخ وفات مؤلف: 447 ق‏)، محقق / مصحح: تبريزيان( الحسون)، فارس‏، ناشر: الهادى‏، قم: 1404ق، ص243

 

جواب درست بین چند تا جواب غلط واضح البطلان قرار گرفته است، اگر عامر بود دعوا می شد؟ اگر معمر بود دعوا می شد؟ معتمر بود دعوا می شد، عمار بود دعوا می شد؟ نه. چه کسی است که اگر من اسمش را ببرم دعوا می شود؟ جواب را داده است، روشن هم است که جواب چیست، اما بین چند تا جواب قطعا غلط قرار گرفته است، اول و ثانی و ثالث زیارت عاشورا چه کسی است؟ ممکن است که قارون باشد و قابیل باشد و فرعون باشد ممکن است که نمرود باشد و سفیانی باشد، ممکن هم است که فلانی و فلانی و فلانی باشد این روشی است که به ما یاد دادند جواب درست بین چند تا جواب صد در صد غلط.

 مورد دیگر امام صادق (علیه السلام) به شهادت رسیدند، منصور به حاکم مدینه گفت برو ببین چه کسی را به عنوان جانشین قرار داده است گردنش را بزن، برگشت گفت جناب امیر من این چنین کاری نمی توانم انجام بدهم، چرا؟ گفت اولین وصی خود شما هستید، دومین نفر خود من هستم، سومین نفر زنش است، چهارمین نفر عبد الله افطح است، و پنجمین موسی ابن جعفر، بخواهم شروع کنم از خود تو باید شروع کنم، قطعا جواب درست موسی ابن جعفر است، چون منصور که لیاقت ندارد، حاکم مدینه لیاقت ندارد، زن که امام بر مردم نمی شود و عبد الله افطح هم که پایش داء الفیل داشت، بیماری جسمی واضح داشت و امام آفت بدنی واضح ندارد، و با وجود اکبر اگر شایستگی امامت داشته باشد به اصغر منتقل نمی شود. پس چرا امام کنار آن سه تای قبلی که واضح البطلان هستند عبد الله افطح را گذاشته است؟ مشخص است که این هم نیست می خواهد بگوید این هم نیست، پس چه کسی است؟ موسی ابن جعفر. پس این قرار دادن پاسخ درست در میان چند پاسخ غلط واضح البطلان، جواب هایی که می توانی با برهان ثابت کنی غلط است.

 ترحم تقیه ای، ترحم تقیه ای را اغلبش را سنی ها نقل کردند، برای من جالب است که این را سنی ها نقل کردند، و گفتند امیرمؤمنان یک طوری ترهم می کرد که کاش ترحم نمی کرد، چطوری؟ جاحظ این را در بیان التبیین آورده است.

«اول خطبة خطبها علي بن أبي طالب رضي الله تعالى عنه حمد الله واثنى عليه وصلى على نبيه (صلی الله علیه وسلم)»

اولین خطبه ای که حضرت خواند...

«قد كانت أمور لم تكونوا عندي فيها محمودين أما إني لوأشاء لقلت عفا الله عما سلف»

یک کار هایی کردند که خوب نبود می خواستم بگویم می گفتم اما حالا دیگر گذشته ها گذشته است.

«سبق الرجلان»

آن دو تا کارهای خودشان را کردند

 «ونام الثالث كالغراب همته بطنه»

سومی مثل کلاغی که فقط دنبال شکمش بود.

«يا ويحه لو قص جناحاه وقطع رأسه لكان خيرا له»

البيان والتبيين؛ اسم المؤلف: الجاحظ الوفاة: 255، دار النشر: دار صعب - بيروت، تحقيق: فوزي عطوي، ج 1، ص 238

اگر سرش را می زدند و بال هایش را می چیدند برایش بهتر بود. در آن روایت دیگر می گوید یک بند دنبال نش خوار کردن و سرویس بهداشتی در رفت و آمد بود، در اولین خطبه می گوید گذشته ها گذشته است خدا ببخشد، من که نمی خواهم بگویم گذشته ها گذشته است، ولی، این ولی با آن گذشته ها گذشته است خیلی حرف دارد، کنار هم دیگر خیلی حرف دارد.

 یا ابوهریره و ابو درداء نقل کردند که معاویه به آن ها گفت علی گفت:

«مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

این که در زمان خلافت ابوبکر و عمر و عثمان من مظلوم بودم، می گفت آره ترحم هم بر آن ها می کرد تازه، یعنی چه ترحم می کرد؟ خدا رحمت شان کند ولی خیلی به من ظلم کردند، ابوبکر و عمر و عثمان خدا رحمت شان کند ولی خیلی به من ظلم کردند، این را ابوهریره و ابو درداء ادعا کردند، ولی در هر صورت این که حضرت ظلم را می گفت یک خدا رحمت کند هم در کنارش می گذاشت، این خدا رحمت کند سودی برای شان دارد؟ بعد جالب است معاویه گفت من شنیدم این چنین حرفی می زنی، اگر ظلم کردند چرا ترحم می کنی؟ فرمودند معاویه من بر تو هم ترحم می توانم بکنم اما سودی برای تو ندارد، این ترحم تقیه ای که فایده ای ندارد وقتی تو شایستگیش را نداری من دارم تقیتا بر تو ترحم می کنم.

 آمد خدمت امام کاظم گفت آقا یک پزشکی است که کافر است، من اگر او را تحویل نگیرم او ما را درمان نمی کند، فرمودند تحویلش بگیر اشکال ندارد. این جا اگر من ترحم نکنم حکومت بهم می ریزد، حالا یک ترحمی هم باشد، اما حضرت ترحم را می کند و «مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)» هم می گوید، این روش دوازدهم.

 روش سیزدهم:

«الانسان حریص علی ما منع»

روایتی است اگر انسان از چیز باز داشته بشود نسبت به آن حریص تر می شود. تند ترین روایت شیعه بر ضد عایشه روایتی است که امام صادق (علیه السلام) همین مدلش را در آن به کار بردند، دلائل الامامه طبری، صفحه 260، می گوید اهل بصره خدمت امام صادق (علیه السلام) آمدند و گفتند:

«مَا تَقُولُ فِي حَرْبِ عَلِيٍّ وَ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ وَ عَائِشَةَ؟ قَالَ: مَا تُرِيدُونَ بِذَلِكَ؟ قَالُوا: نُرِيدُ أَنْ نَعْلَمَ ذَلِكَ. قَالَ: إِذَنْ تَكْفُرُونَ يَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ. فَقَالُوا: لَا نَكْفُرُ»

امام گفتند چه می خواهید؟ گفتند می خواهیم بدانیم، فرمودند نمی توانید تحمل کنید. به درجه انکار می رسید،‌ گفتند نه انکار نمی کنیم.

«قَالَ: كَانَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) مُؤْمِناً مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ، لَمْ يُؤْمِّرْ عَلَيْهِ النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَحَداً قَطُّ، وَ لَمْ يَكُنْ فِي سَرِيَّةٍ إِلَّا كَانَ أَمِيرَهَا، وَ إِنَّ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ أَتَيَاهُ لَمَّا قُتِلَ عُثْمَانُ فَبَايَعَاهُ أَوَّلَ النَّاسِ طَائِعَيْنِ غَيْرَ كَارِهَيْنِ، وَ هُمَا أَوَّلُ مَنْ غَدَرَ بِهِ، وَ نَكَثَا عَلَيْهِ، وَ نَقْضَا بَيْعَتَهُ، وَ هَمَّا بِهِ كَمَا هَمَّ بِهِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمَا، وَ خَرَجَا بِعَائِشَةَ مَعَهُمَا يَسْتَعْطِفَانِهَا النَّاسَ»

حضرت فرمودند علی ابن ابی طالب مؤمن بود یا نه؟ قبلا مؤمن بود، طلحه و زبیر بعد از قتل عثمان آمدند بیعت کردند و این ها پیمان شکستند، در ایمان علی شک نداریم، دو نفر با علی پیمان شکستند، به وسیله عایشه توجه مردم را جلب می کردند

«وَ كَانَ مِنْ أَمْرِهِمَا وَ أَمْرِهِ مَا قَدْ بَلَغَكُمْ»

خبر دارید که چه شد و چه کار کردند.

«قَالُوا: فَإِنَّ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ صَنَعَا مَا صَنَعَا، فَمَا حَالُ عَائِشَةَ قَالَ: عَائِشَةُ كَبِيرٌ جُرْمُهَا، عَظِيمٌ إِثْمُهَا، مَا أُهْرِقَتْ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ إِلَّا وَ إِثْمُ ذَلِكَ فِي عُنُقِهَا وَ عُنُقِ صَاحِبَيْهِا، وَ لَقَدْ عَهِدَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ قَالَ: «لَا بُدَّ مِنْ أَنْ تُقَاتِلَ النَّاكِثِينَ» وَ هُمْ أَهْلُ الْبَصْرَةِ، «وَ الْقَاسِطِينَ» وَ هُمْ أَهْلُ الشَّامِ، «وَ الْمَارِقِينَ» وَ هُمْ أَهْلُ النَّهْرَوَانِ، فَقَاتَلَهُمْ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) جَمِيعاً قَالَ الْقَوْمُ: إِنْ كَانَ هَذَا قَالَهُ النَّبِيُّ»

این دو تا را قبول کردیم،‌ تا این جا سلمنا، عایشه چه؟ آقا فرمود تحمل نمی کنید! گفتند تحمل می کنیم، شروع کردند به گفتند که این هم در گناه این ها شریک است در گناه خون های ریخته شده شریک است، گفتند اگر پیامبر گفته باشد که علی با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگ، این حرف پیامبر باشد

«فَقَدْ دَخَلَ الْقَوْمُ جَمِيعاً فِي أَمْرٍ عَظِيمٍ. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): إِنَّكُمْ سَتُنْكِرُونَ قَالُوا: إِنَّكَ جِئْتَنَا بِأَمْرٍ عَظِيمٍ لَا نَحْتَمِلُهُ. قَالَ: وَ مَا طَوَيْتُ عَنْكُمْ أَكْثَرَ، أَمَّا إِنَّكُمْ سَتَرْجِعُونَ إِلَى أَصْحَابِكُمْ وَ تُخْبِرُونَهُمْ بِمَا أَخْبَرْتُكُمْ، فَتَكْفُرُونَ أَعْظَمَ مِنْ كُفْرِهِمْ. قَالَ: فَلَمَّا خَرَجُوا قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): يَا سُلَيْمَانَ بْنَ خَالِدٍ، وَ اللَّهِ مَا يَتْبَعُ قَائِمَنَا مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ إِلَّا رَجُلٌ وَاحِدٌ، لَا خَيْرَ فِيهِمْ، كُلُّهُمْ قَدَرِيَّةٌ وَ زَنَادِقَةُ، وَ هِيَ الْكُفْرُ بِاللَّهِ»

دلائل الإمامة( ط- الحديثة)؛ نويسنده: طبرى آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم‏ (تاريخ وفات مؤلف: قرن 5)، محقق / مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، مكان چاپ: ايران؛ قم‏: 1413ق، ص261 و 262

خیلی کار سخت می شود، امام فرمودند من که گفتم شما قبول نمی کنید. خیلی سنگین است نمی توانیم تحمل کنیم، فرمودند تازه خیلی از چیز ها را به شما نگفتم، «وَ مَا طَوَيْتُ عَنْكُمْ أَكْثَرَ» از همین «الانسان حریص علی ما منع» استفاده کردند برای چه چیزی؟ برای گفتن این ها و خودم هم شخصا بار ها تجربه کردم، طرف می آید یک مطلبی را می خواهد بداند، می گوییم نه آقا شما نمی توانید تحمل کنید، خودش به خودش القاء می کند که نه من می توانم تحمل کنم لذا دعوا راه نمی اندازد، گسست اجتماعی نمی شود، این رایج است و خیلی هم منطقی است.

 روش چهاردهم ذره ذره بیان کردن مطلب است، مطلب را ذره ذره می گوییم، روایت می فرماید: «عَرِّفْهُمُ الشَّيْ‏ءَ بَعْدَ الشَّيْ‏ءِ» خود امام صادق (علیه السلام) فرمود می خواهید به آن ها بگویید یک ذره یک ذره بگویید، نیایید همه چیز را یک جا به آن ها بگویید «عَرِّفْهُمُ الشَّيْ‏ءَ بَعْدَ الشَّيْ‏ءِ» ذره ذره این ها را به آن ها یاد بدهید، اگر توانایی داشتند آن موقع بیشتر به آن ها بگویید، اما اگر توانایی نداشتند دیگر طرف ضرر نمی کند، شما هم ضرر نمی کنید، گسست پیش نمی آید، شکست طرف پیش نمی آید. روایت در کتاب هدایت الکبری، صفحه 232، می گوید جابر گفت با قصره چه کار کنم؟ قصره کسانی هستند که خیلی از مطالب را نمی دانند، فرمودند:

«عَرِّفْهُمُ الشَّيْ‏ءَ بَعْدَ الشَّيْ‏ءِ وَ ارْفَعْهُمْ مِنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ فَإِنْ يُرِدِ اللَّهُ بِهِمْ خَيْراً أَرْشَدَهُمْ إِلَى هَذَا الْأَمْرِ وَ مَنْ لَمْ يُرِدْ بِهِ خَيْراً نَكَبَهُ فِي مَعْرِفَتِهِ وَ مَنْ أَرْشَدْتَهُ فَقَدْ أَحْيَيْتَهُ وَ مَنْ أَحْيَى مَيِّتاً فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً وَ إِيَّاكَ يَا جَابِرُ أَنْ تُطْلِعَ عَلَى سِرِّ اللَّهِ مُقَصِّراً حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَدِ اسْتَبْصَرَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً يَعْنِي إِذَا بَلَغُوا التَّفْوِيضَ قُلْتُ: يَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ فَكَيْفَ صَارَ الْأَمْرُ مَكْتُوماً قَالَ: يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ أَحَبَّ أَنْ يُعْبَدَ سِرّاً فَمَا ذَنْبُ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ..»

الهداية الكبرى‏؛ نويسنده: خصيبى، حسين بن حمدان‏، (تاريخ وفات مؤلف: 334 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: البلاغ‏، مكان چاپ: بيروت‏1419 ق‏، ص 232

ذره ذره به آن ها یاد بده، ذره ذره این ها را یک درجه یک درجه، یک پله یک پله این ها را بالا بیاور، (دستم بگرفت و پا به پا برد)، این «وَ ارْفَعْهُمْ مِنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ» همین است، یک قدم یک قدم بالا بیاورید شان، این وظیفه ما است نه این که یک باره همه چیز را سر شان بریزیم که نتواند تحمل کند، به اصطلاح به قول اساتید مان می گویند ما یک سرم داریم یک آمپول داریم، آمپول یک باره هر چیزی درش است به خورد شما می رود، اما سرم ذره ذره این مواد داخل بدن شما می شود، بدن راحت تر تحملش می کند، راحت تر آماده می شود و ذره ذره این ها را جذب می کند، آن آمپول را یک باره می زند ممکن است شک ایجاد بشود. لذا برای بچه ها می گویند هیچ وقت آمپول نزنید، همیشه آمپول را در سرم تزریق کنید، چون بدن شان هنوز آمادگی ندارد و تحملش پایین است.

مجری:

استاد چهارده روش را بیان کردید. آقای بهادری هم تماس گرفتند با ایشان هم صحبت کنیم، در بحث های آینده ان شاء الله بتوانیم ادامه بدهیم.

استاد ابوالقاسمی:

مشکلی نیست.

مجری:

آقای بهادری سلام وقت شما بخیر.

بیننده: (آقای بهادری از کرج – شیعه)

سلام عرض می کنم خدمت جنابعالی و جناب آقای دکتر ابوالقاسمی، حضرت استاد در آيه 68 سوره بقره، بسم الله الرحمن الرحیم

(قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يبَينْ لَنَا مَا هِي قَالَ إِنَّهُ يقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِكْرٌ عَوَانٌ بَينَ ذَلِكَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ)

گفتند: «(پس) از خداي خود بخواه که براي ما روشن کند اين ماده‌گاو چگونه ماده‌گاوي باشد؟» گفت: خداوند مي‌فرمايد: «ماده‌گاوي است که نه پير و از کار افتاده باشد، و نه بکر و جوان؛ بلکه ميان اين دو باشد. آنچه به شما دستور داده شده، (هر چه زودتر) انجام دهيد.»

سوره بقره (2): آیه 68

در باره همان قتلی که در قبیله بنی اسرائیل اتفاق افتاد، صحابه حضرت موسی گفتند از خدا بخواه ای موسی که خصوصیات این گاو را برای ما معین کند، موسی گفت خدا می فرماید این گاو نه پیر باشد، نه از کار افتاده باشد، نه جوان، کار نکرده بلکه میان دو آن باشد، قرآن می گوید بنی اسرائیل منحرف رفتند از حضرت موسی سوال کردند که آن را گاو را که خریداری کنیم دارای این خصوصیات باشد، از حضرت موسی خواستند رنگ گاو را هم بگوید، یعنی صحابه موسی یک قدم روشنفکر تر نسبت به صحابه رسول مکرم اسلام بودند.

 من سوالم از علمای بزرگ و محترم اهل سنت این است که یک نفر پیدا بشود این آقای ابو هریره که الان شما اسمش را بردید را به ما بگوید اسم واقعیش چه بوده است؟ ابن عساکر بیست و هفت اسم از ابو هریره اسم برده است، هزار و چهارصد سال است که بنی اسرائیل مشخصات گاو و رنگ گاو را مشخص کردند و می دانند اما بخش اعظم فتوا های ایشان که خانه اسلام را خراب کرد این آقای ابو هریره را نمی شناسند، این را شما هم اگر یک توضیحی بدهید ممنون و سپاسگزارم، ببخشید مصدع اوقات شدم.

مجری:

خیلی متشکر، این مسائل بماند برای جلسه بعد.

استاد ابوالقاسمی:

بله این را اگر بشود ما در جلسه بعد مفصل بحث می کنیم. اما دو روشی که باقی مانده است.

 مدل پانزدهم این است که ما به جای این که مخاطب را سرزنش کنیم دیگران را سرزنش کنیم، یک مدلی بود گفتیم که طرف را در ایجابی شریک کنیم، نه شما که آدم خوبی هستید، شما این چنین کاری نمی کنید، حالا یک کار بدی انجام شده است، یک موقع اصلا شما به رویش نمی آورید که کار بدی انجام شده است، اصلا به رویش نمی آورید، یکبار یک کار بدی است، می گوییم که شما این کار بد را نمی کنید فلانی این کار را انجام می دهد، تا این فرد از آن جدا بشود، شما که نمی توانید هیچ وقت بیایید خدا شلوارک داشته باشد، این را بخاری گفته است قطعا شما قبول نمی کنید. شما که نمی توانید قبول کنید که خدای متعال مثلا دندان داشته باشد، خدا زبان کوچک داشته باشد، این چنین چیزی اصلا می شود؟ حالا این را فلانی گفته است، شما که نمی توانید قبول کنید خدا این جور باشد آن جور باشد، خدا جهل داشته باشد، خدا نداند که می خواهد چه کار کند، خدا عادل نباشد ظالم باشد، هر ظلمی هم که خواست انجام بدهد، خدا اگر پیامبر را هم به جهنم ببرد عین عدل است، اگر ابو لهب را هم به بهشت ببرد عین عدالت است، شما این چنین چیزی را قبول می کنید؟ نه.

 ولی متأسفانه فلانی گفته است، این تقصیر شما نیست ما می دانیم شما این چنین اعتقادی ندارید چون نمی دانستید که مطرح شده است. به این می گویند ما دیگری را به خاطر این قضیه سرزنش کنیم، واقعا هم این بنده خدا خبر نداشته باشد که است، پس ما سر تفنگ را به طرف شخص دیگری می گیریم که دچار حساسیت نشود و راحت قبول کند.

 مدل شانزدهم و مدل آخر پلیس خوب پلیس بد است، که حالا اجمالا عرض می کنم که ابو حنیفه می آمد خدمت امام صادق می خواست داخل بیاید، گفتند نیا داخل، آمد داخل، خواست بنشیند، گفتند نشین، نشست، بعد گفت جعفر ابن محمد جلوی شیعیانت را بگیر بگو این قدر نسبت به خلفا بد نگویند، این قدر دعوت به تشیع نکنند، این قدر چنین و چنان نگویند، فرمودند گوش به حرف نمی دهند، گفت یعنی چه شیعه تو هستند، گفت تو مگر خودت را تابع من نمی دانی؟ گفت بله می دانم، به تو گفتم داخل نیا آمدی، گفتم نشین، نشستی.

 این ها گوش به حرف من نمی دهند، نگفتم که من موافق نظر شان نیستم گفتم این ها گوش به حرف من نمی دهند همانطور که تو گوش نمی دهی، بعد این می رفت بیرون، ابو بصیر برو فلانی را دعوت کن، مؤمن طاق برو فلانی را دعوت کن، فلانی برو فلان جا این را بگو، محمد ابن حکیم در مسجد پیامبر این را بگو، از این طرف یک نفری باید این حرف ها را بزند، امام صادق بگوید نه من که نمی گویم، این ها دارند می گویند، این پلیس خوب پلیس بد است، تقسیم کار باید بشود، یعنی یک نفری با آن ها ارتباط داشته باشد یک نفری هم این ها را مطرح کند.

مجری:

خیلی ممنون جناب دکتر وقت مان به پایان رسید. آقای کریمی و آقای بهادری در فرصت مقتضی حتما جناب آقای ابوالقاسمی پاسخگوی سوال شما خواهند بود این بحث باید تکمیل می شد این را گذاشتیم جلسه بعد، وقت مان هم به پایان رسید. جناب آقای کریمی اگر به آرشیو مراجعه کنند همان بحثی که را که گفتند در جلسه هفته قبل نمایش داده شد و گفتگو کردیم، از همه شما التماس دعا داریم و تا دیداری دیگر شما را به خدای منان می سپاریم، اللهم عجل لولیک الفرج، خدا حافظ.


راه روشن _ عوامل مؤثر در تقویت و تلطیف ولایت>

تقویت امامت ولایت اطعام هدیه استفاده از فرصت ها هدایت مردم رسانه طنز غدیر روش‌های تبلیغ و تبیین