![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
2021 April 18 - يکشنبه 29 فروردين 1400 | ![]() |
![]() |
![]() |
دانلود صوت قسمت بیست و نهم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی بسم الله الرحمن الرحیمتاریخ : 18 فروردین 1400مجری: بسم الله الرحمن الرحیم الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم عرض سلام دارم خدمتشما همراهان گرامی شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) امشب هم توفیق داریم تا با یکی دیگر از سری برنامه های ایستگاه اندیشه مهمان دیدگان مهربان شما باشیم، قبل از هر چیزی اجازه میخواهم از محضرتان که عرض سلام و شب بخیری هم داشته باشم خدمت کارشناس محترم این برنامه حجت الاسلام و المسلمین استاد روستایی، حاج آقا سلام علیکم شبتان بخیر. استاد روستایی:علیکم السلام و رحمة الله بنده هم خدمت شما مجری محترم و بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی (ارواحنا له الفداء) عرض سلام و ادب و احترام دارم و اعیاد گذشته را و همچنین سال نو را خدمت بینندگان عزیز و ارجمندمان عرض تبریک دارم امیدوار هستم که این سال، سال ظهور حضرت آقا امام زمان (ارواحنا له الفداء) باشد و به برکت دعای حضرت ولی عصر (عج) این بلا و این بیماری از میهن عزیزمان برداشته بشود و مردم عزیزمان در صحت و سلامت باشند. مجری:الهی آمین خیلی ممنون هستیم از دعاهای زیبایتان حاج آقا إن شاءالله که به حق این دعاهای زیبا، به حق نفس شیعیان امیرالمؤمنین این بلاها از سر مملکت ما مؤمنین و تمام جهان مرتفع بشود إن شاءالله، تا آنجای که مطلع هستم استاد گرامی شما موضوع بحثتان و موضوع پژوهشیتان روی میز مطالعاتیتان نقشههای منافقان در عصر نبوی برای انحراف مسیر خلافت بود؛ تحت این عنوان موضوعاتی را مطرح فرمودید که رسیدید به بحث اتهام مالی به رسول خدا (ص)؛ میخواستم بدانم که در این ذیل این بحث چه نکاتی برای ما و بینندگان عزیزمان دارید. استاد روستایی:من با توجه به اینکه مدتی از آن برنامه گذشته و در بین آن برنامه تا به امروز به مناسبت موضوعاتی را ما مجبور شدیم مطرح بکنیم که با ایام خاص خودش مناسب بود، ناگزیر هستم یک خلاصۀ خیلی اجمالی و کوتاه راجع به برنامه گذشته و برنامههای گذشته بدهم و بعد إن شاءالله بحث جدید را مطرح میکنم. ما در برنامههای گذشته عرض کردیم وقتی درواقع یک جنبش را میخواهند از بین ببرند و درواقع جریانهای سیاسی و جریانهای معارض میخواهند یک جنبشی را از نفس بیاندازند و جلوی رشد آن را بگیرند طبیعتاً اولین نقطهای را که شروع میکنند به هدف گیری رهبر جنبش هست و به او اتهامهای متعددی وارد میکنند؛ گاه میآیند مشروعیت او را زیر سؤال میبرند و درواقع آن حقانیت آن فرد را مورد هدف قرار میدهند، گاه اتهام مالی به او میزنند، گاهی اتهام اخلاقی به او میزنند، تمام اینها در راستای این هست که آن شخصیت دیگر آن حالت کاریزماتیک خودش را از دست بدهد و آن اعتبار و آن وجهۀ که بین مردم دارد مخدوش بشود و به حرف او گوش داده نشود. مجری:اُبُهت رسول خدا را از بین ببرند. استاد روستاییدر موضوع بحث ما بله، در موضوع بحث ما، ما وقتی در قسمتهای مختلف در زندگی پیامبر در عصر نبوی مورد مطالعه قرار میدهیم و دقت میکنیم میبینیم که گاه آمده اند ایجاد شک و شبهه کردند در اصل نبوت پیغمبر که مواردی را خدمت بینندگان عزیزمان عرض کردیم، گاهی اوقات آمدهاند پیامبر را متهم کردند به این صورت که حکم او را زیر سؤال بردند چون ببینید ما قرآن معیار و ملاک دست ما میدهد میآید میفرماید که : «أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ» اینها ایمان نمیآورند مگر که شما را در مشاجرات خودشان حَکَم قرار بدهند یعنی اصلاً پذیرش حکم رسول خدا معیار ایمان است خداوندی که میخواهد بیان بکند امامت را از حنجره رسول خدا و رسول خدا بیاید امام بعد خودش را معرفی بکند طبیعتاً باید آن حرف او یک سند و مدرکی باشد برای مردم، خداوند با آیات اینچنینی مثل «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ» یا مثلاً در آیات «اطیعوالله و اطیعو الرسول» یا آیاتی مثل «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» در آیات اینچنینی یا آیاتی که میآید تأکید میکند بر اینکه پیغمبر هر آنچه بگوید وحی است، تماماً به دنبال این است که این مشروعیت را ثابت بکند که این شخص یک همچین پروندۀ پیش منِ خدا دارد، خداوند یک چک سفید برایش امضاء میکند، اینها میآیند دقیقاً همان جاها را مورد هجمه قرار میدهند، خداوند میفرماید این از وحی تبعیت میکند میآیند نبوتش را میزنند، خداوند میفرماید حکم این مایه ایمان است و معیار ایمان است، میآیند زیر قسمت حکمش حاشیه میزنند میگویند این به نفع پسرعمهاش حکم کرده که در همان ماجرای معروفی که عرض کردم سر یک راه آبی بود که قرار بود زبیر بن عوام زمینش را آب بدهد یا یک شخص انصاری که آن فرد انصاری آمد و با زبیر بحثش شد پیامبر آمد به نفع زبیر حکم کرد و حکم پیامبر را زیر سؤال برد که بله شما چون فامیلت هست اینطوری حکم میکنی، این هم یک محوری بود که خدمت بینندگان عزیز و ارجمند ما عرض شد. محور بعد که باز در بحث زیر سؤال بردن مشروعیت پیامبر بود این بود که آمدند گفتند ایشان دهن بین است؛ آمدند نسبت اُذُن دادند به ایشان، این گوش است هر چه علی بن ابی طالب بگوید همان را میپذیرد و یعنی یک طورهای علی بن ابی طالب فاملیش هست این هم هر چه بگوید همان را میپذیرد چون میدانند که بالاخره بعد از پیامبر وجود نازنین و مقدس و مبارک امیرالمؤمنین (ع) هست که جانشین ایشان هست و محوریت دارد در خیلی از موارد، ما در مثلاً ماجرای حدیبیه حالا اینجا خیلی باز نکردیم این قصه را؛ اصلاً این ماجرای که پیغمبر میفرماید که «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» این را در حدیبیه گفته همان جای که نبوتش را زیر سؤال بردند و این خودش تحلیلها دارد، یا مثلاً بعضی مواردی که مثلاً پیامبر آمدند تأکید کردند روی جانشینی امیرالمؤمنین در لحظۀ که می آمدند جانشینی خودشان را زیر سؤال میبردند و حالا آینده هم خواهیم گفت در آینده هم دقیقاً زمانی که پیغمبر میخواهد امیرالمؤمنین را معرفی بکند تحرکات منافقین شروع میشود و شروع میکنند مبارزه کردن مقابله کردن و حالا به گونههای مختلف که إن شاءالله در جای خودش خواهیم گفت، این نسبت به بحث مشروعیت. بعد آمدیم بحث اتهام مالی را مطرح کردیم؛ گفتیم نکته دیگری که نسبت به رسول خدا (ص)مطرح شده بحث اتهام مالی هست که به حضرت مسئله مالی را آمدند مطرح کردند که بله مسئله مالی ایشان شفاف نیست؛ ما یک مثالی زدیم از یک مرد انصاری، موارد متعددی را هم آمدیم خدمتشما و بینندگان عزیزمان عرض کردیم که پیامبر آمدند و چیزی را تقسیم کردند و یکی آمد اعتراض کرد که بله شما قصد قربت نداشتی این مالی که تقسیم کردی به درستی تقسیم نکردی و عدالت را رعایت نکردی که بینندگان عزیزمان اگر خاطرشان باشد آمدیم گفتیم این در چند مرحله همچین مسئلۀ اتفاق افتاده یعنی از عبارات به دست میآید و آنطوری که در تاریخ داریم وقتی به پیغمبر میگویند شما چرا عدالت را به خرج نمیدهی حضرت می فرمایند که: «یأمننی الله» خداوند من را امین دانسته «ولا تأمنونی» شما من را امین نمیدانید وقتی گفتیم صیغه جمع دارد به کار میبرد یعنی یک جریان مقابل حضرت هست که میخواهند درواقع حضرت را زیر سؤال ببرند عدالتش را و حکمش را و نسبت به مسئله مالی که شما در مسائل مالی نستجیرباالله توجه ندارید و بالاخره بعضی از افراد را موردتوجه قرار میدهید و حالا نکته جالبی که ما آن موقع هم اشاره کردیم این بود که آن شخصیت محوری که اینجا با پیامبر دارد مقابله میکند در یکی از این ماجراها ذی خویصره است که گفتند از خوارج و بلکه رئیس خوارج نهروان هم گفتند دربارهاش، این بوده و بعد هم پیغمبر به بعضی از افراد دستور میدهد این را بکشید اما کسی نمیکشد آنهای که دستور گرفتند نمیکشند. مجری:دستور خاص بوده؟ استاد روستایی:دستور خاص داریم بله که پیغمبر می فرمایند برو بُکش، نمیکشند و بعد میبینیم حالا آن افرادی که این فرد را نمیکشند در تاریخ یک سری نقاطی میبینیم که جنبش خوارج را گویا آنها درست میکنند حالا یک بحث خیلی عمیق و دقیقی است در این زمینه. مجری:یعنی رگهای از ارتباط در تاریخ پیدا میشود. استاد روستایی:بله پیدا میشود رگهای از ارتباط اینها با جنبش خوارج، روز اول نمیکشند و بعد بعضی از این افراد را منزل مأوا میدهند دستور خاص برایشان صادر میکنند و بعد میبینیم که مثلاً امیرالمؤمنین سال 40 به شهادت میرسد یعنی یک نقشه کاملاً از پیش طراحی شده برای اینکه حضرت امیر نشود، یعنی این نقشه در بعد از دوره رسول خدا هم ساری و جاری است فقط دوره رسول خدا نیست و من خدمت بینندگان عزیزمان عرض کردم سه طایفه مهم اینجا هم پیمان هستند در عین مصادر اهل سنت آمده تیم و عدی، امیه،این سهتا اینها با هم همپیمان هستند در دوره نبوی و بعد از دوره نبوی و حتی إن شاءالله به بعد از دوره رسول خدا که برسیم گزارشهای را خواهیم گفت که مثلاً فلان فرد میآید وصیت میکند توصیه میکند که اگر فلان اتفاق افتاد بروید مثلاً سراغ معاویه، حواستان باشد مثلاً سراغ علی بن ابی طالب نروید، یعنی تا این حد پیش رفتند اما بالاخره حالا جامعه چه شد که سراغ امیرالمؤمنین رفت اجازه بدهید آن را تحلیلش را آن موقع عرض بکنیم خدمت بینندگان مان. مرد انصاری را ما بیان کردیم و آن ذی خویصره و اینها را بیان کردیم گفتیم بالاخره دوتا است این ماجرا و یک جریان مقابل حضرت هست، اما نفر بعدی که به حضرت میآید اتهام مالی وارد میکند یکی از افراد نام آشنا است برای بینندگان عزیزمان؛ درواقع دو نفر هستند در این ماجرا قرار دارند؛ یکی جبیر بن مُطْعِم هست که ایشان آمد این کار را کرده و فرد دوم عثمان بن عفان، این دو نفر آمدهاند و نسبت به پیامبر یک ایرادی وارد کردند، یک اشکال مالی و در یک قضیهی هم مطرح کردند این را. مجری:آن قضیه هم موضوعیت دارد؟ استاد روستایی:مهم است قضیهاش مهم است، بعدها ما یک چیزهای میبینیم یک اتفاقاتی در تاریخ میبینیم که حالا باید راجع به آن بحث بکنیم، بعضی از منابع از آن قضیه نام نبردند اما بعضی منابع نام بردند. مجری:از منابع اهل سنت؟ استاد روستایی:بله، ما تماماً داریم بر اساس نقل تاریخ نگاران اهل سنت بحث میکنیم، ببینید کتاب «جُمل من انساب الاشراف» آقای بلاذری، احمد بن یحی بن جابر البلاذری، جلد نهم چاپ دارالفکر چاپ اول 1417، صفحه 387، میخواهد راجع به بنو عبدالمطلب صحبت کند بنو المطلب همان بنو عبدالمطلب هستند، میگوید: «قالوا» جُمل من انساب الاشراف، احمد بن یحی بن جابر البلاذری، چاپ دارالفکر، چاپ اول، 1417، ج 9، ص 378 این اصطلاح «قالوا» که معمولاً در کتاب بلاذری به کار میرود میخواهد بگوید مورخان نظرشان این هست یعنی یک نحو اجماع تاریخی «کان بنو المطلب بن عبد مناف مع بنی هاشم یدا علی جمیع الناس» بنو المطلب بن عبد مناف و بنی هاشم اینها «یدا علی جمیع الناس» اینها متعهد بودند در مقابل «جمیع الناس» یعنی مردم یعنی چه کسی؟ قریشی که کافر بود، اینها متعهد بودند، بعد میگوید «قسم رسول الله قسماً بین بنی هاشم و بنی المطلب» رسول خدا آمدند و یک چیزی را بین بنی هاشم و بنی المطلب تقسیم کردند حالا این چه بود مال کجا بود بلاذری هیچ چیزی نمیگوید: «وجعل» و قرار داد سهم ذی القربی را در بنی هاشم و بنی عبدالمطلب «فأتاه عثمان و جبیر» عثمان و جبیر آمدند «فقالا: قرَابتنا برسول الله وقرابة بنی عبدالمطلب واحدة» فامیلی ما با رسول خدا و فامیلی بنی عبدالمطلب یکی است «فکیف أعطیتهم دوننا؟» یا رسول الله چطوری به آنها پول دادی به ما نمیدهی؟ اینها فامیلهای پیغمبر هستند بنی عبدالمطلب و بنی هاشم «فقال: إنَّا وبنی عبدالمطلب کذا وشبک أصابع یدیه وکنا فی الشعب معاً» حضرت اینجا مهندسی معکوس کردند، اینها به دنبال این بودند که به فامیلهای نزدیک خودت میدهی به ما نمیدهی؟ بالاخره ما با آنها یک طور هستیم قرابت مان و نزدیکی ما با شما یک طور است، حالا گرچه در مورد بنی امیه اختلاف در تاریخ وجود دارد که اصلاً اینها عرب نیستند و حتی رومی هستند اصالتاً یعنی اینها مال طرفهای روم و اینها هستند و عرب نیستند، حالا اینجا میگویند قرابت و نزدیکی ما، حضرت اینجا میفرمایند بحث، بحث فامیلی نیست که شما فکر کنید من به فامیلهایم چیزی عطا کردم به دیگران نمیخواهم بدهم، نه، ما و بنی المطلب اینطوری هستیم بعد انگشتها را در هم فرو میکنند و میگویند اینها در شعب أبی طالب با ما بودند «کنا فی الشعب معاً» ما در شعب با هم بودیم یعنی آن دوران تحریم اقتصادی را اینها با ما بودند، شما کجا بودید؟ شما نبودید، یعنی صحبت اینجا است که اینها مواسات کردند در امر دین، اینها در امر دین با ما هم یار و همراه بودند در تمامی موارد لذا من دارم این سهم را به اینها میدهم، این تا به اینجا. اما ادامه مطلبی را نقل میکند، من خواهشم این هست که بینندگان به سند دقت کنند، میگوید عمرو بن محمد الناقد، وهب بن بقیة الواسطی و غیر اینها گفتهاند از یزید بن هارون از إبن اسحاق (محمد بن اسحاق بن یسار سیره نویس مشهور) «عن الزهری» از محمد بن مسلم بن شهاب زهری «عن سعید بن المسیب عن جبیر بن مطعم» از اینها، ببینید زهری، سعید، جبیر «أنه وعثمان» این دوتا زمانی که رسول خدا سهم ذوی القربی را مشخص کرد زمانی که رسول خدا در سهم ذوی القربی بود، ذوی القربی یعنی آقا امیرالمؤمنین، حضرت زهرا(س) اینها «وقالا: قسمته بین بنی هاشم و بنی المطلب بن عبد مناف ونحن وبنو المطلب إلیکم فی النسب سواء» رسول خدا دارد به آنها خلاصه هدایای میدهد پولهای میدهد ما در نسب با آنها یکی هستیم ما حسب و نسب محترمی داریم آنها هم حسب و نسب محترمی دارند «فقال: إنا وهم لم نزل فی الجاهلیة کبیرنا وصغیرنا شیئاً واحداً» میگوید ما و آنها حتی در جاهلیت بزرگ و کوچک مان «شیئاً واحداً» همیشه با هم بودیم «وکانوا معنا فی الشعب» اینها با من در شعب بودند، در شعب أبو طالب با من بودند «وشبک أصابعه» اینطوری فرمودند، اینکه حضرت میفرماید در جاهلیت کوچک و بزرگ مان با هم بودند نمیخواهند بگویند ناسیونالیست هستیم، نه، میخواهد بگوید همیشه همراه من بودند حتی در دوره جاهلیت از محمد امین اینها حمایت میکردند محمد امین به عنوان محمد بن عبدالله (ع) اینجا موضوعیت ندارد به عنوان یک شخصیت معنوی و پاک در دوره جاهلی این فرد شناخته شده است شخصیتی که از همه پلیدیها به دور است میگوید حتی اینها در جاهلیت هم دنباله رو راه من بودند و حتی، یک نکته را من عرض بکنم خدمت بینندگان عزیز مان؛ ما در روایات شیعی داریم چه بسا این مسئله اشاره به آن دارد؛ ما در روایات شیعی داریم که حضرت عبدالمطلب (ع) از اوصیاء انبیای پیشین بوده و حضرت أبوطالب هم وصی او بوده لذا حضرت دارد میفرماید بنی عبدالمطلب در جاهلیت با من کوچک و بزرگ با هم بودیم یعنی همه ما یکتا پرست بودیم شماها چه میگویید این وسط؟ و بعد هم بحث شعب أبوطالب را میآید مطرح میکند، ببینید داستان شعب أبوطالب یک داستان دینی است یعنی تحریم اقتصادی و مشکلات اقتصادی را پذیرفتن و قبول کردن و تحمل کردن به خاطر دین خدا، وقتی دارد آن قصه را میآورد با این میگذارد بغل هم، یعنی نشان میدهد در جاهلیت هم بخث، بحث دینی است بحث ناسیونالیستی و فامیلی نیست وگرنه معنا نداشت که از شعب أبوطالب صحبت بکند، ببینید اینجا آقای بلاذری هیچ اشارۀ نمیکند که این پول کجا بوده در چه ماجرای بوده این مسئله، اما جالب اینجا است بینندگان عزیز ما بدانند که همین مسئله با همین سند جای دیگر آمده میگوید مال یک چیز دیگر است. مجری:استاد فرمودید که به پیغمبر اکرم اتهام مالی زدند جبیر بن مطعم و عثمان، اما فرمودید که این اتهام مالی در یک قصه و قضیهی است که خودش دارای موضوعیت است ، بی صبرانه می شنویم که این قصه چه بوده. استاد روستایی:بعضی از حدیث نگاران گزارشات تاریخی هم ذکر میکنند یا حتی بعضی از فقها آمدهاند و گزارشات تاریخی ذکر کردند که ما در لابلای کلام آنها درمیابیم که این مسئله چه زمانی بوده و در چه ماجرای بوده و خود این ماجرا در تاریخ اسلام بعداً یک نمودهای دارد بعد از عصر نبوی، آقای بخاری در «صحیح بخاری» چاپ دار إبن کثیر چاپهای یک جلدی چاپ اولآن در واقع، اینجا در صفحه شماره 774 کتاب فرض الخمس میآید گزارشی را میآورد باب هفدهم «ومن الدلیل علی أن الخمس للإمام وأنه یُعطی بعض قَرابته دُون بعض» اینکه خمس مال امام است و او میتواند به بعضی از نزدیکانش عطا بکند و دیگری عطا نکند «ما قسم النبی لبنی المطلب و بنی هاشم من خمس خیبر» صحیح بخاری، چاپ دار إبن کثیر، چاپ اول، تک جلدی، کتاب الخمس، ص 774، باب 17 اصلاً ماجرا سر خمس خیبر است، دقت بکنید سند همان است لیث از عقیل از إبن شهاب زهری از ابن مسیب (سعید بن مسیب) «عن جبیر بن مطعیم قال» مجری:البته استاد توضیح بفرمایید که شاید بعضی از بینندگان مان ندانند چرا خیبر قصه حائز اهمیتی است. استاد روستایی:ادامه عرضم میگویم خدمتتان، پس ماجرا خمس خیبر است یعنی خیبری فتح شده حالا غنائم تقسیم شده آنهای که نقش داشتند در جنگ غنیمتشان را بردند، حالا خمس خیبر است مال خود پیغمبر است حالا میخواهد به اینها بدهد اختیار دارد مِلکش است میخواهد بدهد این را، اینها میآیند میگویند چرا به ما نمیدهی؟ مِلک شخصیش هست مثل اینکه شما مثلاً بخواهی فرض بکنید یک وجهی پیشتان باشد مال شخصیتان باشد میخواهی به یکی ببخشی، کسی نمیتواند یقه شما را بگیرد که چرا به این میخواهی ببخشی چرا به من نمیبخشی، دلم میخواهد به این ببخشم، اما حالا اینجا ببینید در ماجرای خیبر، پس این خیلی مهم است، آقای بلاذری اصلاً نگفته بود خمس خیبر. مجری:اولاً خمس است پس و ماجرا هم ماجرای خیبر است. استاد روستایی:بله خمس است و مال شخص پیغمبر است و ماجرا ماجرای خیبر است، اینجا دقت بکنید میگوید: «مَشَیتُ أنا عثمان بن عفان إلی رسول الله فقلنا: یا رسول الله أعطیت بنی المطلب وترَکتنا» به آنها داری پول میدهی به ما نمیدهی؟ «ونحنُ وهم منکَ بمنزلةٍ واحدةٍ» ما آنها در نسبت به شما یک جایگاه داریم یعنی یک طورهای میخواهد بگوید یا رسول الله عدالت را دعایت کن نعوذ باالله «فقال رسول الله: إنما بنو المطلب وبنو هاشم شیءٌ واحد» بنی مطلب و بنی هاشم یک شیء هستند یکی هستند با هم تحریف را دقت کردید؟ در نقل بلاذری چه آمده بود؟ در نقل بلاذری آمده بود که «إنا وبنی المطلب کذا وشبک أصابع یدیه» انگشتها را در هم کردند حضرت و گفتند: «کنا فی الشعب معاً» اینها با ما مواسات کردند تحریم اقتصادی تحریم اجتماعی، در ماجرای شعب أبوطالب فقط تحریم اقتصادی که نبود، به اینها حق ندارید زن بدهید، با اینها معامله نکنید، یعنی هم اقتصادی هم اجتماعی، یعنی یک بایکوت همه جانبه، حضرت میفرمایند اینها مواسات کردند در امر دین، ماجرا این است، در این پایین هم دارد که اصلاً از دوره جاهلیت تا بعد همه با هم بدیم «شیء واحداً» و بعد هم اینها در شعب با من بودند، اما آقای بخاری اصلاً به این اشاره نمیکند، بلاذری خیبرش را نمیآورد، بخاری خیبرش را میآورد آخرش را نمیآورد دقت بکنید این جالب است ببینید «بنو عبدالمطلب و بنو هاشم شیء واحد» اینها یکی هستند. مجری:درواقع وقتی علت را نمیآورد آن اتهامی که به تعبیرشما فرمودید اتهام ناسیونالیستی درواقع اینجا جایگاه پیدا میکند. استاد روستایی:بله، اینها یکی هستند. مجری:پس به این دلیل است که دلیل را ذکر نمیکنند. استاد روستایی:اصلاً شما دقت کنید اصلاً جمله یک چیز کم دارد «إنما بنو المطلب وبنو هاشم شیءٌ واحد» اینها دارند میگویند چرا به اینها میدهی به ما نمیدهی، اینها یکی هستند، یعنی چه اینها یکی هستند؟ اصلاً ماجرای شعب را اشاره نمیکند ما برویم تحلیل بکنیم بنو المطلب و بنی هاشم پیامبر مثلاً از بنی هاشم است اینها با هم یکی هستند یعنی فامیل هستند یگانه هستند، خب که چه؟ یعنی بخاطر فامیلی داد؟ اصلاً ماجرای شعب را نمیآورد اما معلوم میکند که ماجرا خمس خیبر است یعنی پیغمبر را یک طوری در مِلک شخصیاش هم نمیخواهند برایش احترام قائل باشند، مِلکش هست مالش هست به هر کسی دلش بخواهد عطا میکند به کسی چه ربطی دارد؟ تازه ما آیه قرآن هم در این زمینه داریم یعنی پیغمبر یک طورهای وظیفه دارد که طبق قرآن عمل بکند می خواهد طبق این عمل بکند حالا میآید بر اساس قرآن عمل میکند و مِلکی که به دستش رسیده این را میآید در اختیار یک عده. مجری:منظورتان آیه خمس است استاد؟ استاد روستایی:الآن من آیهاش را عرض میکنم خدمت بینندگان عزیزمان؛ میگوید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاکِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ» «لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ» وقتی میگوید «لِلرَّسُولِ» میگوید مال خدا و مال رسول است «وَ لِذِي الْقُرْبَى» اما بعدش چه میگوید؟ میگوید: «وَ الْيَتَامَى» دقت بکنید از بینندگان عزیز من خواهش میکنم به این سه تا «ل» دقت بکنند؛ ببینید «لِلَّهِ، لِلرَّسُولِ، لِذِي الْقُرْبَى» اما نمیگوید «للیتامی» «وَ الْيَتَامَى» فرق است اینجا، چرا نمیگوید «للیتامی»؟ چون اینها اختیار تقسیم دارند آنها اختیار تقسیم ندارند اگر شد به آنها میدهند یک چیزی، این مالک است اختیار دارد، امام، ذی القربی، آقا امیرالمؤمنین (ع) و حضرت صدیقه طاهره (س)، حضرت رسول (ص) اینها مالک هستند مِلکش هست میتواند بدهد طبق نص صریح قرآن اصلاً مال اهل بیت بوده خمس خیبر، پیغمبر هم به اینها داده نصر صریح قرآن، اینها میآیند درواقع به حکم الله و حکم رسول اعتراض میکنن. مجری:پس خداوند و رسول گرامی اسلام و اهل بیت میشوندمالک این خمس و مصارف آن میشود «وَ الْيَتَامَى». استاد روستایی:مصارفش بر آنها، حالا اینها مالک هستند اختیار دارند که چگونه تقسیم بکنند پیغمبر و ذی القربی، پیغمبر دارد به اینها عطا میکند از باب مالکیت اینها است مالکیت ذی القربی چون ببینید صحبت، صحبت سهم ذی القربی بود در روایت بخاری هم که ما خدمت بینندگان مان عرض کردیم، ببینید آن عبارت بلاذری بود که آوردیم اینجا بحث چه است؟ «کلما رسول الله فی سهم ذی القربی» سهم ذی القربی، اصلاً مال ذی القربی است ماجرا این است، صرف این نیست ببینید جعل از سهم ذی القربی فی بنی هاشم، میگوید سهم ذی القربی را در بنی هاشم قرار داد یعنی درواقع آن مِلک ذی القربی را، طبق قرآن این ملک ذی القربی است، اینها دارند گیر میدهند چرا مِلکش را به او دادی کما اینکه سر فدک گیر دادند و آمدند فدک را غصب کردند، حالا بینندگان عزیز ما دقت بکنند اینکه ما میآییم روی خیبر مانور میدهیم این نکته دارد که حالا من ادامه عرایضم خواهم گفت. اینجا آقای بخاری اصلاً نمیآورد که ماجرای شعب و این حرفها، یعنی یک طورهای پیغمبر ناسیونالیستی عمل کرده دلش خواسته به یک عدۀ چیزی را عطا بکند نه اسم ذی القربی را اینجا میآورد، میگوید «بعض قرابته» ببینید دی القربی بار دارد یک واژه قرآنی است در قرآن این معنا دارد مجری:شما داری به حکم الله عمل میکنی. استاد روستایی:بله، اصلاً ببینید این واژه بار معنای در قرآن دارد، یک زمانی من میگوییم محمد (ص) اما یک زمانی میگویم رسول، این بار دارد یعنی این آقا هم پیامبر است، آن موقع شخصاش را دارم میگویم، اما اینجا وقتی کلمه نبی به کار میبرم یعنی پیامبر، وقتی گفتم رسول یعنی هم پیغمبر است هم به سوی مردم باید یک سری تعالیم را ارائه بدهد، پس این کلمات بار معنای خاص خودش را دارد وقتی که قرآن میآید ذی القربی را به کار میبرد اما آقای بخاری میگوید «بعض قرابته» نمیگوید ذی القربی، این معنا دارد، در روایت مگر همین سند نبود؟ لیس، عقیل، إبن شهاب، إبن مسیب، جبیر، بینندگان مان ببینند لیس، عقیل، إبن شهاب، إبن مسیب، جبیر، برویم نقل بلاذری را ببینیم؛ اینجا إبن شهابی است که همین آقای زهری است کاری به قبلش نداریم، إبن مسیب (سعید) است جبیر هم که این هست، این سهتا آخری که همین هستند تفاوتی ندارند، چرا یک دفعه ذی القربی که در همین سند آمده همین آقای جبیر بن مطعم گفته همین آقای زهری و سعید بن مسیب از او نقل کردند چرا یک دفعه در بخاری نمیآید؟ یک دفعه میشود «بعض قرابته» اینها معنا دارد تازه آن هم این «بعض قرابته» آن بالا در عنوان باب میآید در خود روایت فقط میگوید «شیء واحد» همین اما اصلاً کلمه ذی القربی و این حرفها خبری نیست. جای دیگر بخاری؛ ببینید کتاب المناقب باز همین را میآورد، دیگر اینجا اصلاً بحث خیبر هم نیست میگوید من و عثمان رفتیم پیش رسول الله، گفتیم: «أعطیت بنی المطلب وترکتنا» دیگر اینجا بنی هاشم هم نیست، آقا به بنو المطالب شما عطا کردی ما را رها کردی «إنما نحن وهم منک بمنزلةٍ واحدة، فقال النبی: إنما بنو هاشم وبنو المطلب شیءٌ واحد» تمام شد دوباره، «شیء واحد» تمام شد، اصلاً دیگر اینها چه نقشی داشتند، کجا بودند، سابقۀ داشتند نداشتند، هیچ چه، «شیء واحد». باز جای دیگر بخاری؛ کتاب المغازی صفحه 1037؛ حبیر بن مطعم، دوباره سند همان هست إبن شهاب، سعید، جبیر، لیث و یونس هم اینجا هستند «مشیت أنا وعثمان بن عفان إلی النبی فقلنا: أعطیت بنی المطلب من خمس خیبر وترکتنا» اینجا دیگر خمس خیبر را آورده. مجری:البته آنجا در باب آورده بود. استاد روستایی:آنجا در باب، اینجا کلمه خمس خیبر را آورده، اما باز هم بحث ذی القربی در کار نیست که اینها ذی القربی. مجری:دلیل هم در کار نیست آنطور که من دیدم. استاد روستایی:نه «نحن بمنزلة واحدة منک» ما به مثابه یک جایگاه نزدشما داریم با آنها «قال: إنما بنو هاشم وبنو المطلب شیء واحد» تمام شد اصلاً هیچ چه، دیگر ماجرای شعب أبوطالبی باشد، آنها ذی القربی باشند، من باب ذی القربی مالشان را به آنها تحویل داده باشد از این خبرها نیست در نقل آقای بخاری، اینهم اینجا. صحبت روی صحبت اتهام مالی است یعنی اتهام مالی دارند میزنند آقا تو به فامیلهایت دادی اینها یکی هستند با هم همه، به من چه یکی هستند، سابقهاش است آقای بخاری؟ هیچ چیزی نمیگوید. مصنف إبن أبی شیبه؛ ببینیم استاد آقای بخاری چطوری روایت کرده، حالا میگوییم بالاخره بخاری خوب نقل نکرده از اینها، ببینیم سر درس استادش گوش داده؟ استادش چطوری نقل کرده؟ مجری:کتاب هم زودتر از بخاری نوشته شده؟ استاد روستایی:بله، مصنف إبن أبی شیبه است و استاد بخاری 235 از دنیا رفته بخاری 256 است یعنی قریب تقریباً بیست سی سال قبل از بخاری و اینجا جلد 21 چاپ دار کنوز اشبیلیا، صفحه 12، همان سند بخاری؛ محمد بن إسحاق، زهری، سعید بن مسیب از جبیر بن مطعم «قسم رسول الله سهم ذوی القربی من خیبر علی بنی هاشم» مصنف إبن أبی شیبه، چاپ دار کنوز اشبیلیا، ج 21، ص 12 استادش هم گفته ذوی القربی رسول خدا تقسیم کرد سهم ذوی القربی را از خیبر اینجا نمیگوید خمس خیبر، این خمسش را برداشته، از خیبر بر بنی هاشم و بنی المطلب، بعد میگوید: «فمشیت أنا وعثمان بن عفان حتی دخلنا علیه» ما رفتیم تا اینکه وارد بر پیامبر شدیم گفتیم «یا رسول الله هؤلاء اخوتک من بنی هاشم» اینها برادرانت هستند ما منکرفضلشان نیستیم میدانیم جایگاه شما را نسبت به آنهایی که خدا قرارداده اینهارا قبول داریم،اما «أرأیت اخوتنا من بنی عبد المطلب أعطتهم دوننا» به برادران ما دادی یک چیزی به ما نمیدهی؟ حضرت فرمودند: «إنما نحن و هم بمنزلة واحده فی النسب» ما فامیل هستیم آن ناسیونالیستی اینجا، آن شیء واحد، نسب، «فقال إنهم لم یفارقونا فی الجاهلیه والإسلام» حالا باز این آمده این جاهلیت و اسلام را بعدش آورده، اما باز میبرد روی چه بحث را، فی النسب، فامیلی مجری:درحالی که اگر این را بگوییم آنها هم در نسب میتوانند ادعا داشته باشند، استاد روستایی:ممکن است، نه آنها ببینید مثلاً بنی عبد الشمس ممکن است یک کسانی ادعا داشته باشند حالا اگر ما قبول بکنیم، که بنی امیه هم عرب باشند و نمیدانم اینها به نسب برگردند خب اینها هم ما میگویند ما هم در نسب یکی هستیم دیگر، بحث را میآورند سر نسب، و این بحثها هیچ، خب این هم استاد آقای بخاری؛ پس آقای ابن ابی شیبه استاد آقای بخاری سهم ذوی القربی راگفته، اما آقای بخاری این را هم نقل نمیکند، انساب الأشراف را هم که خدمت بینندگان مان عرض کردیم، اما کتاب «مبسوط» آقای شمس الدین سرخسی، آقای سرخسی میآید بیان میکند که این در چه روزی بود، آنها اشاره کرده بودند که خمس خیبر، شما ببینید کتاب مبسوط شمس الدین سرخسی، جلد 10، صفحه 11 و 12، خب ببینید، «عن سعید بن مسیب قسم رسول الله (ص) الخمس یوم الخیبر» مبسوط، شم الدین سرخسی، ج 10، ص 11و 12 روز خیبر بود در معرکه جنگ است، «فقسم سهم ذوی القربی بین بنی هاشم و بنی عبد المطلب» تقسیم کرد سهم ذوی القربی را بین بنی هاشم و بنی عبد المطلب یعنی ملکی که مال ذوی القربی بود، یعنی شما ببینید حضرت زهرا و آقا امیرالمؤمنین ذوی القربی هستند، پیامبر دارد ملک آنها را به بنی عبد المطلب هم میدهد، آنها هیچ اعتراضی نمیکنند، چرا؟ چون معتقد هستند «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ» معتقد هستند «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» اختیار ندارد کسی حکم خدا و رسول را تغیر بدهد، رسول خدا اینطوری صلاح دیده «سمعاً و طاعتا» هیچ اعتراضی از حضرت زهرا (س) نداریم، که معتبر یک چیزی را بیان کند، آقایان اگر معتبر دارند بسم الله، بیایند بیان بکنند اگر نقل معتبری وجود دارد که در این ماجرا امیرالمؤمنین اعتراضی کرده باشد، حضرت زهرا اعتراضی کرده باشد، حالا اینجا ببینید چه دارد میگوید؟ اینجا دارد میگوید پیامبر در روز خیبر، با اینکه اگر کسی بخواهد اعتراض بکند امیرالمؤمنین باید اعتراض بکند، چرا؟ چون فاتح خیبر است، نص صریح قرآن است ملکش است، امیرالمؤمنین (ع) فاتح خیبر است، حضرت شخصیتی است که وقتی دیگران فرار کردند امیرالمؤمنین رفتند و نجات دادند، اصلاً «فتحة المدینه بید علی» عین عبارت است، خیبر یک شهر بود، یک قلعه نیست 7تا قلعه هست، در بعضی نقلهایش 6تا گفتند، در بعضی نقلها 7 تا گفتند، اما از قلعه نائم و نتات، و اینها را یکی یک امیرالمؤمنین فتح میکنند، میرسد به قلعه قبوس که مرحب یهودی میآید، و بعد حضرت وقتی مرحب را شکست میدهند کل قلعه به دست امیرالمؤمنین فتح میشود، و نکته جالب که من در برنامههای دیگر هم گفتم اصلاً شخصیت محوری امیرالمؤمنین در همین ماجرای خیبر در کتابهای یهود هم ثبت شده بود، وقتی آقا امیرالمؤمنین آمدند هروله کنان سمت محضر مبارکتان قلعه خیبر، دارد که «یُهَروِلُ هرولة» حضرت هروله کنان میرفتند سمت قلعه خیبر بعد دارد که یک یهودی «فطلع یهودیاً» یک یهودی از بالای قلعه نگاه کرد گفت «من انت» تو کی هستی؟ گفت «أنا علی بن ابی طالب» من علی بن ابی طالب هستم، یهودی گفت که «علوتم و ما انزل علی موسی» یا در نقلها داریم «غلبتم و ما انزل علی موسی» بخدای موسی به آنچه که خدا بر موسی نازل کرده شما پیروز خواهید شد؛ ابونعیم اصفهانی، آقای سیوطی، آقای نبهانی، و آقای صالحی شامی، این چهار نفر نقل میکنند، البته این سه نفر بعدی از ابو نعیم نقل میکنند، میگوید این حرفی که یهودی زد یعنی در کتب یهود ثبت و ضبط بود که کسی که قلعه خیبر را فتح میکند علی بن ابی طالب است، و آنها را شکست خواهد داد، در کتب یهود این ثبت بود، یعنی امیرالمؤمنین جایگاهش معلوم بود، جزء ذوی القربی هستند، حتی یهودیها میدانند او فتح میکند، و الآن او فتح کرده دیگران فرار کردند. مجری:آن هم با آن ماجراهایی که داشت در فتح استاد روستایی:بله حضرت فتح کردند، آقای جبیر بن مطعم شما کجای فتح هستی، که الآن ملک امیرالمؤمنین را می خواهی، مال خودش هست، «فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى» آنها را واو داری این لام دارد، مال اینها هست، اختیار تام دارد، خب حالا اینها در فتح شرکت کردند، آقای عثمان شما کجای این فتح قرار داری؟ که الآن آمدی اعتراض میکنی؟ شما ببینید بعد حضرت میآید میگوید «فکلم عثمان بن عفان و جبیر بن مطعم و رسول اکرم» اینها آمدند صحبت کردند، «قالا نحن و بنو مطلب فی النسب الیک سواء» ما در نسب به سوی شما یکسان هستیم، یک نقل داشت «فی النسب سواء» این «إلیک» هم اضافه میکند؛ خیلی فرق میکند یک زمانی میگوید من و او در حسب و نسب یکی هستیم، میگوید من شرافت خودم را دارم، او شرافت خودش را دارد، یک زمانی میگوید من و او با تو فامیل هستیم، چرا آن فامیلت را مقدم بر این فامیلت میکنی؟ که من روی این «إلیک» تردید دارم این را قبول ندارم، چون گزارشهایی و جود دارد که اصلاً اینها عرب نیستند، «فأعتیتهم دوننا» به اینها شما عطا کردید به ما عطا نکردید، حضرت فرمودند «إنّا لم نزل نحن و بنو مطلب فی الجاهلیه و الإسلام» آقا ما همیشه با هم بودیم و میگوید در بعضی روایات آمده که میگوید ما فضل بنی هاشم را انکار نمیکنیم بخاطر جایگاه شما داری که خدا قرار داده، در بین آنها شما هستی و خدا یک طورهایی این فامیل را برتر دانسته و شما باید به فامیلت برسی، بعد میگوید که ما و برادران از عبد المطلب در نسب سوا سوا هستیم، چرا به آنها عطا میکنی و ما را محروم میکنی، حضرت میفرمایند «إنهم لم یفراقونی فی الجاهلیه و لا فی الإسلام» اینها در جاهلیت و اسلام من را رها نکردند، یا در بعضی از نقلها داریم که ما و اینها شیء واحدی هستیم و اینطوری است ماجرا. ببینید این مسئله به قول معروف یک مسئله بسیار مهم است، که آقای سرخسی هم میگوید ما بر این حدیث اعتماد میکنیم و در این حدیث رسول خدا بیان میکند که «أن الستحقاق بالنصره دون القرابه» استحقاق افراد به نصرت و یاری است نه صرف قرابت، و این را بدانی که امیرالمؤمنین همیشه یار من است، اصلاً در ماجرای شعب ابی طالب که حضرت اشاره کردند در بعضی نقلها که ما با اینها در شعب باهم بودیم، ماجرایش خیلی جالب است، اصلاً در شعب ابی طالب میدانستید که امیرالمؤمنین به جای پیغمبر میخوابیده؟ حضرت ابوطالب امیرالمؤمنین را جای پیامبر میخواباند که اگر یک زمانی به شعب حمله کردند، جایگاه پیامبر خیمه پیامبر را شناسایی کردند، خواستند بکشند، فرزند خودش اینجا قربانی بشود. مجری:یعنی لیلة المبیت یک بار اتفاق نیافتاده در تاریخ استاد روستایی:نه در شعب ابی طالب هم هست، امیرالمؤمنین آنجا هم بود، ببینید اتصال اینطوری است، این مواسات، این جان فدائی، اینکه ما در شعب باهم بودیم یعنی چه؟ صرف تحریم، من این نکته را عرض کردم برای این بود که چه بسا یک بیننده بگوید خب آیا تمام کسانی که در شعب بودند به آنها عطا شد؟ مثلاً ممکن است یک نفر دو روز رفته باشد در شعب و جزء این دسته نباشد، این ماجرای ذی القربی، اصلاً من به نظرم عبد المطلب و اینها هم حاشیه بحث است، اصلاً اصل ماجرا این است که اینها اعتراض کردند به چیزی که به ذی القربی داده شده، نه به بنی مطلب، و بعد هم ما میبینیم که همین خمس خیبر را که رسول خدا به ذی القربی داده است، همین را میآیند غصب میکنند، شما ببینید در کتاب «صحیح بخاری» چون اینها یک سری سؤال است، یک سری مسئله است، که بالاخره چرا فدک چرا خیبر، مجری:البته استاد معظم هم خیلی به زیبایی اشاره میکنند، راجع به رشادتهای آقا امیرالمؤمنین استاد حقیقت اینجا است که آدم دوست دارد بگوید که «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایته علی ابن ابی طالب» الحمد الله، در خدمتتان هستیم جناب استاد معظم خودم حاج آقای روستایی. استاد روستایی:این ماجرای اعتراض آقای عثمان بن عفان در ماجرای خیبر است، حالا بعضی منابع گفتیم اصلاً اسم خیبر را نمیآورد، چون اولین سؤال ایجاد میشود شما وقتی گفتی خیبر خب این فرد کجا است، در کجای خیبر است که حالا میآید مال تقاضا میکند، چه نقشی دارد، من مفصل راجع به بحث خیبر پژوهش کردم، در منابع تاریخی، کجای خیبر است آقای عثمان که میآید اینطوری طلب میکند؟ آن هم ملک این افراد را، حالا رسول خدا آمدند دلیل گفتند که بله این ملک اینها است، قرآن هم میگوید، «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ» در روایت هم بود که خمس خیبر، طبق قرآن خمس برای چه کسی است؟ برای الله، رسول، ذی القربی، امیرالمؤمنین ذی القربی است، پیامبر هم دلیل آورد علتی که من این را به اینها دادم، ما که داریم میگوییم طبق قرآن ملک اینها است، اما پیامبر دلیل آورد اینها مواسات در دین کردند، فهم آقای سرخسی هم همین بود که معیار عطا نصرت در دین است، اینها در جاهلیت در اسلام در کنار من بودند، در شعب کنار من بودند، امیرالمؤمنین جای پیامبر حتی میخوابید، خب حالا صحبت اینجا است، وقتی پیامبر دلیل آورده چرا میآیند این را غصب میکنند؟ شما ببینید این روایت «بخاری»، حضرت زهرا (س) میآیند پیش ابوبکر که مال ما را بدهید، ابوبکر میگوید که: «لا نورث» صحیح بخاری، کتاب فرض الخمس ، چاپ بیت الأفکار دولیه، ص 591، روایت 3093 پیامبر گفته «إن رسول الله قال» رسول خدا فرمودند «لا نورث» ما ارث به جای نمیگذاریم « مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَة» آنچه که ما رها کنیم و بجا بگذاریم صدقه است در کتاب صحیح بخاری، کتاب فرض الخمس ، چاپ بیت الأفکار دولیه، صفحه 591، روایت 3093، ابوبکر گفت که «لا نورث» حضرت زهرا طلب کردن «مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَة» «فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ» حضرت زهرا ناراحت شدند «فَهَجَرَتْ اَبَا بَکْرٍ» با او ترک کلام کردند نه فقط ترک سخن به منزله قهر، نه هجران در ادبیات عرب به معنای این است که حتی جواب سلام طرف را هم نمیدهی، داخل پرانتز یک بحث کوچک من بگویم، وقتی میگوید حتی جواب سلام هم نمیدهد، سلام یک امر دینی است، یعنی دعوای ما دینی است، دعوای ما دنیایی نیست، یک زمانی دو نفر با ما قهر میکنند، سر یک مسئله مالی، بعد او میآید میگوید سلام علیکم، این واجب است جوابش را بدهد، اما وقتی معصومهای بنام حضرت زهرا (س) صدیقه طاهره (س) ایشان میآیند و جواب سلام را هم نمیدهند، یعنی دعوا دعوای دینی است، چون سلام یک امر دینی است، حضرت زهرا که خلاف دین عمل نمیکند، ماجرای دین است. «فَهَجَرَتْ اَبَا بَکْرٍ فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّی تُوُفِّیَتْ» حضرت این هجران ادامه پیدا کرد تا اینکه از دنیا رفتند «وَعَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوسلم) سِتَّةَ اَشْهُرٍ» شش ماه بعد از رسول خدا زنده بودند طبق این نقل «و کانت فاطمه تسأل ابابکر» حضرت زهرا(س) درخواست میکرد آن هم مستمر، تسأل فعل مضارع است کنار مشتقات کان آمده، این یعنی درخواست مستمر، دائم، اینجا چه چیزی را درخواست میکرد؟ «نصیبها» آن سهم خودش را ملک خودش را حالا اینها میگویند: «مماترک رسول الله» از ماترک رسول خدا «من خیبر و فدک و صدقته بالمدینه» ما خیبر را از جای دیگر به دست آوردیم که این سهم ذی القربی بوده، قبلاً به اینها داده شده بوده، فدک هم که ثابت شده قبلاً به اینها داده شده، وجوهات مدینه هم مال اینها بوده، یعنی خود این روایت را اگر ما دقت بکنیم، خیبر را بگذار بغل آنها ثابت میکند که اصلاً ارث نیست، ماترک نیست به آن معنا، این ماترک را آقایان آمدند بعداً اضافه کردند، این خیبر ملکش است، میگوید من ملکم را میخواهم نصیبم را میخواهم، ملک خودم را، مال خودم که متعلق به من بوده، فدک هم که زمان حیاط رسول خدا عطا شده، با اینکه آقایان فهمیدند پیامبر برای عثمان دلیل آورد که این ذی القربی که من دارم این را به آنها عطا میکنم، اینها نصرت کردند، در دین، و طبق قرآن مال اینها است این خمس، ملک شخصی است، باز با این علم آمدند همین ملک شخصی را دوباره غصب کردند و درواقع خیبر نماد قدرت یهود بود، فدک هم نماد اقتصاد یهود بود، آمدند دست گذاشتند روی همینها، صدقات مدینه را پیامبر از چه کسی گرفته؟ مجری:که هردو هم فاتحش به یک معنا امیرالمؤمنین بود، استاد روستایی:بله، حالا قطعاً فاتحش امیرالمؤمنین بود، صدقات مدینه را پیامبر از چه کسی گرفته، مشرکین که در مکه هستند، نوع جنگ پیامبر در مدینه با چه کسی است؟ با یهود است، یعنی سه چیز از اهل بیت غصب کردند که مال یهود بود، تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل مجری:خیبر، فدک، صدقات مدینه استاد روستایی:صدقات مدینه، را پیامبر نوعاً از چه کسی گرفته؟ بالاخره چه کسی بود در مدینه، نمیگویم که هیچ مشرکی در این جنگها نبود، این را نمیخواهم بگویم، ولی بالاخره بنی قریظه و بنی نظیر و بنی قین قاء، این قبایل که بودند اینها بالاخره یک چیزهایی میدادند، یک مالیاتهایی میدادند، یک چیزهایی مال اهل بیت بود، سه چیز را غصب کردند که از یهود گرفته شده بود به نوعی، این را گرفتند. مجری:شما شاید نخواهید تعبیر کنید، ولی اجازه بدهید من این تعبیر را بکنم که شما میگویید یک کد مهمی در این قضیه است، استاد روستایی:یک کد هست لذا عرض کردم، تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل، کد و جود دارد، ما در قرآن یک تعبیری داریم «أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا» اینها «أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً» هستند. بعد ما در تعابیر دیگر میبینیم چه در روایات شیعی چه در روایات اهل سنت، یک عده آمدند ید واحد شدند علیه اهل بیت و پیامبر، اما اسم یهود را آنجا نمیبینیم، بعد میبینیم همان عدهای که ید واحد شدند علیه پیامبر، چیزهایی را گرفتند که مال یهود است، اینها دیگر من نمیخواهم بیش از این باز بکنم مجری:بدترین رفتارها را کردند استاد روستایی:بله «تقاد کما یقادالجمل المخشوش» در نقل بلاذری داریم نسبت به آقا امیرالمؤمینین، رفتارهایی شد تو را مثل شتر مخشوش میکشیدند در، چه زمانی؟ «فی کل ذلک» یعنی در دوره هر سه نفر، نه فقط در دوره اولی، مجری:دائماً برای امیرالمؤمنین مزاحمت ایجاد میکردند استاد روستایی:بهل این مسئله بود تو را میکشیدند در کوچهها، یعنی حضرت راضی نبودند، لذا تاریخ این است، خب این هم بحث اتهام مالی، البته بینندگان عزیزمان امیدوارم که بر ما ببخشایند ما ممکن است یک عزیز بگوید مثلاً اتهام مالی فقط اینها نیست، چیزهای دیگر هم هست، ما میخواهیم در حد حوصلۀ بینندهها و برنامه یک اشارۀ بکنیم، کدهایی را بیان بکنی»، وگرنه اگر یک پژوهش دقیقتری صورت بگیره طبیعتاً مجری:انصافاً استاد حالا بنده واقعاً استفاده کردم از این بیانات شما ،و این نگاهتان به تاریخ و قضیه تاریخی که ما نباید به سادگی از کنار قضایا رد بشویم، حقیقتاً این کدها هر کدامش یک دنیا حرف دارد، و اگر این کدها دیده بشود شاید خیلی از اختلافات هم دیگر مطرح نشود. استاد روستایی:قطعاً ببینید ما، یکی از چیزهایی که به بحث تقریب و همگرایی مذاهب کمک میکند گفتوگو است، حضرت آقا هم بارها فرمودند که این گفتوگوهای تاریخی گفتوگوهای کلامی، زمانی که بدون توهین باشد، بدون سو گیری مذهبی باشد، و بنابر ادله باشد، این یک امر پسندیدهای است، یک امری است که میشود راجع به آن گفتوگو کرد، هیچ مشکلی هم ایجاد نمیکند، تعصبی هم برنمیانگیزد، و خود این گفتوگو موجب نزدیک شدن مذاهب میشود، چرا؟ چون وقتی اختلاف حل شد، وقتی مسئله حل شد، وقتی سوء تفاهم ها برطرف شد، این طبیعت امر این است که طرف مقابل بالاخره آدم عاقلی است میفهمد. مجری:و قطعاً استاد این گفتوگوها راه گشا است مثل امشب که شاید یک جوان شیعه برایش باور پذیر نباشد که در کتاب صحیح مسلم یا صحیح بخاری بحث خمس مطرح شده باشد، چنانچه این اتهام بارها مطرح شده که روحانیت شیعه سازنده خمس است، در حالی که اهل سنت به جدیت از آن بحث کردند، استاد روستایی:بله ببینید خمس هست، حالا یک نکته را بگویم، شاید بعضیها بیایند بگویند بله این خمسی که در بخاری آمده در مورد خیبر آمده، این بحث جنگ است، اما قرآن تعبیری که دارد میگوید «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ» ببینید قرآن نمیگوید «من حربٍ» میگوید «من شيء» با اینکه قرآن آیا نمیتوانست کلمه حرب را بکار ببرد؟ آیا نمیتوانست قتال بکار ببرد؟ مگر ما در قرآن مثلاً قتال نداریم، مگر روی بحث جنگ در قرآن صحبت نشده؟ چرا میگوید بدانید آنچه بهره میبرید از چیزی، «أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ» از هر چیزی، نمیآید بگوید «غنمتم من حرب» یک زمانی میگوییم بله شما بهرهای که در جنگ میبرید خمس برای پیامبر است، خب باشد، قرآن که رودرواسی ندارد با کسی، اما میگوید «من شيء» لذا این بحث که مثلاً کسی بخواهد بگوید سازنده خمس روحانیت شیعه است یک بحث روشمند علمی و منطقی نیست. مجری:و همین گفتوگوها کمک میکند که اینها استاد روستایی:بله، ما بیاییم روی این عبارات دقت بکنیم، روی چیزهای دیگر روایات دیگری که وجود دراد در منابع فریقین، این مسئله حل میشود نه فقط این مسئله بلکه من دوست دارم بینندگان عزیزمان برنامه خودشان است حتی عزیزان اهل سنت، و حتی وهابیت، تماس بگیرند، گفتوگو میکنیم صحبت میکنیم، در چار چوب احترام، مباحث علمی، بدون سو گیری مذهبی، بدون تعصبات دینی، نه توهینی نه چیزی داریم، گفتوگو میکنیم آنها برای ما معنا بکنند، یعنی چه، چرا کسی به پیامبر اتهام مالی بزند؟ بالاخره این مسئله در جامعه بازتاب دارد، که من بازتابش را ان شاء الله در جلسات آینده عرض میکنم، اگر من فرصت دارم بحث اتهام اخلاقی را من باز بکنم، مجری:اگر امکانش وجود دارد یک 5 دقیقهای برای ما فرصت قرار بدهید که بتوانیم حداقل صدای یکی از بینندگانمان را بشنویم، استاد روستایی:چشم ببینید یکی دیگر از مواردی که به پیامبر نستجیر بالله نسبت داده شده، بحث اتهامات اخلاقی است، این اتهام اخلاقی به چند صورت است، گاهی اوقات به شخص رسول خدا است که بله این شخص نستجیر بالله مثلاً یک فرد چشم چران است، نعوذبالله، گاهی اوقات این مسئله به همسر پیامبر است، که این خانواده درست حسابی ندارد، و درگیر مسائل جنسی است، مجری:این اتهام اخلاقی دیگر استاد خیلی دوزش رفت بالا استاد روستایی:بله و گاهی اوقات حتی کار به جایی میرسد و جریان به حدی میرود جلو که از بعضی از روایات که حالا من معتقد هستم این روایات برای بعد عصر نبوی است جعل شده، به این میرسد که پیامبر هم خودش اعتمادی ندارد، و او را به چشم زانیه نگاه میکند، اینها اتهامات اخلاقی است، اینها باعث میشود که شخصیت پیامبر آن نمود کاریزماتیک را دیگر نداشته باشد، دیگر حرف او پذیرفته نشود، این یک آدمی است که کوچه بازاری است و تقیداتی ندارد، و این اتهامات اخلاقی هم که به شما عرض میکنم، فقط صرف شهوت جنسی نیست، این آدمهایی که اهل خوشگذرانی هستند. مجری:یعنی با روحیه رسالت اصلاً سازگاری ندارد این اتهام استاد روستایی:نمیشود نمیسازد این اتهام، من بعضی از اینها را، از ساحت مقدس رسول خدا (ص)، عذر میخواهم، از ساحت مقدس آقا حضرت ولیعصر (عج) که در شبکهشان ما داریم برنامه اجرا میکنیم عذر میخواهم اما مجبور هستم بگویم، که اینها درست شد، اینها بیان شد که حضرت را بیایند، این اتهامات زده شد، که حضرت را زیر سؤال ببرند. مجری:درواقع این روشن میکند برای بسیاری از بینندگان عزیز که برای زیر سؤال بردن جریان رسالت چقدرمی توانند وقیحانه جعل بکنند، استاد روستایی:بله که امامت کنار برود، ممکن است لزوماً بعضی از اینها را در عصر رسالت بیان نکرده باشند، اما عرض کردم این نقشۀ مخالفین یک نقشه دامنه دار است از عصر رسالت تا بعد از آن، که میآیند مطرح میکنند که این مسیر منحرف بشود، این غایت این هدف بهش رسیده نشود، شما ببینید این کتاب «صحیح مسلم» جلد1، چاپ دار الطیبه ریاض عربستان، صفحه 631، کتاب النکاح، اینجا را دقت کنید. «باب ندب من رأی امرأة» مستحب است کسی ک زنی را ببیند «فوقعت فی نفسه» متمایل بشود به او صحیح مسلم ، چاپ دار الطیبه ریاض عربستان، کتاب النکاح، ج 1، ص 631، زن نامحرم برود سراغ همسرش و کنیزش و بالاخره همبستری داشته باشد، نعوذ بالله نستجیر بالله «أن رسول الله صلى الله عليه وسلم رأى امرأة» نعوذ بالله ایشان زنی را دید «فأتى امرأته زينب» رفت پیش زینب «وهي تمعس منيئة لها فقضى حاجته ثم خرج إلى أصحابه» آمد پیش اصحاب گفت: «إن المرأة تقبل في صورة شيطان وتدبر في صورة شيطان» زن بصورت شیطان میآید و بصورت شیطان میرود «فإذا أبصر أحدكم امرأة فليأت أهله» زمانی که یک زنی را دیدید، بروید پیش خانوادهتان «فإن ذلك يرد ما في نفسه» اینکه بروید و همبستری داشته باشی، آن چیزی که در دلت نسبت به آن زن نامحرم ایجاد شده برطرف میشود بدتر از این دیگر؟ مجری:یعنی نفس پیغمبر را چنان ضعیف فرض کرده که «فوقت فی نفسه» یعنی استاد روستایی:بله نعوذ بالله چشم چرانی، و بعد هم تمایل به نامحرم و بعد بیاید بگوید زن شیطان است خودش هم مقصر نکند، مجری:حالا یک بار هم راجع به جایگاه زنان صحبت کردید که این عبارات کجا را میخواهد بزند استاد روستایی:بله زن شیطان است در صورت شیطان میآید در صورت شیطان میرود ولاغیر، یعنی چه اینها اینها چه معنایی میدهد؟ اینها اتهامات اخلاقی است، برای انحراف مسیر امامت، این یک نمونه است، نکته دیگر باز همین روایت در مسند احمد هم آمده، صحیح مسلم که دیگر بینندگان عزیز ما میدانند، اصح الکتب بعد کتاب الله در کنار بخاری، در «مسند احمد»، با تحقیق آقای حمزه احمد زین، جلد14، چاپ دار الحدیث قاهره این را چاپ کرده، در صفحه 40، روایت 17951، پاورقی میگوید «اسناده صحیح» روایت معتبر است، این از یک شخص دیگر، میگوید: «سمعت أبا کبشة الأنماری» مسند احمد،تحقیق حمزه احمد زین، چاپ دار الحدیث قاهره، ج 14،ص 40، روایت 17951 چه کسی میگوید، صالح از اظهر بن سعید میگوید، اظهر بن سعید میگوید از اباکبشة انماری شنیدم «قال کان رسول الله جالساً فی اصحابه» رسول خدا در بین اصحابش نشسته بود «فدخل ثم خرج و قد اغتسل» یک دفعه رفت در خانه، آمد بیرون دیدیم غسل کرده «فقلنا یا رسول الله قد کان شيء» چه شده رفتی غسل کردی؟ «قال اجل مرت بی فلانه» فلان زن از کنار من عبور کرد «فوقع فی قلبی شهوت النساء» دقت بکنید چه تعبیر وقیحانهای در مورد پیامبر است «فأتیت بعض ازواجی» رفتم پیش بعضی از همسرانم «فأصبتها فکذلک فافعلوا» شما همینطوری عمل بکنید، «فإنه من أماثل اعمالکم إتیان الحلال» شما میخواهید حلال انجام بدهید اینطوری، یعنی اگر چشم چرانی کردید نعوذ بالله و متمایل شدید به زن نامحرمی بروید همچین کاری انجام بدهید، خب شما دقت بکنید آیا این همان رسول الله است که در جاهلیت به او میگفتند امین؟ اصلاً چرا به حضرت در جاهلیت میگویند امین، بخاطر پاک دامنی، تصریح در تاریخ داریم، ما وقتی بخواهیم یک گزارش تاریخی را بسنجیم یکی از راههای سنجش گزاره تاریخی هماهنگی با شخصیت تاریخی مورد بحث است، این شخصیت تاریخی مورد بحث ما شخصیتی است که بجهت پاکدامنی او در جاهلیت به او میگویند امین، این شخصیت تاریخی شخصیتی است که در جاهلیت برای اینکه دست از رسالت بردارد زنان متعدد را به او پیشنهاد میدهند، دختران زیبا رو را به او پیشنهاد میدهند، در «البدو و التاریخ» آمده، او نمیپذیرد، آن وقت این بیاید در دوره مدنی بعد از کلی رسالت چشم چرانی بکند نستجیر بالله؟ مجری:و متأسفانه همینطور شد که وقتی به یکی از کسانی که توهین به رسول اکرم کرد در غرب گفتند چرا این کار را کردی و مصاحبهای کرده بود، آنجا ظاهراً گفته بود که من از استاد روستایی:بعضیها یک چیزهایی منتشر شد، اما عرض من همین است، مجری:متأسفانه اینها برداشتها غلط است استاد روستایی:لذا شما ببینید کتابهای آقای مونتگمری وات را ببینید، آقای مونتگمری وات مستشرقی است که بد مینویسد علیه پیامبر بینندگان عزیز ما میتوانند کتاب «محمد فی مکه» «محمد فی مدینه» «محمد پیامبر و سیاست مدار» را بخوانند، حالا محمد فی مکه و محمد فی مدینه کتاب عربی است، اما محمد پیامبر وسیاست مدارش را که آقای والی زاده ترجمه کرده، فارسی است، بروند ببینید، ایشان در خود کتابش، اینطوری که یادم میآید چون تقریباً مطالعه 12سال پیش من است، آنجا به نظرم در محمد فی مکه می گوید، ایشان میگوید من هر آنچه از تاریخ پیامبر یافتم آمدم، چه کتابهایی را خواندم، مثال میزند، صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند احمد، همین را خواندم، حالا درام قضاوت میکنم، حالا دارم قضاوت میکنم، و حالا بروند بینندگان ما قضاوتهای آقای مونتگمری وات را ببینند، ما حرفمان این است، این میشود اتهام اخلاقی، وقتی شما آمدی یک شخصیتی که بخواهد حکم الله رابیان بکند، یک شخصیتی که میخواهد از امامت الهی سخن بگوید این را بیاورید در این حد بصورت یک آدم چشم چران نعوذبالله و شهوت ران، نشانش بدهی در اجتماع، آیا کسی به حرف او وقعی قائل میشود؟ اصلاً آن شخصیت کاریزماتیک چیزی از او باقی میماند؟ که بخواهد حرفش اثر بگذارد، من باب پیامبر الهی من باب کسی که حکم او موجب ایمان است، من باب کسی که فقط از وحی تبعیت میکند، اصلاً هیچ ارزشی نمیماند، آدم عادی است این با آن چشم چران چه فرقی میکند دیگر نعوذ با الله، این یک نمونه است، باز ما نمونههای دیگری داریم، نمونههای دیگری داریم مثل ماجرای خانم زینب بنت جحش، و ماجرای زید، مجری:که شبهۀ زیادی را حول این مسئله مطرح هم کردند، استاد روستایی:بله خیلی حرفها میآیند مطرح میکنند حول این مسئله که نعوذ بالله، حالا من اشاره میکنم چون الآن بخواهم یکی یک سنداتش رانشان بدهم، وقت میگیرد، و الآن هم پایان فرصت ما است، حالا ان شاء الله هفته بعد مفصل خدمت بینندگان عزیزمان عرض خواهم کرد، اصلاً ماجرای ازدواج زینب بنت جحش چیست؟ یعنی چه نقل میکنند، ما در روایات خودمان، ما داریم که رسول خدا (ص) وقت میفهمند که زید میخواهد از زینب جدا بشود بخاطر اخلاقیاتی که زینب دارد، حضرت خیلی تلاش میکنند که این زندگی از هم نپاشد، وشکل بگیرد، و پایدار بماند، اما در روایات طرف مقابل میگویند نه نعوذ بالله رسول خدا رفت بالای پشت بام دید زینب بدون لباس دارد شست و شو میدهد بدنش را متمایل شد کاری کرد که زید زنش را طلاق بدهد، و بعد برود با او ازدواج کند، اینها نسبتهای اخلاقی است، مجری:اتهامی که امروز استاد شاید خیلیها جرئت نکنند نسبت به کسی بزنند، به یک شخصی عادی، شما اصلاً میفرمایید واقعاً استاد روستایی:بله به پیامبر خاتم زدند، آن وقت جلسات آهنگ و موسیقی و شرکت در بعضی جلسات یک چیزهایی یک اتهامها را آدم میگذارد کنار هم ،این اتهام های اخلاقی معلوم میشود که یک جریان به هم پیوسته است، مجری:و یک جریان جعلی در روایات ما وجود ندارد استاد روستایی:یک شبه درست نشده اینها، یک جریان بهم پیوسته است برای انحراف مسیر خلافت توجیهی غیر از این ندارد، چرا پیغمبر را میآورند پایین؟ برای انحراف مسیر خلافت که البته این انحراف مسیر خلافت دو سویه است، یعنی هم زدن حرف پیامبر برای امیرالمؤمنین، و هم آوردن پیامبر در سطح خودشان، پیامبر را بیاورند در سطح خودشان که مردم آن رهبری اینها را بتوانند راحت بپذیرند، ماجرا این است، حالا ان شاء الله در جلسه آینده هم ماجرای زینب بنت جحش را عرض میکنم هم بعضی از این توهینهای دیگری که به حضرت شده، و بعد ان شاء الله اگر فرصت کردیم میپردازیم به تأثیر اینها در اجتماع مجری:استاد چندتا اتهام را تا بحال بررسی کردیم، چون بینندگانی که بخواهند بدانند استاد روستایی:ما یک بحث زیر سؤال بردن مشروعیت پیامبر را گفتیم، که گفتیم با ایجاد شک و شبهه در نبوت پیامبر بوده، و با اینکه حکم پیامبر را زیر سؤال بردند، حکم فقهی که پیامبر کرده زیر سؤال بردند، و پیامبر را دهن بین معرفی کردند، بعد از زیر سؤال بردن مشروعیت گفتیم اتهام مالی به پیامبر زدند که یک ماجرای مرد انصاری را گفتیم و ماجرای آقای ذی خویسره که اینها به پیامبر آمدند اتهام زدند، و بعد هم گفتیم جوابی که پیامبر به اینها میدهد که خدا من را امین میدانند شما نمیدانید، و صیغه جمع بکار میبرد، معلوم است یک جریانی مقابل حضرت است این را ذکر کردی، و بعد هم اتهام مالی که آقای عثمان بن عفان به پیامبر زده، این را ذکر کردیم او و جبیر بن مطعم این حرفها را زدند، آمدیم ذکر کردیم و اشاره کردیم که اینها آمدند و حتی همین خمس خیبری که مال اهل بیت بود مال ذوی القربی بود طبق نص صریح قرآن همین را آمدند بعداً غصب کردند و گرفتند، و بعد از این آمدیم بحث اتهام اخلاقی را یک نمونهاش را نمایش دادیم و نمونههای دیگر ان شاء الله باقی مانده که در جلسات آینده عرض خواهیم کرد. مجری:ان شاء الله استاد ، خیلی ممنونیم استفاده کردیم از محضرتان امیدواریم که خداوند به توفیقات شما بیافزاید ان شاء الله ممنون هستیم از شما بینندگان عزیز و محترم همراهان گرامی شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عج) که تا به این لحظه و این ساعت با ما همراه بودید، شب تان بخیر یا علی مدد خدا نگهدارتان. «والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته»
|