سایر قسمت ها
تاریخ بدون روتوش - نبرد پلاته

قسمت صد و یازدهم برنامه تاریخ بدون روتوش با کارشناسی استاد حسینی


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عنوان برنامه: تاریخ بدون روتوش

تاریخ: 31/ 05/ 140۳

استاد: آقای حسینی

قسمت:111

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

استاد: حسینی

عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما بینندگان که بیننده صد و یازدهمین قسمت از سلسله برنامه تاریخ بدون روتوش و سی و هفتمین قسمت از سلسله برنامه‌های تاریخ بدون روتوش در فصل سوم هستید می دانید که در قسمت‌های گذشته در آن بحث تاریخی که از دوره کوروش شروع کردیم رسیدیم تاریخمان را از دوره کوروش شروع کردیم رسیدیم به جنگ های هخامنشیان و یونانیان و توضیحاتی را خدمت شما دادیم در مورد یونان در مورد ذهنیت‌های اجتماعی که بوده است و البته قبل از آن بحثی در مورد زرتشت در یک فصل مجزا داشتیم و در خلال این صد و یازده قسمت برنامه ده سوال را که سه سوالش در فصل اول مطرح شده بود هفت سوال دیگر به آن ملحق شد را مدام تکرار کردیم و عرض کردیم که در برنامه عزیزانی که فکر می کنند جوابی برای این سوال است بیایند و پاسخ بدهند ان شاء الله امشب آخر برنامه هم برسم من ده سوال یک بار بخونم چند قسمتی است که سوالات را نخواندم و این جنگ که در برنامه ما قرار است مطرح شود پلاته است در قسمت های گذشته در مورد جنگ‌های دیگر با شما صحبت کردیم.

 نتایج آن ها را با شما مطرح کردیم شیوه‌های اتفاقاتی که پیش افتاده بود شیوه‌های رزمیشان را گفتیم و همه این ها باز زیر مجموعه آن یونانی بود که خیلی روتوش شده بود ما گفتیم که بحث نظم یونانی را سعی می کنند در ارتششان اسپارت ها را خیلی دارند به عنوان قهرمانان مبارزات دارند مطرح می کنند به آن ها می خواهیم بپردازیم در عین حال روال تاریخی برنامه را می خواهیم پیش ببریم که رسیدیم به دوره خشایار شاه و جنگ ها و نبردهایی که بوده است یک مقداری دلگیر است نبرد پلاتی که بخواهیم بگوییم به هر حال شکست ایرانی ها است از یونانی ها و یک عقب نشینی جدی محسوب می شود برای آن دوره که اتفاق خوبی نبود دیگر به هر حال حداقل برای ایرانی ها اتفاق خوبی نبود هر دید و رویکردی که بخواهیم ما نسبت به تاریخ خودمان و پادشاهان هخامنشی داشته باشیم این شکست شکست خوبی نبود.

 به هر حال محور این برنامه را ما با توجه به قدمت این کتاب نزدیک بودن نویسنده این کتاب به آن اتفاقات و بررسی یک نبرد و جنگ یونانی همین بحث تاریخ هرودوت خواهد بود و تاریخ هرودوت را متن اصلی قرار می دهیم در این برنامه پیش می رویم گفتیم فصل سوم ملاک ما کتیبه ها است منتها کتیبه نداشته باشیم مجبور هستیم روی آن ریل همان تاریخ نگاری پیش برویم که در آن زمان طبیعتاً تاریخ نگاری ما نداریم که بخواهیم به آن استناد کنیم مگر آن کتیبه‌ها که به همان ها پرداختیم.

مثل کتیبه بیستون و سایر کتیبه ها فلذا متن هرودوت را پیش می بریم اسناد دیگر هم کنارش می آوریم آنجایی که لازم است تحلیل می کنیم آنجایی که لازم است توضیح می دهیم خدمت شما عزیزان و یک کاری هم که ما کردیم در این برنامه ها این بود که آمدیم و روی نقشه توضیح دادیم این اسم ها وقتی که در برنامه ذکر می شود جایگیری شان در نقشه و جغرافیای یونان را بتوانیم بهتر متوجه شویم برای همین آمدیم در برنامه ابتدایش یک توضیحاتی روی نقشه یونان می دادیم چون به اسامی که برخورد می کنیم بتوانیم ذهنیتی بهتر در مورد آن داشته باشیم پلاته در کجا بود نقشه را نگاه کنیم با هم این نقشه‌ای که ملاحظه می ‌فرمایید از گوگل مپ است دیگر طبیعتا مرزهای حال حاضر سیاسی ایران و اینجا هم که بخش یونان و نبردهایی که بین شرق و غرب اتفاق افتاده است.

حالا ما رسیدیم به یونان چند جنگ را به شما گفتیم یکی از جنگ های که به شما گفتیم در خصوص ترموپیل بود اینجا منطقه آتن است اینجا آتن است اینجا منطقه اسپارت است این ها را ذهنیت ها برای جای گیری در ذهنتان مجدد عرض می ‌کنم ماراتون را خدمتتان عرض کردیم که ماراتون اینجا بود نبرد ماراتون و در این منطقه شمالی بود و همچنین اینجا و همچنین در خصوص نبرد دیگر که ترموپیل بود با شما صحبت کردیم که ترموپیل منطقه شمالی‌تری را در بر می گرفت من یک بار دیگر این ها را نشان بدهم خیلی سریع به شما که منطقه را با هم ببینیم اینجا منطقه ماراتون بود حالا اینجا الان پیدا نمی شود دستی باید پیداش کنم احتمالاً نمی دانم چرا در شمال شرق می شود دیگر شمال شرق آتن می شد ماراتون اینجا آتن بود بعد یک نبرد اینجا بود که ترموپیل بود بله اینجا ترموپیل روی نقشه مشخص است و توضیح دادیم برای شما دوباره عقب روی نقشه می آییم.

 پایین ببینید آتن می شود این قسمت اینجا می شود آتن ماراتون هم اینجا پیدا کنیم خوب است اینجا هم بله اینجا هم ماراتون است همین منطقه که ملاحظه می شود ماراتون باز می آیم عقب این جنوب باز تکرار می کنم آتن اینجا است سالامیس که برای شما توضیح دادیم اینجا است منطقه سالامیس با مگارا کار داریم منطقه مگارا که اینجا است در ذهنتون باشد این منطقه مگارا است باز عقب اینجا می شود منطقه اسپارت اینجا منطقه اسپارت می شود اسپارت ها در اینجا بودند لاکدومونی‌ها همین منطقه هستند بعد نبرد پلاته می شود این قسمت اگر اینجا پیدایش کنم بله اینجا است اینجا را ملاحظه بفرمایید اینجا می شود نبرد پلاته اینجا می شود پلاته و دشت پلاته همین منطقه است و طبس اینجا است که الان با اسم طبایس است اینجا همان طبس است که چند بار هم اسمش را آوردیم همین نقشه باشد توضیح بدهم ببینید بعد از اینکه قضیه بعد از نبرد سالامیس، پلاته آخرین نبردی که دارد اینجا رخ می دهد در جنگ بین ایرانیان و یونانیان البته باب جنگی ایرانی و ایرانیان بسته نمی شود من امشب برسم توضیح می دهم اینجا است منطقه سالامیس بود و نبردی شکل گرفته بود مردم آتن آمده بودند سالامیس آتن سقوط کرده بود.

 مردم اسپارت هم از اینجا آمده بودند کمک دیگر آتن هم پیمان شان بوده است در این دوره زمانی یک عقب نشینی اینجا اتفاق می افتد بعد از اینکه برای بار دوم آتن فتح می شود توسط سپاه خشایارشاه بهتره بگوییم مردونیه چون خشایار شاه در نبرد پلاته نیست یک منطقه شمالی را می آیند انتخاب می کنند برای اینکه در مقابل اسپارت‌ها و یک هم پیمانی بزرگی که در یونان اتفاق افتاده بایستند اینجا می شود منطقه طبس منطقه ای که هم پیمان ایرانی‌ها و هخامنشیان بوده است و اینجا می شود پلاته این منطقه یک مقدار دشت است شمالش طبس همانطور که در نقشه ملاحظه می فرمایید خیلی کوهستانی است و طبیعتا سپاه ایران بهتر می ‌توانسته است در مناطق که حالت دشت داشته است نبرد کند مردونیه اینجا را انتخاب می کند به عنوان فرمانده سپاه ایران و مناطق شمالی هم که می شود مناطق تسالی اینجا در دست ایران بوده است مناطق شمالی یونان در دست ایران بوده است پس یک موضعی می گیرد ایران که موضع موضع دفاعی می شود یعنی از آتن بر می ‌گردد عملاً در منطقه نیست که پشت سر طبس باشد که هم پیمانش است مناطق شمالی مناطق تسالی قبلا تصرف شده است توسط هخامنشیان و در روبرو یک مجموعه یک انجمنی از یونانی ها و سربازان یونانی قرار می ‌گیرند از جاهای مختلف هم پیمان می شوند.

 که بخواهند هخامنشیان را شکست بدهند می روم سراغ متن هرودوت ببینیم که این کتاب هرودوت چگونه پایان می ‌یابد می دانید دیگر این کتاب حالا ترجمه دو جلدی است ترجمه آقای ثاقب فر نه دفتر دارد و یعنی نه کتاب است شامل نه کتاب است که فصل‌های مختلف تاریخ را در موردش صحبت کرده است کتاب تاریخ هرودوت جلد دوم ترجمه مرتضی ثاقب فرد اینگونه و خیلی غم انگیز شروع می ‌کنیم بخش را برای ما غم انگیز البته، فهرست کتاب نهم که شروع می ‌شود حالا این فهرست آورده متنش همین است هرودوت دقیقاً دارد شکست پارس ها در پرانتز پایان یعنی عملاً کتاب تاریخ هرودوت با این قضیه نبرد پلاته هم تمام می شود و کتاب‌های تاریخ هم شما نگاه کنید قضیه اوج قدرت هخامنشیان و آن تسلطی که داشتند و نبردهای یونان را معمولاً تحت تاثیر همین تاریخ نویسی کلاسیک وقتی که به پلاته می ‌رسد و شکست هخامنشیان را می گویند تمام می شود صفحه بعد اتاق فرمان نشان دهید از این به بعد تاریخ هرودوت ترجمه آقای ثاقب فرد کتاب نهم را که شروع می کند مردونیه آتن را می ‌گیرد.

 یک بحثی قبلا اشاره کردیم به آن که دوبار آتن فتح می شود توسط مردونیه فرمانده سپاه هخامنشیان در نبرد با یونانیان و اینجا اشاره همین را دارد دیگر بار دوم آتن فتح می شود حالا علامت زدیم خدمتتان اما همانند بار نخست بار دوم که آتن فتح می شود همین که گام به آتن گذاشت اثری از آتنی‌ها ندید بار دوم مردونیه سپاهش وارد آتن می شود مردم آتن خارج شدند حداقل تعداد زیاد اگر نگوییم همه خارج شدند و دریافت که یا باز همگی یا برخی به سالامیس رفتند و برخی دیگر نیز در کشتی هایشان مانده و شهر را خالی کردند دومین تسخیر آتن توسط مردونیه ده ماه پس از تسخیر اول توسط خشایار شاه صورت گرفت یعنی چی شما بروید سراغ متون کلاسیک یونان خیلی توضیحی در مورد این قضیه سقوط آتن یعنی دو جنگ است دیگر رسماً دوبار سقوط کرده است آتن در فاصله ده ماه خیلی توضیحاتی نمی بینید طبیعتاً اگر یک بار آنجا را گرفته است سپاه ایران رفته است آتن را گرفته است ده ماه بعد دوباره مردونیه می رود می گیرد یعنی آن وسط یک شورشی یک قیامی یک نبرد جنگی رخ داده است.

که دوباره بیرون رانده شدند ایرانی ها از آتن و مجدداً توسط مقدونیه انگار خیلی در این مورد توضیح نمی دهد و این ها معلوم نیست و دوست نداشتند خیلی یونانی‌ها در این خصوص توضیح بدهند زشت بوده است برایشان دیگر مقداری حالت آبرویی و ناموسی گرفته است برایشان آتن اینطوری سقوط کرده است دوبار در ده ماه و خیلی به آن نپرداختند ولی مثلا نبرد پلاته را و هرودوت مفصل نسبتا پرداخته است مثل نبرد پلاته، بعد که یونان فتح شد پیکی فرستاده می شود از سمت یونانی ها یک توضیح اینجا لازم است همین اول عرض کنم نبرد پلاته استخوان بندیش باز یونانی است یعنی از آن سمت مردم طبس هستند یونانی‌های طبس هستند قلب لشکر با هخامنشیان است و با لشکر مردونیه و خشایارشاه است اما یک تعداد خیلی قابل توجه طبسی و یونانی آن سمت قضیه طرف مقابل هم باز یونانی‌ها قبلاً جنگ های داخلی یونانی خیلی همه تقریباً همه جنگ‌هایشان داخلی بوده است دیگر.

 ولی جنگ های حالا به دوره نبردهای پلوپونزی که می رسد دایره اش گسترده تر می شود اصلا طبس با یونان چندین مورد نبرد شده بوده است قبل از این جنگ ولی فرماندهی این گروه از یونانی‌ها عملاً با هخامنشیان است عملاً با ایرانی‌ ها است و طبسی ها می خواستند در مقابل آتنی ها بایستند و تن می دهند نسبت به این قضیه هم پیمان ایران هم که بودند عبارت هرودوت در این صفحه این است که راست آن است که لاکومونیها یعنی اسپارت ها منطقه در آن هنگام در حال برگزاری جشن های مذهبی گرامی‌داشت هیاکینتوس معروف به هیاکینتیا بودند آتنی ها گفتند که به اسپارت ها پیغام رساندند گفتند اینجا سقوط کرده است.

 به دست هخامنشیان و بعدش دیگر معلوم می شود منطقه به چه وضعیت گرفتار می ‌شود دچار می شود باز رفتند پیغام فرستادند که این اسپارت ها بخواهند بیایند باز این ها درگیر یک جشن حالا خیلی جشن معروفی هم نبوده است جشن‌هایشان جشن منطقه‌ای بوده است بهانه زیاد آوردند امشب باز به اسپارتاکوس خواهم پرداخت اما به هر حال بعد از نمی خواهم خیلی زمان نگه دارم که بتوانم در یک قسمت جنگ نبرد پلات را بگویم حداقل شاید پنج قسمت نیاز بود من به این فقط همین متن هرودوت بپردازم اما برای اینکه زمان را نگه داریم پنج هزار اسپارتی صفحه نهصد و هشتاد و یک جلد دوم ترجمه جناب آقای ثاقب فرد تاریخ هرودوت پنج هزار اسپارتی را هر یک همراه هفت هیروت یعنی چی برده ما با شما صحبت کرده بودیم قبلا دیگر گفته بودیم که می آمدند یک آماری می ‌دادند و این ها هوپلیت بودند هوپلیت ها چند نفر اطرافشان به عنوان کمک کار این ها بودند که معمولاً در آمار محاسبه نمی شوند اینجا دیگر هرودوت دارد خیلی تصریح می کند می گوید پنج هزار نفر از اسپارت آمدند برای این نبرد در مقابل ایرانی‌ها نبرد پلاته هر کدام از این ها هم هفت نفر با آن ها بودند هوپلیت بودند هفت نفر هر کدام همراه داشتند یعنی پنج هزار نفر هوپلیت سی و پنج هزار نفر هم باید به آن ها اضافه کنیم می شود چهل هزار نفر خیلی لشکر بزرگی است در آن زمان، چهل هزار نفر از اسپارت را می گوید آمدند برای نبرد با ایرانی‌ها صفحه شماره نهصد و هشتاد و دو یونانی‌ها نظمشان در آن به چه شکل بوده است ؟

 می گوید که اسپارت ها مشغول یک جایی ساخت و سازی بودند و این ها قاصد وقتی به آتن رسید پیام زیر را ابلاغ کرد مردونیه آرگوسی‌ها مرا فرستادند تا بگویم جوانان لاک دومونی شهر را ترک کرده اند و ما آرگوسی‌ها قادر به جلوگیری نیستیم پس خود دانید مردونیه در آتن اسپارت ها حمله کردند رفتند به منطقه‌ای که می ‌خواهند محل نبرد آن را قرار بدهند پیغام هم می رسد به آتن مردونیه در اوسی اما پیش از حرکت دستور داد یک اتفاقی که اینجا افتاد چی شد از آتن می خواهد برود بیرون لشکر هخامنشی از آتن برود بیرون پیش از حرکت دستور داد مردونیه یعنی آتن را آتش بزند و هرچه از دیوار و خانه و ایوان و معبد سرپا مانده بود ویران کند.

 دوبار که حمله شده بود طبیعتا ویرانی به بار آمده بود یکی هم که ما اشاره کردیم گزارش‌هایی داشتیم در مورد ویران کردند آنجا معبد آکروپولیس به شما گفتیم گفت حالا که از شما داریم می رویم بیرون دیگر ویران کنیم او به این دلیل آتن را ترک کرد که در آنجا نمی توانست از سواره نظام استفاده کند و در صورت شکست نیز راه گریزی نداشت دیدید نقشه آتن به چه شکل بود جز یک گذرگاه تنگ که تعداد اندکی سرباز می ‌توانستند جلویش را بگیرند تنگه‌ای بود که یونانی‌ها می ‌توانستند مانع لشکر هخامنشیان شوند تصمیم بر این شد که. پس تصمیم گرفت به طبس بازگردد و در پیرامون یک شهر دوست و در منطقه نبرد کند که توانایی بهره گیری از سواران خود را داشته باشد دشت باشد آنجا سواره بتواند آنجا مانور جنگیش را بتواند در نبرد داشته است حالا این و چه اتفاقی دارد می افتد باز می گوید لاکدومینی ها رسیدند با شنیدن این خبر به فکر افتاد میل به اسیر کردن آنان در خود را ارضا کند پس سپاه خود را به سوی مگارا بازگرداند کجا بود شمال سالامیس بود و سواران پیشتازش در منطقه مگارا همه جا را تاراج کردند یک عبارت اینجا آمده است در ترجمه که این دورترین نقطه در غرب اروپا بود که سپاه ایران در آن پا می ‌گذاشت داشتند در مسیر که می رفتند به سمت غرب می رفتند مگارا را هم غارت کردند حالا این جمله در پرانتز حرف آقای هرودوت است یا نیست عبارات داخل پرانتز این ترجمه ظاهرا عبارات خود آقای هرودوت است.

 بخاطر اینکه خود جناب آقای ثاقب فرد یک جا یک پرانتزی که داخل پرانتزی که آورده بود و خواسته بود به آن بپردازد یک ایرادی گرفته بود به خود هرودوت یعنی نشان دهنده این بود که متن متن هرودوت است حالا یک بار دیگر مگارا را اینجا ببینیم در یونان اینجا آتن بود اینجا سالامیس بود پلاته اینجا بود اینجا طبس اینجا است و اینجا می شود مگارا می گوید اینجا هم غارت کرد یعنی در مسیری که می خواستند بروند به این سمت نگارها را هم غارت کرد اسپارت ها از اینجا داشتند می آمدند برویم سراغ مطلب کتاب صفحه شماره نهصد و هشتاد و سه این نکات جالبی هم دارد این جنگ امشب به آن اشاره کنم می گوید در آنجا مردونیه آمدند سپاه می ‌خواستند برسند به طبس سپاه خشایارشاه می ‌خواست به فرمانده برسد به طبس در آنجا با آنکه در سرزمین دوست قرار داشت دستور داد تمام درختان منطقه را قطع کنند.

 طبس که رسیدند سپاه خشایار شاه و این کار اثر دشمنی نبود بلکه جنبه نظامی داشت چون می خواست اردوگاه استواری بسازد اگر هر آینه نبرد به دلخواه پیش نرفت سپاهیانش پناهگاهی داشته باشند و اردوگاه های مربعی شکلی را در آن منطقه ساخت یک جشن گرفتن در طبس حالا یونان دارد با هم متحد می شود یعنی از جاهای مختلف دارند به هم می ‌پیوندند که بیایند در پلاته و شروع کنند نبرد کنند با ایرانی‌ها فرماندهان ایرانی رفتند کجا رفتند در طبس چیکار دارند می کنند جشن گرفتند با هم دیگر جشن گرفتند و مجلس می و خوش گذرانی و اتفاقات این چنینی یک مکالمه آنجا نقل شده است.

هرودوت می گوید که آنچه در زیر نقل می کنم را از ترساندر ظاهرا اهل طبس و بزرگان شهر طبس شنیدم خود این شخص را او که خود یکی از مهمانان بوده است در آن مراسم خود این شخصی که هرودوت دارد می گوید از آن نقل دارم می ‌کنم در این جلسه بود می گوید در آن جلسه یک سرباز ایرانی هخامنشی به یک طبسی برگشت گفت که از همگی این مردان تا چند روز دیگر جز چند تن زنده نخواهد بود یک نکته اینجا مهم است و آن هم این است که هرودوت می گوید لشکریان ایران در پلاته خیلی تعداد بیشتر بودند از یونانی هایی که در مقابل یعنی از آتنی ها و سپاه آتن حالا آمار می رسیم اگر این حرف درست باشد و خود آقای هرودوت شنیده باشد می شود در مورد آن آمار افرادی که از نظامی آیند یونانی و ایرانی دارد می گوید ایرانی که دارم اینجا می گویند جبهه ایرانی دیگر شامل جبهه طبس هم می شود دارد نقل می کند یک مقداری می شود در آن تشکیک کرد حالا جلوتر رسیدیم توضیح می دهم خدمتتان صفحه بعد نهصد و هشتاد و پنج رسیدند نیروهای یونانی و اولین ضربات ببینید یک اتفاقی می افتد اینجا یک توضیح باید بدهم به شما یک رودی است به اسم رود آسوتوس ایرانی‌ها در نبردها معمولا موانع طبیعی را پشت سر می گذاشت اگر رودخانه‌ ای بوده است اگر کوهی بوده است پشت سر می ‌گذاشتند این موانع را در مقابل موانع طبیعی می رفتند با دشمن می ‌جنگیدند که موانع طبیعی عملاً مانع فرار ایرانی‌ها شوند یونانی‌ها خیلی اوقات اینطوری نبودند برعکس بودند دیدید در خود ترموپیل تنگه را یعنی کوه‌ها را گذاشتند مقابل خودشان تنگه ها را هم بستند عوارض طبیعی را مقابل خودشان گذاشتند برای اینکه اگر لازم شد فرار کنند بتوانند فرار کنند یونانی ها اینطوری بودند اینجا اتفاق دیگر ورق بر می ‌گردد اینجا ایرانی ها هستند که پشت رود آسپوس قرار می گیرند.

 رود آسوپوس در جنوب قرار می گیرد این ها در شمال بودند رود قرار می ‌گیرد و لشکر آتن و اسپارت در جنوبش قرار می ‌گیرد برای چی برای اینکه اگر لازم شد بخواهند فرار کنند بتوانند به این اردوگاه فرار کنند به طبس فرار کنند و در نهایت بتوانند مثلاً به تسالی فرار کنند اگر شکست خوردند اولین ضربات مردونیه سواران خود را به فرماندهی سردار نامی پارسی ماسیتیوس که یونانیان به آن می گفتند ماکیستیوس این کیست؟

 این شخص خیلی تاریخی در موردش نیست ظاهرا ماسیتیس گفته می شود ماسیتیس گفته می شود ما کیستیوس هم گفته می شود گفته‌اند که اسمش ماگستراتوس هم بوده است ماگستراتوس یعنی بزرگ یعنی با عظمت چه کسی بوده است این ماگستراتوس یا ماسیتیس یک سردار ایرانی بوده است خیلی تنومند بوده است به نقل از پلوتارک هم داریم که خیلی تعریف کرده است این شخص از این ماسیتیس این سواران یک لشکری سوار داشتند تیراندازها را بودند یعنی کمانداران بودند فلاخ بودند سواره ها فرمانده جلوتر گفته می شود ماسیتیس بعد از اینکه در نبرد صحنه نبرد می رود چه اتفاقی برایش آنگاه سواران آنگاه سواران بر یونانیان تاختند یعنی ایرانی‌ها طبسی‌ها بر یونانی ها تاختند و با یورش ها و تازش های پیاپی یونانیان را به ستوه می ‌آوردند و با هر یورش آسیب فراوانی از لحاظ روحی و جسمی بر آنان وارد می ‌کردند و آنان را ضعیف می نامیدند یعنی اول جنگ هم به نفع ایرانی‌ها دارد پیش می رود یک ده روزی هم نجنگیدند آنجا که جلوتر توضیح می دهم ولی در این فاصله یعنی از روز یازدهم که نبرد شروع می شود در پلاته قبلش هم یک پاتک‌هایی دارند می ‌زنند ایرانی‌ها می روند.

 سواره نظام ایرانی و فارسی ترس داشتند دیگر طبیعتاً بعد خیلی جالب است اینجا را ببینید می گوید که مگارایی‌ها آمدند گفتند که ما دیگر به تنهایی تاب یورش‌های سواران پارسی را نداریم هرودوت دارد می گوید تاکنون با وجود تلفات سنگین و به رغم فشارهای شدید دشمن با دلاوری ایستادگی کردیم اما اگر جای ما را با دسته دیگری عوض نکنید بدانید که هم اکنون موضع خود را ترک خواهیم کرد گفت شما چرا ما را در مقابل سواران پارسی قرار دادید چون لشکر که در مقابل هم قرار می گیرد نظمی شد ساده شده است نظم این نبردها را بگویم به چه شکل بوده است یک تعدادی که جلو می ‌ایستادند و این ها تیرانداز بودند یک تعدادی از افراد یک تعدادی نظامی قلب سپاه را تشکیل می ‌دادند که این ها معمولاً دلاور ترین و جنگاور ترین افراد بودند نبرد توسط کنترل می شده است و فتحی اگر بوده است توسط این ها بوده است در اطراف هم که سوار نظام ها بودند به خاطر اینکه بتوانند راحت حرکت کنند در میدان نبرد پشت سر هم که پیاده نظام ها بودند و سنگین سلاح بودند حالا در این دسته پارسی ها در مقابل این مگاری‌هایی ایستاده بودند مگارایی ها گفتند ما را برگردانید وگرنه ما نمی ‌جنگیم گفتند ما جلو پارسی‌ها نمی ‌خواهیم بایستیم چون پارسی‌ها دارند دیگر خلاصه ما را به ستوه آوردند.

سواران پارسی به صورت گردان حمله می ‌کردند و در پیشاپیش آنان ماسیتیستیوس به هر سو می تاخت که ناگر ان تیری به پهلوی اسب او اصابت کرد همان ماسیتیستیوس و با درد شدید بر زمین افتاد و سوارش نیز با او به خاک در غلتید همین که ماسیتیستیوس نقش بر زمین شد آتنی‌ها بی‌درنگ بر سر او ریختند و اسبش را گرفتند و با تلاش بسیار خود او را به سخت که به سختی پایداری می کرد کشتند ماسیتیسیوس احتمالاً از افرادی بوده است کامل به صورت کامل زره پوش بوده است یعنی تمام بدنش زره تمام بدن پوشیده بوده است همه بدنش زره پوش بوده است کلاهی هم گذاشته بوده است که فقط از درز آن کلاه و یا خود جنگی برای نگاه کردن طرف مقابل اما البته این کار به زودی عملی نشد زیرا او زره بر تن داشت و در زیر آن نیز زرهی با فلس‌های زرین پوشیده بود ذره پوشیده بود زیر آن هم با طلا کاری شده بوده است آن زره طلاکاری هم شده بوده است که این را بعداً هم در معبد نگه می ‌داشتند و مقدس شده بود این زره برایشان می آمدند آنجا یک مقدار هم عجیب است حالا این چیزی که دارد هرودوت می گوید هرچند می ‌دانیم که یونانی‌ها اسپارت ها لباساشان برهنه بوده است خودشان هم آمدند چند سال گذشته به خاطر نبرد ماراتون سکه ضرب کرده بودند هفت از سوار از سربازان پارسی و هفت از سواران یونانی که به تصویر کشیدند سوار یونانی برهنگی دارد بدنشان سواران پارسی تمام قدر پوشیده هستند می گوید که آمده بودند آنجا نمی ‌دانستند چرا نمی میرد.

 این ماسیتیس تیوس را نمی دانستند چرا نمی توانند از بین ببرند هیچ پس هیچ ضربه آتنی‌ها بر تن او کارگر نبود آنکه یکی از ایشان سوراخ کلاه خود او را که ماسیتیس توس از آنجا می ‌دید مشاهده کرد و نیزه به چشم او فرو کرد که افتاد و مرد این زره تنش بوده است زره مانع می شده است که کشته شود از آن درز چشمی خود توانستند ماسیتیس را در نبرد از پا در بیاورند یک نکته اتفاق جالبی می افتد دو اتفاق جالب اینجا نقل شده است یک با بازگشت سواران و شنیدن خبر مرگ ماسیتیس تیوس تمامی سپاه ایران و خود مردونیه به بزرگ‌ترین سوگواری پرداختند همه سر تراشیدند و یال و دم اسبان و قاطرهای خود را بریدند و فریاد زاری و شیون برکشیدند یعنی چی یعنی در سپاه هخامنشیان وقتی که یک نفر کشته می ‌شد وسط نبردی به بزرگی نبرد پلاته یک عزاداری بزرگ برگزار کردند عزاداری چیست؟

 بعضی از این باستانگرا که اصلاً دارند می گویند آقا طرف مردم برویم آنجا اتفاقات این چنینی هم افتاده است دیگر شاد باشی موسیقی پخش کنیم بزنیم و برقصیم و تصورشان این است که مثلاً اینطوری دارند با مثلاً اسلام دارند مقابله می کنند با عزاداری مثلاً مسلمانان نه این اتفاقات چندین قرن قبل از این است که اصلا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بخواهد به صورت ظاهری به دنیا بیاید عزاداری برگزار کردند شروع کردند عزاداری کردند این هم که می گوید سر تراشیدن از سنت های عزاداری باستانی بوده است قبلا توضیح دادم در فصل دوم اشتباه نکنم و دم اسبان قاطرهای خود را برهنه یک رسمی بوده است در عزاداری که از دیدگاه اسلام طبیعتاً جایز نیست و درست نیست و حرام بخواهید چنین کاری را کنی یعنی دم عصر را بخواهید ببری اگر دم را ببری به آن آسیبی بخواهید برسانید و جز سنت عزاداری اسلامی هم نیست ولی در عزاداری باستانی بوده است.

 در مورد مقدونی‌ها نسبت دادند بوده است در مورد هند منطقه هند نسبت دادند چنین سبکی بوده است در اشعار ما هم است فردوسی چنین چیزهایی را دارد و نقل می کند برای عزاداری از این کارها کردند حالا می برندش را برعکس می کردند این چنین پس عزاداری برای ماسیتیس برگزار می کنند با اینکه ماسیتیس خشایارشاه هم نیست مردونیه هم نیست مردونیه گماشته خشایار شاه است و ماسیتیس گماشته مردونیه است با این وجود وقتی که می میرد یک چنین عزاداری برگزار.

 نکته بعدی که جالب است این است که یک سردار ایرانی است دیگر صفحه شماره نهصد و هشتاد و هشت ترجمه آقای ثاقب فرد هرودوت و اما یونانیان پس از تحمل حملات سواران پارسی و عقب راندن آنان چون به جنازه را می خواستند سواران پارسی برگردانند به هر حال آمدند دست پیدا کردند یونانی ها غلبه کردند اعتماد به نفسشان ده چندان شد نخست جسد ماسیتیستیوس را برگردانده این نهاده و از برابر تمام صفوف سپاه خود عبور دادند انقدر این نامدار بوده است این سردار ایرانی این ماسیتیست یا ماسیوس که سواران طرف مقابل که اسپارت‌ها بودند آتنی‌ها بودند و این ها بودند دوست داشتند بیایند این را ببینند حالا ممکن است کسی بیاید بگوید به خاطر زرهش بوده است و چه بوده است ولی توصیفاتی که خود یونانی ها در موردش دارند که خیلی انسان تنومندی بوده است و جنگاور بوده است و چه بود و چه بوده است انگار واقعاً می ‌خواستند بیایند ببینندش برای اینکه این صفوف جنگ یونان به هم نخورد این سردار ایرانی را گذاشتن را گردونه روی گاری بردند چرخاندند.

 به یونانی ها گفتند شما بایستید اینقدر از جنگاوری یونانی ها دارند می گویند نخست جسد ماسیتیتیوس را برگردونه نهادند و از برابر تمام صفوف سپاه خود عبور دادند جنازه این سردار به خاطر قامت بلند و زیبایی که داشت به راستی دیدنی بود وانگهی علت دیگر آن کار این بود که سربازان یونانی صفوف خود را برای تماشای جسد ترک نکنند صف جنگ را به هم می ‌زدند ولی در ادامه چه اتفاقی افتاد یک ضربه سختی بود دیگر کشته شدن ماسیتیس در این جنگ و اینجا شروع می کند یک بخشی را دارد موضع گیری یونانیان در پلاته بعد می آید شروع می کند بخش‌های مختلفی سرزمین‌های مختلفی و گروه‌های مختلفی که آمده بودند در پلات در لشکر آتنی‌ها اسپارتی‌ها یعنی یونانی ها را دارد توضیح می دهد می گوید بنابراین جمع سربازان سبک اسلحه پیاده شصت و نه هزار و پانصد و جمع کل یونانیان موضع گرفته است در پلاته اعم از سنگین یا سبک اسلحه تقریبا صد و ده هزار نفر می شد یعنی هزار و هشتصد نفر کمتر منتها می گوید که اما اگر بقیه طبسی ها را به حساب بیاریم حساب کنیم که به آن ها پیوستند بعداً به سپاه یونانیان پیوسته بودند تعدادشان هزار و هشتصد نفر بوده است تسپی‌ها به همین رقم صد و ده هزار نفر می ‌رسیم اگرچه این هزار و هشتصد نفر پیاده سنگین سلاح نبودند یعنی حداقل آقای هرودوت دارد می گوید که صد و ده هزار نفر نظامی در پلاته در سپاه یونان بودند.

 نیروهای ایرانی را چطوری توصیف کرده است فقط جمع بندیش را به شما می گویم مثل همین بحث یونان صفحه شماره نهصد و نود و سه می گوید که مجموع نیروهای بربرها یعنی ایرانی ها سیصد هزار نفر بود اما از شمار یونانیانی که در کنار مردونیه می ‌جنگیدند هیچکس خبر ندارد فقط سیصد هزار نفر می گوید ایرانی ها بودند که از تپسی ها کسی خبر دار نیست زیرا شمارش نشده بودند اما به عقیده من آنجا که بتوان برآورد کرد حدود پنجاه هزار نفر بودند پس سیصد و پنجاه هزار نفر می گوید ایرانی ها بودند صد و ده نفر می گوید یونانی ها بودند خیلی نمی خواهم وارد بحث این عدد و رقمش شوم چون می شود یک مقداری حدس‌هایی را زد در مورد انگیزه هرودوت ایرانیان بیشتر بخواهید جلو سیصد هزار نفر سیصد و پنجاه هزار نفر بعد طرف مقابل نیم میلیون نفر داشتند می ‌جنگیدند با بقیه حرف هایش خیلی جور در نمی آید جلوتر برویم.

 ولی یک جاهایی در به تفکیک ممکن است آمارها آمارهای ثبت شده باشد یعنی همان زمان ثبت شده است در کتاب خودش آورده است خیلی بحث آمارشان دعوا کنم بگیریم تقریبا اندازه هم بوده باشند یعنی ایرانی‌ها به همراه طبسی ها و آتنی‌ها و اسپارت ها و بقیه تقریبا حدود صد هزار نفر هر کدام از طرفین لشکر ذهنیتی به وجود پس این هم از آمار دیگر به آن نپردازم خیلی یک جوری جفت و جورش کرد که صد و ده نفر بخواهد جور در بیاید دیگر یک میلیون و هشتاد و دو هزار نفری که گفته بود تکمیل شد نفر سپاه یونان، در ادامه پیشگویی‌ها و قربانی‌ها یک نکته جالب اینجا باز در جنگ پلاته است این است که دو کاهن هستند یکیشان در سپاه ایران است یکیشان در سپاه یونان است بعد هر دو کاهن دارند دعا می کنند و یک سری پیشگویی انجام می دهند و حرف‌های هر دو کاهن باعث می شود که ده روز نبرد عقب بیفتد.

 آن کاهنی که در سپاه ایران است یک کسی بود که زخم خورده اسپارت‌ها بود داستانش مفصل است هرودوت مفصل پرداخته است بفرمایید آمده بود آنجا که کمک می کند به ایرانی‌ها پیروز شوند بر آتنی‌ها که یک بخشی ‌شان اسپارت‌ها بودند طرف مقابل هم یک کاهن داشت این چه چیزی دارد نشان می دهد این نشان دهنده این است که احتمالاً یا باز هخامنشیان تحت تاثیر عقاید یونانی‌ها قرار گرفتند در آنجا دارم می گویم قابل جمع هم است به نحوی و یا اینکه تعداد یونانی‌های سپاه ایرانی‌ها خیلی زیاد است که دیگر برایش برداشتند کاهن آوردند که آنجا بخواهد پیش بینی کند و جالب است بر اساس این حرف کاهن اینجوری نیست بگوییم یک گوشه‌ای بوده است چند نفر دور این کاهن بودند بر اساس حرف این کاهن نبرد دارد تنظیم می شود در هر دو سپاه کاهن یعنی همان اندازه که سپاه یونانیان اعتقاد به کاهن داشتند سپاه ایرانیان نیز به کاهن اعتقاد داشتند این بخش پیشگویی‌ها و قربانی‌ها چی شد.

 در ادامه‌ اش صفحه نهصد و نود و پنج پس یونانیان در آن روز در پلاته همین تیساموس یا تیسامنوس پیشگو را که اسپارتیان آورده بودند در اردوی خود داشتند فال او برای یونانی‌ها بر اساس قربانی مساعد بود مشروط بر آنکه جنگ آنان حالت دفاعی داشته باشد اما اگر از رودخانه آسوپوس بگذرند و به نبرد بپردازند فرجام کار به زیان ایشان خواهد بود مشخص است کاهن یونانی چه گفته است گفت که اگر دفاع کنید پیروز هستید ولی اگر از این رود رد شوید حمله کنید به سپاه ایران شکست می ‌خورید حالا داستان چیست؟ معلوم نیست احتمالاً این کاهن هم مثل همان قضیه هاتف دلفی بوده است داشته یک چنین حکمی مردونیه خود به شدت خواستار آن بود که بی‌درنگ هر دو طرف هم همین حرف را می ‌زدند کاهن هم کاهن در لشکر ایرانی‌ها هم کاهنی در لشکر یونان مردونیه خود به شدت خواستار آن بود که مردونیه خود به شدت خواستار آن بود که بی‌درنگ نبرد آغاز کند اما برای او نیز طالع بین پیشگویی کرده بود در صورتی پیروز خواهد شد که حالت دفاعی داشته باشد وگرنه شکست خواهد خورد وحدت رویه داشته است.

 اینجا کاهنان هر دو طرف، می رویم جلوتر یک بحثی پیش می آید این بحث هم به شما بگویم چیست؟ بله همین بخش است می گوید که هنگام ارائه این پیشنهاد چه پیشنهادی صفحه من خلاصه به شما بگویم صفحه شماره نهصد و نود و شش پیشنهاد چی بوده است؟ ببینید در سپاه ایران خشایار شاه خودش نیست در پلاته قطعا نیست مردونیه بوده است و آرتاباز یا آرتاباز یا اردوز آرتاباز مردونیه و آرتاباز مردونیه که می ‌دانید دیگر این مردونیه همان گوبارو بود به شما می ‌گفتم یا گوبریاس در دوره داریوش مردونیه پسر گوبریاس است آرتاباز انقدر سرشناس نیست و نفر دوم دارد محسوب می شود منتها آرتاباز با مردونیه یک بحثی می کند یک مقداری بر اساس ظاهری که آدم نگاه کند انگار آرتاباز دارد این حرف منطقی می زند می گوید ببینید اینجا جای جنگیدن نیست ما اینجا ممکن است اصلا در آذوقه هم کم بیاوریم ده روز هم که گذشته از آن توقف در نبرد و آن سپاهی هم که دارد به تصویر می کشد هرودوت سیصد و پنجاه هزار نفر خیلی آب نیاز داشتند می گوید بیا برگردیم به سمت طبس آنجا در طبس سپاه یونانی که آمد جلو با آن ها درگیر شویم مردونیه مخالف این آرتاباز بوده است می گوید خیر همین جا می ماند این ها را شکست می دهیم حالا چی می شود در ادامه هنگام ارائه این پیشنهاد آن پیشنهاد آرتابازو دارد می گوید که خدمتتان گفتم یا اردو است به مردونیه هشت روز بود که دو سپاه بی نبرد در برابر یکدیگر موضع گرفته بودند که نبردی نبود.

 می گویم عبارتش هم می رفتند مقابل هم دو طرف این رود می ایستادند به هم دیگر فحش می ‌دادند به هم دیگر حالا حرف هایی را می ‌زدند بعد بر می ‌گشتند سر جای خودشان نبردی نمی ‌شد ده روز این ها می رفتند دو طرف رود می ایستادند نبرد پلاته این لشکرکشی اینجا بعد می گوید که مردونیه را حرف خودش به هر حال بود یک منطقه‌ای را قرار بود بروند بگیرند و این ها این لشکرکشی بی نتیجه ماند سواران توانستند کاروانی از پانصد گاری و قاطر را که از پلوپونز برای اردوگاه یونانیان آذوقه می ‌برد همراه با مردانی که هدایت گاری‌ها را بر عهده داشتند به چنگ آوردند ایرانی ها حمله می کنند منطقه به آن مسیری که داشته است آذوقه می ‌رسیده است به سپاه یونان پانصد الاغ و قاطر و قاطر و گاری و مردمی که آنجا با آن ها بودند.

 داشتند آذوقه را می ‌آوردند این ها همه را می گیرند غارت می کنند به چنگ آوردن ایرانیان پس از کشتار بی رحمانه افراد و قاطرها را که به کارشان نمی آید در جنگ نمی شد کاری کند و فقط می ‌خواستند علوفه بخورند آنجا دیگر آن ها را کشتند هرودوت دارد می گوید و مردمانی هم که با او بودند گاریچه بیچاره هم آنجا کشته شدند هنگامی که از کشتار خسته شدند اینقدر کشتند خسته شوند غنایم را تصرف کردند و به همراه با بقیه زنده ماندگان به اردوگاه خود بردند صفحه شماره نهصد و نود و هفت پس از این اقدام باز مدت دو روز ایرانیان یونانیان بی تصمیم به آغاز نبرد گذراندند بربرها برای تحریک یا آزمایش یونانیان به کنار آسوپوس رود آسپوس می ‌آمدند اما هیچ کدام از رود نمی ‌گذشتند دو طرف رود هستند.

 با این حال سواران مردونیه دست از تحریک و ترساندن یونانیان بر نمی ‌داشتند یونانیان معلوم است واقعاً می ‌ترسیدند از پارسیان زیرا طبسی‌ها که یاران وفادار ایرانیان بودند ببینید چکار می کرده است لشکری ایران که بسیار یونانی می رفتند جلوی بقیه یونانی‌ها زیرا طبسی‌ها که یاران وفادار ایرانی‌ها بودند همیشه در جلو راه می ‌افتادند و با حرکات و سخنان خود طرف مقابل را آستانه جنگ می ‌کشاندند می ‌رفتند می ‌رسیدند پشت رود شروع می ‌کردند با بقیه یونانی‌ها حالا چه تعبیری به کار ببریم اگر زشت نباشد اصلاً کل کل می کردند حرف می زدند به هم دیگر آن ها را تحریک می ‌کردند شاید مثلاً فحش می داد زنگ خانه آن ها را می زد یک چنین کارهای نمی خورد به چنین سطحی ولی انجام می ‌دادند بعد چه اتفاقی می ‌افتاد جالب است همیشه در جلوی سخنان خود طرف مقابل را آستانه جنگ می کشاندند.

 سپس جای خود را به پارت‌ها و مادها می ‌دادند یونانیان که می ‌خواستند حمله کنند می گفتند پارس ها مادها بیایند جلو بزرگترشان را می ‌بردند اینجا بزرگ‌ترشان را می ‌بردند دیگر کاری نمی توانستند آنگاه به هنرنمایی می ‌پرداختند و قدرت خود را به رخ حریف می ‌کشد نمایشی انجام می ‌دادند یعنی پشتشان به پارس ها و مادها گرم بوده است این معلوم است این طبسی ها شاید بله دیگر بخاطر همان جنگ‌هایی که بین آتنی ها طبس بوده است کلافه از دست آتنی ها و انقدر توان نداشتند که بخواهند مثلا آن ها را تحقیر کنند اینجا دیگر پشتشان به پارس ها و مادها گرم است لشکر خشایارشاه آنجا است.

 البته این ها اینجا دیگر جز خود لشکر خشایار شاه هستند منتها قوم بومی آنجا نیستند در مقابل آتنی‌ها یک چنین کارهایی را می ‌کردند خودشان می رفت روز یازدهم روز یازدهم می ‌رسد پس آرتاباز نیز همان کسی که نفر دوم در سپاه مردونیه است همان نظر طبسی‌ها را داشت طبسی‌ها طبسی‌ها را داشت زیرا روشن بین تر از مردونیه بود می گفت اینجا حالا چه شد این بحث اینجا این بود که آقا بیاید می گفتند برگردیم پیشنهاد این بود گفتند برگردیم عقب سمت طبس دو سه کار انجام بدهیم یک بحث سر این بود دیگر یک ما پول و طلای زیاد داریم بیا برویم پادشاه آن منطقه ها را کسانی که در آنجا فرمانده هستند به آن ها هدیه بدهیم از استقلال خودشان چشم پوشی کنند بیایند به ما بپیوندند یک کار دیگر هم این بود که بعد برگردیم به سمت طبیت برگردیم آن سمت و این ها را برویم بخریم دیگر رهبران شهرهای یونانی را برویم با هدیه بخریم پس آرتاباز نیز همان نظر طبسی ها را داشت زیرا روشن‌بین‌تر از مردونیه بود اما نظر مردونیه خشن‌تر بی‌پروایانه‌تر و بی‌باکانه‌تر و نسنجیده‌تر و دشمن هرگونه امتیاز دهی بود.

 او عقیده داشت که سپاه ایران بسیار نیرومندتر از یونانیان است پس باید هر چه زودتر با دشمن درگیر شد و اجازه نداد بر شماره یونانیان مداوم افزوده شود و خود را معطل و مسخره قربانی‌ها و پیشگویی‌های هیستراتوس نباید کند بلکه باید بنا به آداب و رسوم ایرانی نبرد را آغاز کرد با دشمن گلاویز شد بجنگیم با این ها یک حرف منطقی اینجا مردمی داشته است این را بگویم به شما درست است هرودوت دارد می گوید که آقا نمی دانم آرتاباز خیلی عاقلانه داشت حرف می زد طبسی ها خیلی عاقلانه داشتند حرف می ‌زدند مردونیه خشن بود می ‌خواست با این ها بجنگد ولی یک حرفی اینجا دارد از مردم نقل می کند که معقول است جغرافیایی که من به شما نشان دادم هر آن ممکن است بر جمعیت یونانی ها یعنی با محوریت آتنی‌ها و اسپارت ها افزوده شود مناطق مختلف افزوده شوند منتها از اینجا امیدی مشخص نداشتند که از تسالی گروه جدیدی بخواهد افزوده شود چرا چون می گوید برویم آنجا رهبران شهرهای مختلف پول بدهیم بخریم.

 اینکه این ها بخواهند بیایند بپیوندند به سپاه معقول نبوده است پس نمی ‌توانیم خیلی قضاوت هرودوت در مورد اینکه آرتاباز داشته است درست می ‌گفته است طبسی ها درست می گفتند که برگردیم یا مردونیه درست گفته است که بایستیم بجنگیم را نمی شود خیلی نتیجه گرفت کدام شان داشتند درست تشخیص می ‌دادند هرچند نظر مردمی هم شکست حاصل شد دیگر در نهایت شکستن اما مردم گفتند سنت پارسی خودمان برویم بجنگیم با این ها تمام شود برود دیگر جلوتر می رویم یک پیج را می ‌فرستند.

 شخصی به اسم الکساندر یا اسکندر مقدونی این اسکندر مقدونی که در پلاته است با آن اسکندر مقدونی فرق دارد آن اسکندر فرزند مثلاً حالا معروف به فیلیپ مقدونی است این فرق دارد این الکساندر است می آید از سپاه ایران می رود سراغ سپاه یونان می گوید ببینید من دل خوشی از ایرانی ها ندارم دوست ندارم که زیر بار ظلم برویم و از این حرف ها ولی این ها فردا می خواهند حمله کنند به شما ثانیاس با شنیدن این سخنان از حمله ایرانیان به شدت وحشت کرد این باز نشان دهنده این است که از پارس ها و مادها و به فرماندهان آتنی گفت بسیار خوب چون فردا برنامه حمله می کنند بهتر از شما آتنی‌ها در برابر پارسیان و ما به جای شما در برابر به اوسی‌ها و دیگر یونانیان مخالف قرار بگیریم زیرا شما مادها و شیوه جنگیدن آنها را می ‌شناسید و قبلاً در ماراتون به آنان جنگیده‌اید حال آنکه ما تاکنون با آنان برخوردی نداشته‌ایم و از این مردمان چیزی نمی ‌دانیم و هیچ اسپارتی تاکنون تجربه جنگیدن با مادها را نداشته است قلب نظام جنگی محل افتخار بوده است و خیلی بحث می شد قبل از اینکه صف‌آرایی های جنگ چه کسی بخواد در قلب بایستد چون بعداً صاحب افتخار بودند غنیمت ها را می توانستند برای خودشان کنند و بعد مراتب بالاتری را در آن نظام بروکراسی که در منطقه که کی وسط ایستاد چون پارس ها و مادها در قلب لشکر مقابلشان ایستادند منتها برعکس است.

 اینجا می گویند چه کسی وسط نایستد اسپارت ها آتنی ها بیایند بایستند چون اسپارت ها نبرد با مادها و پارس ها نداشتند درست دارد می گوید در ترموپیل داشتند منتها یک نفرشان بیشتر زنده نماند از آن سیصد اسپارتاکوس خیلی دلاور و این ها یک کسی باقی نمانده است نمی دانیم نظم این ها را شیوه رزم این ها را می دانید روز دوازدهم می شود پس چون به سازش رسیدند همین که آفتاب دمید مواضع خود را عوض کردند سازش رسیدند در خصوص اینکه چه کسی کجا قلب سپاه چه کسی بایستد در اردوگاه ایران به طبسی ها بی‌درنگ از جنب و جوش آنان به موضوع پی بردند و به مردونیه گفتند و او نیز بی‌درنگ پارسیان را حرکت داد و در برابر لاکدومی ‌ها قرار داد مردونیه آمد پارسی‌ها را برد در مقابل اسپارت ها گذاشت در صف آرایی وقتی پائوسانیاس چنین دید و فهمید که دشمن نقش او را دریافت است دوباره اسپارتیان را به جای اول در جناح راست بازگرداند گفت جلوی خیلی برایشان ارزش قائل می شوند و خیلی از جنگاوری هایشان دارند بگیر از جنگاوری ‌هایشان ولی پارس ها احتمالاً ندیده بودیم و یا نمی ‌بینید و مردونیه نیز با مشاهده این حرکت دوباره پارسی‌ها را به جلو چپ خورد و این ها می ‌رفتند هر کدام از این اسپارت‌ها جایشان عوض می ‌کردند در سپاه مردونیه را هم پارس ها جلو اسپارت ها دقیقا صحنه جالبی بوده است وقتی هر دو گروه به مواضع نخستین بازگشتند انگار دارند شطرنج بازی می کنند مردونیه با پیکی برای اسپارتیان چنین پیام فرستاد خیلی عبارت جالب است خیلی عبارت قشنگی است انصافاً آدم لذت می برد مردونیه می گوید بازی در می آورند آمدی جنگ دیگر اسپارت ها که دیگر خیلی معروف هستند دلاورترین یونانیان در نبرد هستند هر جا که این ها گیر می ‌کردند پیغام می ‌دادند به اسپارت ها شما بیاید کمک کنید مردم یک پیغام فرستاد ای لاکدومی ها اسپارتی‌های در اینجا همه از دلاوری شما می گویند و مجذوب شجاعت شما هستند و ادعا می کنند که هرگز از نگریخته اید و موضع خود را تغییر نداده‌اید و هیچگاه عقب نشینی نکرده ‌اید و یا می ‌میرید یا پیروز می ‌شوید.

 پس پیدا است که همه این سخنان دروغ است می ‌بینیم هنوز نبرد آغاز نشده است و با ما درگیر نشده ‌اید از برابر ما می ‌گریزید و صفوف خود را به آتنی ها می ‌سپارید و خود را برابر بردگان ما قرار خود در برابر بردگان ما قرار می ‌گیرید هرگز شجاعان چنین نمی کنند و معلوم می ‌شود ما در باره شما اشتباه کرده بودیم می ‌پنداشتیم با آوازی بلندی که برای خود ساخته‌اید پیکی نزد ما خواهید فرستاد و برای آزمایش پارسیان ما را به مبارزه خواهید طلبید و به جنگ تن به تن فرا خواهید خواند و آماده بودیم تا رضایت خاطر شما را فراهم سازیم اما می ‌بینیم چنین نیست و شما ترجیح می ‌دهید از نبرد شانه خالی کنید بعید می دانم جای اسپارت ها در تاریخشان اینطوری تحقیر شده اند بسیار خوب چون چنین است و امروز شما سر جنگ ندارید ما داریم چرا امروز ما و شما به شماره برابر با یکدیگر نجنگیم به شماره برابر با یکدیگر نجنگیم و شما که می گویند از همه یونانیان دلاورترین و ما که دلیرترین بربرها هستیم جنگ تن به تن نکنیم تعداد بفرستید سپاه کنار بایستند نبرد تن به تن بین پارس‌ها و اسپارت‌ها ببینیم چه کسی پیروز می شود پیروز نبرد مشخص می کند نتیجه نبرد چیست؟ و اگر دوست دارید همه در جنگ شرکت کنند این کار را می ‌توانند پس از جنگ تن به تن انجام دهند خواسته است دو جور این ها تحقیر کنددر غیر این صورت سرنوشت جنگ را نبرد تن به تن دو پهلوان تعیین خواهد کرد و هر کس پیروز شود اردوی او برنده است جالب است ماسیتیس را از دست داده است مردونیه دارد این حرف را احتمالاً خودش است.

 پیک پس از رساندن پیام چند لحظه به انتظار پاسخ ایستاد و چون هیچکس پاسخی نداد نزد مردونیه بازگشت و گزارش کار داد همین هم جواب ندادند حداقل برای حفظ آبرو نیامدند بگویند که بابا باشد حالا یک نبرد تن به تنی مردونیه با شادی فراوان از این پیروزی بی ‌اهمیت به سوار نظام ایران آقای هرودوت می گوید بی اهمیت دیگر خیلی هم اتفاقاً اهمیت داشته است تاریخ اسپارت ها را نابود کرد یک تنه یک پیغام است هرچی در مورد اسپارت ها می ‌خواهید بیاید بگویید بگویید این پیروزی خیلی بهتر از پیروزی در میدان بهتر از خیلی از نبردهایی بوده است که شما خوشحال بودید از پیروزی سواران به نزدیکی صفوف یونانیان تاختند و با تیرها و زوبین‌های خود آسیب فراوانی به آنان رسانند که جواب نمی دهند.

 اسپارتان که اندازه جنگیدن نیستند اینجا با ما حمله کنیم برویم سمتشان و بعد آمدند تیرانداز ها چون تیرهایشان با فاصله فاصله زیادی می ‌توانستند داشته باشند با یونانی ها بعد تیراندازی کنند با خیال راحت شروع کردند تیراندازی کردند بالای اسب هم بودند راحت اشراف داشتند که نیازی به نزدیک شدن زیاد از حد نداشتند افزون بر این به سوی چشمه گارگافیا تاختند این حالا کار خوبی نبوده است اگر انجام دادند ایرانی ها دیگر که آب تمام اردوی یونانیان را تامین می ‌کرد و آن را مسدود کردند حالا این رودخانه احتمالاً یا نمی ‌توانستند نزدیک شوند چون سپاه تیرانداز ایران یک سمت رودخانه بوده است این رود آسپوس یا اینکه حالا این رود احتمالاً آبش مثلاً قابل آشامیدن نبوده است یک چشمه‌ای بود به اسم چی پیدایش نکردم به این چشمه کجا است گارگافیا احتمالاً از بین رفته است دیگر همین رودخانه را هم الان نمی شود پیدایش کرد حالا جز عوارض طبیعی زمین بوده است که به مرور فرسوده شده است از بین رفته است یک چشمه‌ای بود سپاه ایرانی از آنجا آب بر می ‌داشتند می ‌خوردند این را پارسیان می گوید که رفتند آنجا جلوی آب را بگیرند که آن ها تشنه بمانند آب تمام اردوی یونانیان می نمی کرد رفتند آنجا را مسدود کنند ببینید ممکن است همینطور که برخی آمدند نسبت دروغ هم دادند به مثلاً پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که در جنگ بدر آب را بست و این ها که البته همان متن تاریخ طبری هم جواب دارد دقیقا در هم بر اساس همان کتاب تاریخ طبری هم جواب دارد ممکن است اینجا هم حالا مثلاً نخواستند کل آب را جلویش را بگیرند یک بحث دیگر فلسفه دیگری داشته است.

 یا شاید واقعا خواستند این کار را کنند حالا یک مدل اخلاقیات خاصی نداشتند ایرانی‌ها که بگوییم آقا مثلا این کار نمی کردند را ایدئولوژی خاصی نبوده است این نبردها و جنگشان دیگر می ‌بینید دیگر اینجا کاهن برایشان تعیین تکلیف کرد که چکار کنند به هر حال اگر ایرانی‌ها رفتند جلوی آب را بستند بر سپاه یونانیان، اردوگاه لاکدوموی‌ها در نزدیکی چشمه بود و بقیه یونانیان در جاهای خود در فاصله دور تری قرار داشتند و در واقع به رودخانه آسوپوس نزدیک بودند ولی قادر به نزدیک شدن به رودخانه نبودند و از این را از آب چشمه استفاده می ‌کردند علت ناتوانی آنان در استفاده از آب رودخانه حضور سواران ایرانی و تیراندازها آنان بود این وضعیت یعنی به ستوه آمدن سپاهی تشنه سپاه یونانیان را تشنه که از آب محروم شده بود و توسط سواران دشمن نیز زیر رگبار تیر و زوبین بود فرماندهان یونانی را وادار کرد برای رایزنی در این باره و مسائل دیگر همگی به جناح راست نزد پائوسانیاس بروند زیرا به مشکلاتی که گفتیم مشکل نبود آذوقه نیز افزوده شد.

 و سواران مردونیه راه رسیدن کسانی را که برای تهیه آذوقه به پلوپونز رفته بودند بسته بود و آنان قادر به رسیدن اردوگاه نبودند فکر کنم دلیل شکست در پلاته یعنی حداقل شروع شکست ما در پلاته همین قضیه بستن ببینید وقتی که آب را بستند سپاه یونان به خط ایستاده بود وقتی که رفتند جلوی آن چشمه را گرفتند ایرانی‌ها مجبور شدند این یونانی‌ها مجبور شدند برای اینکه یک هم افزایی کنند همفکری کنند که چه کار باید کنند همه با هم متحد شوند خیلی چند تکه بوده است سپاه یونان اینجا با هم متحد شدند درگیر بودند چه کسی کجا بایستد دیگر یعنی در همان نظم خطی مشکل داشت دقیقا بستن آب بر روی یونانی ها توسط ایرانی ها باعث شد که با هم متحد شوند تصمیماتی گرفتند اگر خواستید مراجعه بفرمایید صفحه شماره صد و دو و صد و هشت ترجمه آقای ثاقب فرد را ببینید یک عبارتی اینجا آمده این هم مهم است هنگامه نبرد به ویژه در جایی شدید بود که خود مردونیه سوار بر اسب سپیده خویش در حالی که نگان پارسی همان خود مردونیه اینجا خودش زده بود به قبل شروع کرده است زده است به دل لشکر اگر فرمانده مردونیه ماسیتیس اگر زنده بود احتمالا مردونیه این کار را نمی کرد منتها اینجا مجبور شد.

 خودش بیاید و پارسی‌ها هم دور و بر مردونیه باشند و خودش به دل لشکر بزند نتیجه این اتفاق چه شد می ‌رفتی آسیب می ‌زد به آن ها بر می گشت وقتی مردونیه زنده بود اطرافیان او خوب می ‌جنگید و بسیاری از لاکدومینی‌ها را از دم تیغ گذراندند اسپارتان اما وقتی از پای درآمد و در کنارش هزارهگان پارسی نیز به خاک در غلتیدند پای بقیه ایرانیان در برابر لاکدومونی‌ها سستید مهم‌ترین علت شکست ایشان فقدان تجهیزات دفاعی در برابر پیادگان سنگ اسلحه بود چنانکه ناچار بودند بی سپر و جوشن کارزار کنند بعد جلوتر می آییم می گوید که مردونیه به دست یک سرباز برجسته و والا تبار اسپارتی به نام آرینتاسوس خود مردونیه که به دل دشمن زده بوده است اینجا خودش هم کشته می شود در پلاته پس از دفع حملات ایرانیان و در هم شکسته شدن پشت ایشان در برابر لاکدومونی‌ها همگی با بی نظمی کامل گریخت و به همان اردوگاه حصاردار چوبی که در سرزمین طبس ساخته بود پس نبرد چنین پایان یافت از سوی دیگر آرتاباز همان نفر دومی که در کنار مردونیه بود خوب نیست اینجا تاریخ واقعا نتوانسته بود مردونیه را متقاعد کند می گوید که چهل هزار نفر با آرتاباز بودند نخست دستور داد دقیقا از فرمان او اطاعت کنند و آنگاه دست کم در ظاهر چنین وانمود کرد که آنها را به جبهه نبرد می برد اما در راه به محض مشاهده عقب نشینی و سپس فرار سپاه ایران از پیشروی خودداری کرد و با نظم ولی با سرعت هرچه تمام‌تر راه فرار در پیش گرفت اتفاق اینجا این است که انگار دارد اینطوری توصیف می کند.

 می گوید دو اردوگاه بودند این ها یکی اردوگاه آرتاباز بود یکی اردوگاه مردونیه بود ما انگار یک چهل هزار نفر بود یک شصت هزار شکست خورد در مورد آرتاباز دارد صحبت می کند بدین ترتیب که به جای رفتن به سوی پناهگاه چوبی یا با روی شهر طبس راه فوکوس را در پیش گرفت و چون می ‌خواست هرچه زودتر به هلسپونت برسد و در ادامه می گوید آمدند در همان حصار چوبی که ساخته بودند هنگامی که لاکدومینی‌ها رسیدند حمله نسبتا شدید را آغاز کردند وقتی آتنی‌ها نیامده بودند پارسیان به خوبی پایداری می کردند و آشکارا بر لاکدومی ها که از روش تسلط بر حصار بی‌ خبر بودند برتری داشتند اما وقتی آتنی‌ها از راه رسیدند حمله شدت بیشتری گرفت و مدت زیادی طول کشید سرانجام آتنی‌ها به برکت دلاوری و سخت کوشی خود از دیوار چوبی بالا رفتند و شکافی در حصار ایجاد کردند که یونانیان از آنجا به درون ایرانیان محاصره شدند نتیجه روشن است دیگر پریشان و وحشت زده است و مانند افراد نیمه جان در فضای تنگ و در محاصره هزاران نفر دور خود می چرخیدند یونانیان با فراغ بال همه را قتل عام کردند و از یک ارتش سیصد هزار نفری غیر از چهل هزار نفری که به آرتاباز گریخته بودند به زحمت می ‌توان سه هزار نفر هم زنده اما جمعاً از لاکدومونی‌های اسپارت نود و یک نفر و از دیگران جمع که می ‌بندیم.

می گوید کلاً دویست این را خبر کشته نداد ولی سیصد هزار نفر سه هزار نفر هم نماند با نیرو هوایی که حمله نکرده بودند که آمارهایی بعضی اوقات داده می شود یعنی بمب اتم هم اگر می زدند نمی ‌توانستند به این سرعت مثلا چه توصیفی است این بله خودشان دویست کلاً کشته دادند در جنگی که نزدیک سیصد هزار نفر کشته شود فقط سیصد نفر باید زیر دست و پا همینطوری فقط اشتباهی به آن ها شمشیر بخورد کشته شوند در تیرهای اشتباهی مثلا به آن ها کلاً دویست نفر.

 صفحه شماره هزار و یازده حمله حمله نسبتا شدید را آغاز کردند وقتی آتنی‌ها نیامده بودند همین داستان را گفته بود صفحه بعدش به آخرش می رسند دیگر عقب نشینی آرتا باز ده بیست ترجمه آقای ثاقب فرد تمام می شود دیگر اینجا داستان این سری جنگ ها بین ایران و یونان در پلاته خیلی دلگیر هم است این اتفاق اینطوری نمی شد یعنی رفتاری نبود که نهایتش این به اینجا ختم شود عقب نشینی آرتاباز چنین بود شرح رویدادهایی که در پلاته و طبس گذشت هرودوت دارد می خواهد کتاب دیگر ببند دیگر پولش هم که گرفته بوده است آخر تقریبا چند صفحه بیشتر دیگر اینجا مطلب ندارد.

 که حالا متناسب با روند برنامه ما از سوی دیگر آرتاباز پسر فرناک که از پلاته گریخته بود تاکنون راه زیادی پیموده بود وقتی به تسالی رسید یعنی شمال اهالی آنجا به افتخارش بزمی بزرگ برپا کردند تسالی ها که جزئی از هخامنشیان محسوب می شدند نمی دانستند در چه اتفاقی افتاده برایشان جشن گرفتند همین اتفاق برای خشایارشاه هم افتاده بود خشایار که برگشته بود در ایران شکست خوردن جشن گرفتند و درباره بقیه ارتش ایران پرسیدند گفتم بقیه شما کجا هستند زیرا البته نمی ‌دانستند در پلاته چه گذشته است آرتاباز می ‌دانست که اگر آنان از حقیقت ماجرای نبرد آگاه شوند جان خود و سپاهانش به خطر خواهد افتاد چنانکه به اهالی فوکه نیز چیزی بروز نداده بود بنابراین به مردم تسالی گفت ای مردم تسالی چنان که می بینید من باید هرچه زودتر به تراکیه بروم و بسیار نیز شتاب کنم زیرا با این سپاهیان ماموریت مهمی دارند که باید در آنجا انجام دهم مردونیه به زودی پس از من خواهد رسید مردانی کشته شده است می ‌گفت اگر احتمالاً اینطوری بود دیگر آرتا باز می گفت اگر این مردم تسالی بفهمند که در نبرد شکست خوردیم ما هم فرار کردیم می ‌کشنماند به دروغ گفت من که باید بروم تراکیه سریع هم باید بروم با این لشکرم کاری دارم آنجا ماموریت مهمی دارم مردونیه دارد می آید خوب از آن پذیرایی کند.

 از او نیز همانند من خوب پذیرایی کنید که سپس پشیمان نخواهید شد او پس از این سخنان سپاه خود را هرچه سریعتر از طریق تسالی و مقدونیه و با انتخاب کوتاه‌ترین مسیر حرکت و سرانجام پس از دادن عده‌ای تلفات گروهی به دست اهالی تراکیه و گروهی در اثر خستگی و گرسنگی بیزانتیوم برای گذشتن از تنگه سوار کشتی و تمام تاریخ اینجا تاریخ چقدر فرصت داریم توضیح دادم بله یک حدودی به من حداقل بفرمایید یک نکته است و آن هم این است که معمولا اینجا تمام می شود دیگر یعنی تاریخ هرودوت تمام می شود تاریخ کلاسیک تمام می شود همین تاریخ شما نگاه کنید تقریبا دیگر پایان بحث نبردهای ایرانی اتفاق افتاده بوده است این را باید به آن دقت شود بعد از این آتیستوکلس اینجا فرمانده سیاسی حاکم بر می ‌گردد می آید ایران و حالا از اولش اجیر بوده است می گوید از اولش این اجیر بوده است دو سه نفر بگویم که یک جایی ادامه دارد قضیه اگر خواستید تاریخ مطالعه بفرمایید اینجا متوقف نشوید در مورد جنگ ها تاریخ کلاسیک اینجا به پایان می رسد یک نبردهای دیگر است که در کتاب اسطوره معجزه یونان آقای شروین وکیلی ایشان تصریحی دارد نسبت به این مسئله می گوید که تمیزتوکلس از ابتدا خائن بوده است فرمانده سیاسی آتن و با پارس ها همکاری می ‌کرده است.

 این حرف خوب البته تمیستوکلس همانی که آمد سه نفر که گفتند این خواهرزاده‌های خشایارشاه است را اول مقاومت کرد ولی بعدش گردن زدند عبارتی است که پلوتارک دارد حالا تمیسوکلس فرمانده آتن است بعد از اتفاق می افتد و آتن بدست پریکلس می افتد پریکلس که فرمانده آتن می شود بعدش دوباره یک دور‌ه ای بعد درگیری‌های بین خود آتن و اسپارت رخ می دهد دوره اردشیر جالب است که انگار هخامنشیان یک دوره‌ای از اسپارت ها حمایت مالی می کنند که حمله کنند به آتنی ها یک دوره‌ای از آتنی ها هم حمایت مالی می کنند با اسپارت ها درگیر شوند ولی نبرد خیلی فرسایشی می شود و خیلی از آتنی ها کشته می شوند اتفاقات خیلی دردآوری که چه اتفاقاتی افتاد طاعون آمد در آتنا اتفاقاتی افتاد نبردهای ما و یونان سرزمین اینجا تقریباً دیگر تمام شد نبردهای جدی خشایار شاه که قطعاً دیگر تمام می شود اینجا با یونانی‌ها و ما بر می ‌گردانند هخامنشیان بر می گردند تقریبا آتن را از دست می دهیم و یک اتحادیه‌ای را صورت می گیرد.

مقدونی ها می روند مصر هم می گیرند دیگر و مصر یک جای شورش می کند قیام می کند حالا تعبیری که الان استفاده کنیم و این ها به دنبال سرکوب کردن مصر بودند یک اتحادیه هم راه می افتد یک چند از مناطق می آیند با هم دیگر متحد می شوند اتحادی است و آن اتحادیه نبردهایی را دارد باز با هخامنشی درگیری را دارد اگر ما بخواهیم جنگ های بین ایران و یونان را بگوییم طبیعتاً باید به آن ها هم بپردازیم منتها ما اینجا چون رسیدیم دوره خشایار شاه نبردهای دوره خشایارشاه را گفتیم پلاتی که نبرد مهم اینطوری بود این اسپارت‌ها به چه شکل بودند من قبلا یکی دو قسمت از برنامه به اسپارت ها پرداختم در ذیل موضوعات و مطالبی که داشتیم ولی بگذارید یکی در مورد یونانی‌ها بگویم بعد در مورد اسپارت است.

 یک مطلبی از خود هرودوت نشان شما بدهم البته هرودوت خیلی نمی خواهد از اسپارت ها دفاع کند در کتاب تاریخش حالا دلایل خودش هم می تواند داشته باشد اگر بخواهیم بدون شناخت شخصیت هرودوت نظر بدهیم در مورد تاریخ یونانی‌ها در مورد آتنی که دارد تجلیل می کند آن ها را مثلا بگوییم که این ها اغراق بوده است یا از اساس دروغ بوده الست اما یونانی‌ها یک مطلبی راجع به نبردشان رسالت سقراطی اثر گزنفون ضیافت اپولوژی خانه داری یک مطلبی آورده است اینجا صفحه شماره چهل می گوید سقراط نترس همیشه قبل از آنکه به میدان جنگ بشتابی یک گاز به پیاز بزن درست مثل تربیت کنندگان خروس جنگی که قبل از آنکه آنها را به جان هم بیندازند به آنها سیر می خوردند البته در خصوص جمع حاضر باید گفت که بیشتر دوست داریم.

 کسی را ببوسیم تا با او بجنگیم اما حقیقتاً در پاورقی پاورقی شماره پنجاه و دو می گوید که یونانی‌ها اینجا را یونانیان اعتقاد داشتند که خوردن پیاز قبل از جنگ به سربازان جرات می دهند جوانمردانه چه کاری بوده است این آخر یک گاز می گوید به پیاز بزنید بعد برو بجنگید برنامه علمی است وگرنه خیلی من تحلیلات طنز آلودی می شد روی این بحث این اسپارت‌ها چه مدلی بودند اسپارت‌ها چه مدلی بودند دوباره خود تاریخ هرودوت اینجا چون در تاریخ امشب شکست بگوییم تاریخ هرودوت جلد اول مرتضی ثاقب فرد یک مطلبی دارد صفحه شماره صد و سی و پنج و شماره صد و سی و ششمفصل داستان دیر می ‌رسیدند به جنگ می گوید این بود آنچه در اسپارت می ‌گذشت هنگامی که پیک از سارد آمد و برای کروزوس محاصره شده است درخواست کمک کرد با این حال اسپارتیان به محض شنیدن پیام پیک خود را برای یاری به شاه لودیا آماده کردند ولی خود و کشتی هایشان آماده حرکت شده بودند که پیک دیگری از راه رسید باز دیر داشتند می رفتند اینجا را هم دیر داشتند می رفتند در دیر می روند پلاته هم فکر می کنم چون معطلی چند روزه بوده است زیاد بوده است دیگر بالاخره آمدند رسیدند وگرنه اسپارت‌ها زودتر باید حرکت می ‌کردند به سمت مناطق شمالی نمی ‌توانستند از آتن بروند مردونیه نمی ‌تونست لشکرش برود آنجا برسد آروم آروم می آمدند.

 بعد حالا جالب است من بروم چند حرف دوباره از تاریخ هرودوت بیاورم در مورد اینکه اسپارت ها می ‌ترسیدند دیگر از ایرانی ها حداقل ترس داشتند فقط تاریخ هرودوت بخوانم جلد دوم ترجمه آقای مرتضی ثاقب فرد صفحه شماره نهصد و هفتاد و هشت می گوید اینجا چرا من این را کپی کردم رنگی نیست از اینجا است پس از آغاز پیشروی مردمی چون هر منتظر ماندند خبری نشد و دیدن آنان چندان شتابی به خرج نمی ‌دهند و مردونیه نیز به گفته آنان به اوسی رسیده بود ناچار خود شروع به تخلیه مجدد آتن از اموال و خانواده‌های خود کردند باز به سالامیس بروند و سفیرانی هم به اسپارت فرستادند و گلایه کردند چرا لاکدومنی ها اجازه دادند بربرها دوباره آتیک را تسخیر کنند و بنا به قولی که داده بودند همراه ایشان به اوسی نرفته است برای مردمی آیند سد نکردند اصلاً کلاً اسپارت ها دیر می جنبیدند در جنگ ها دیر هم می ‌رسیدند خیلی اوقات شاید هم یک مقداری شاید این مدلی بوده است که می ‌خواستند یک وقتی برسند که سر سفره غنیمت جنگ ها برسند خیلی حالا خودشان زحمت ندهند غیرطبیعی انقدر به جنگ ها دیر برسید همه می ‌رفتند مناطق می ‌رسد اسپارت ها آرام آرام بعد یک جایی که می ‌دیدند دارند می ‌رسند مراسم مذهبی حالا وضعیت ما ارتباط دارد نسبت به حرکت بایستید ما صبر کنیم آرام آرام می ‌رفتم برسم به این نبردها.

 و جنگ‌ها برویم یک جای دیگر کتاب تاریخ هرودوت همین هفتاد و نه راست آن است که لاکدومونی‌ها در آن هنگام در حال برگزاری جشن های مذهبی گرامی داشت هیاکینتوس معروف به هیاکینتیا بودند اصلا الهه معروفی هم نیست خیلی منطقه‌ای است یکی دو داستان راجع به آن گفتند که این چه بوده است و چیکار کرده بوده است این ها هیاکینتوس مشغول جشن‌هایشان بودند تاخیر می ‌کردند.

 جای دیگر نهصد و هشتاد و یک می گوید که با این حال نمایندگان آتن که از عظمت آنان بی خبر بودند بامداد فردای آن روز نزد افورها رفتند افورها همین حالا افورها قاضی اسپارتی چون دیگر مصمم شده است بودند از آنجا بروند پس به افورها گفتند شماها همینجا بمانید و جشن های هیاکینتوس خود را برگزار کنید و خوش باشید و بدین گونه به متحدان خود خیانت کنید آتنی‌ها این را بر شما نخواهند بخشود و چون متحدی ندارند با شاه ایران صلح خواهند کرد و در آن صورت چون متحد شاه هستند هرجا که او اراده کند لشکر خواهند کشید و آنگاه خواهید دید که فرجام این کار چه خواهد شد آتنی‌ها رفتند به این ها به اسپارتان گفتند چرا درگیر نمی دانم مراسم مذهبی حمله کردند دارند می آیند اینجا آتنی ها گرفتند یا دارند می ‌گیرند دیگر تمام می شود منطق همان و حالا که شما نمی آیید بگویید درگیر این حرف آتنی ها چی دارد نشان می دهد نشان می دهد که اینقدر تابو نبوده است اگر هنگام مراسم مذهبی شما بخواهید بروید بجنگ.

 می ‌توانستند بروند بجنگید اسپارت می گوید اگر شما نیاید باشد ما که شما را نمی ‌بخشیم ولی می ‌دانیم چیکار کنیم ما هم می رویم با هخامنشیان هم پیمان می شیوم آن وقت هر جا که بگوید حمله کنید ما هم حمله می ‌کنیم می ‌خواهد به اسپارت ها بگوید که اگر نیایبد کمک ما جلوی ایرانی‌ها را نگیریم ما با ایرانی هم پیمان می شویم اسپارت حالا آقای هرودوت خیلی روش جای دیگر تاریخ هرودوت اسپارت ها چه مدلی می ‌جنگیم سیصد اسپارتاکوس نهصد و نود صفحه نهصد و نود و چهار اسپارتی‌ها نخست از این درخواست آزرده شده بودند و از درخواست خود چشم پوشیده بودند اما سرانجام روزی که وحشت از لشکر کشی ایرانیان بر همه جا و از جمله آنان سایه افکند یعنی خود هرودوت هم یک گزارش دارد که ایرانی ها می ‌خواستند لشکرکشی کند.

مطلب بعدی صفحه شماره هزار و پنج می گوید که شما همسایه لاکدومونی‌ها می ‌گفتید آنان هرگز از نبرد شانه خالی نمی کنند و کارکشته‌ترین جنگاوران هستند و نخست دیدید که مدام موضع عوض می ‌کردند در برابر ما قرار نگیرند سند تاریخی و امروز هم همه می ‌بینیم که از تاریکی شب استفاده کرده اند و فرار کردند آن شانه خالی کردند را تکمیل کنند آنان وقتی دیدند چاره‌ای جز جنگیدن با قومی که به راستی دلیرترین است ندارند ثابت کردند که فقط برای یونانیان اسم در کرده ‌اند و خود آنان چیزی در چنته ندارند البته وقتی شما آنان را به دلاوری می ‌ستودید چون چند دلیری از آنان دیده بودید ولی از دلاوری پارسیان اطلاع نداشت طعنه‌های خود یونانیان ها اسپارت ها نترسند نترسند اینکه جلوی ایرانی ها نیستند شبانه بهانه‌ای آوردند من این را نخواندم چون فرصت را می خواستم اسپارت ها آمدند گفتند ما باید از این منطقه یک مقداری دور شویم و دور شدن از آن صحنه جنگ شبانه بروید مفرده و بهانه بحث آذوقه کار را خیلی جالب است وقتی می ‌خواستند اسپارت ها دور شوند شبانه دور می شدند ولی وقتی که می ‌خواستند برسند وقتی که یک منطقه‌ای بروند در جنگ شرکت کنند دیر شده است دیگر مراسم مذهبی داشتند وضعیت ماه را نگاه می ‌کردند و اینگونه است و این چنین است آنچه که در مورد اسپارت ها گفته است یک حرفی اینجا آورده بود نقل کرده بود یک حرف نقل کرده بود آقای پیر بریان که این کتاب هم اینجا گذاشتیم از دیگر المان های فصل ما شده است.

 حرفی را زده است پروفسور پیر بریان تاریخ امپراطوری هخامنشی تاریخ تحلیل خوبی است با هم دیگر ببینیم از کوروش کبیر اسکندر جلد دوم ترجمه مهدی صفحه شماره هزار و صد و سی و سه نقلی دارد اینجا هم نداد بلکه تاییدی هم دارد می گوید زیرا تعلیم و تربیت آنها یعنی پارسیان از کودکی ناگزیر از ایشان سوار نظامانی شایسته و جنگاور می ساخت که از هر لحاظ شایستگی هایی را که برای شرکت در جنگ ضرورت داشت این ها چه کسانی بودند سوار نظام بعد اینجا هم این را دارد که در مورد سپاه پیاده نظام نیز همین تصور را می ‌توان اسپارت‌ها بین مناطق یونانی نام آور شده است بودند به جنگاور منتها در آن مقیاس یونانی معروف بودند به جنگاوری و این ها در جنگ هم باز اگر می ‌رسیدند حالا باز بد نبودند بهتر از خیلی از مناطق دیگر بودند ولی بین یونانی‌ها با آن سطح یونانی‌ها خیلی مثلاً نام آور شده بودند پارس ها و مادها را ندیده است اینجا که پارس ها و مادها را دیدند فهمیدند که جنگ یعنی چی چند حرف بحثم ماند که حالا خیلی جز اصل بحث ما نیست می ‌فرمایند که وقت تمام شد.

 و متشکرم از شما و ممنونم با ما همراه بودید به هر حال این می دانم این بحث ها بحث‌های خشکی می شود و طبیعتاً خیلی کار خاصی نمی شود کرد ما حالا سعی می ‌کنیم لابلایش یک مطلب راجع به آن پیاز بگوییم با ادبیات دیگر غیر رسمی مطرح کنیم که این خشکی روال برنامه گرفته شود ولی تاریخ جنگ دیگر غیر از این دیگر نمی شود مدل خاصی گفت مگر اینکه طرف بخواهد بیاید شروع کند تحریف کند و یک مدل‌های خاصی مثلاً بخواهد صحبت کند در موردش که ما حفظ می کنیم در این مسئله و در ادامه دیگر حالا بر می گردیم به سمت باز دوره هخامنشیان دوره هخامنشیان به صورت فشرده تر بحث ما ادامه دارد.

 جلوتر خواهیم رفت و فصل سوم را ادامه خواهیم داد این نبردهای این مدت خیلی لازم بود به آن بپردازیم و خیلی وقت ما را گرفت از لحاظ زمان برنامه‌ها و چندین قسمت درگیرش بودیم ولی به نظرم خوب بود یک بار حداقل گفته شود این ها نبردهای مهم حداقل گفته شود البته برخی می گویند چهار نبرد داشتند لشکریان ایران در زمان خشایارشاه با یونانی‌ها برخی می گویند شش نبرد، اگر بخواهیم با ملاک های مختلف حساب کنیم تعداد نبردها با هم متغیر و بیشتر می شود ده سوال هم که فرصت نشد ممنونم از شما و متشکرم از همراهیتان التماس دعا دارم از همه شما خوبان صد و یازد همین و ان شاء الله در ادامه با ما همراه باشید ما در برنامه از هم قبل از اینکه الان برنامه همین برنامه هم شروع شود اتاق فرمان گفتم مخالف زنگ زد به من بگویید بیاید روی خط با هم دیگر صحبت کنیم در مورد این سوالات و موضوعاتی که مطرح کردیم تماس بگیرید بروید بگویید تماس بگیرند بروید بگویید عزیزان زرتشتی عزیزان موبد زرتشتی آقایان مبلغ زرتشتی گری بیاید صحبت کنید بیاید حرف بزنید سوال پرسیدیم سوال ما را اینقدر بی جواب نگذارید از شما ممنون هستم التماس دعا دارم یا علی مدد خدانگهدار.

 


تاریخ بدون روتوش - نبرد پلاته>

تاریخ باستان هرودوت نبرد پلاته یونان خشایارشا آتن اسپارت ها مردونیه هخامنشیان لاکدومونی ها