سایر قسمت ها
آینه تاریخ - وصیت های امام صادق علیه السلام

قسمت صد و هفدهم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


دیگر قسمت ها

  

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عنوان برنامه: آینه تاریخ

تاريخ: 14/ 02/ 1403

استاد: حجت الاسلام والمسلمین جباری

مجری: آقای قضبانی

قسمت: ۱۱۷

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صل علی محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  و آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  و عجل فرجهم

مجری:

سلام خدا بر صادق آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  سلام خدا بر آباء ایشان و بر فرزندان و سلامی دیگر خدمت شما عزیزان بیننده بیننده برنامه آینه تاریخ و شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) در هر کجا که هستید از خداوند متعال برای شما آرزوی سعادت و توفیق روزافزون را داریم تسلیت عرض می‌کنیم خدمت شما شهادت حضرت امام صادق (علیه السلام) را که در یک چنین شبی شب بیست وپنج  شوال یادآور این فاجعه بزرگ است رئیس مذهب شیعه که ما را اثنا عشری جعفری می‌شناسند این مناسبت را مجد  اً عرض می‌کنیم و عرض سلام و ادب و احترام و عرض تسلیت داشته باشیم خدمت کارشناس عزیزمان جناب آقای دکتر جباری و ان شاء الله برگردم و توضیحات کامل تر را خدمت شما خواهم داد استاد عزیز سلام وقت شما بخیر تسلیت عرض می کنیم.

استاد: جباری

 علیکم السلام و رحمة الله بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب دارم حضور شما جناب آقای قضبانی و شما بینندگان گرامی برنامه و عرض تسلیت به ساحت مقدس مولا و سرار ولی نعمتمان امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) به مناسبت سالروز شهادت جد مطهر ایشان امام جعفر صادق (علیه السلام) عرض تسلیت دارم خدمت آن  حضرت (علیه السلام) و شما بینندگان گرامی و ان شاء الله که ما جزء شیعیان راستین امام صادق (علیه السلام) باشیم و جزء منتشر کنند  دگان و گسترش دهندگان مکتب و مرام و مذهب آن  حضرت (علیه السلام) ان شاء الله باشیم.

مجری:

ان شاء الله خیلی خوش آمدید حالا بتوانیم از حضرت عالی استفاده کافی ببریم و دقایق خوبی را برای بینندگان عزیز فراهم کنیم طوری که آقا امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) ان شاء الله عنایت کنند و راضی باشند و جزو صالح اعمال ما و شما و عزیزان بیننده ثبت شود من هم خدمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) سلام ویژه دارم و عرض تسلیت خدمت ساحت مقدس ایشان که ما این افتخار را داریم این توفیق را داریم که در شهر مقدس قم در خدمتش باشیم ان شاء الله که هرچه سریعتر آقا ظهور کنند و بالاخره هرچه امام صادق (علیه السلام) نامش یاد می شود . بحث بقیع داغش بیشتر می شود  در دلهای ما و اینکه این حرم شریف را وهابیان خلاصه آلوده شده است  دستشان به این جنایت و تخریب کردن این مرقد مطهر  عزیزان سه هزار پانزده پانزده سامانه پیامکی ما  است سایت شبکه و اپلیکیشن شبکه را هم ببینید و دنبال کنید سیزده سیزده را اگر بفرستید به سامانه‌مان عضو کانال ایتا شبکه میشوید و برنامه‌ها را هم که می‌دانید همزمان از طریق ماهواره از طریق سایت هم میتوانید ببینید تلفن‌ها هم باز است بعد از خلاصه میان برنامه ما. اولویت اول هم با تلفن تماس بگیرید ان شاء الله در وقت مناسب با شما تماس خواهیم گرفت  استاد عزیز ما در خدمت شما باشیم و سوالاتی در خصوص آقا امام  صادق (علیه السلام)  آماده کردیم مطرح کنیم خدمت شما ان شاء الله از حضرتعالی بهره کافی را در این خصوص هم ببریم یکی از مسائل بسیار مهمی که است در یک چنین شبی هم یادآور است بحث لحظات آخر عمر شریف امام صادق (علیه السلام)  است و وصیت های ایشان اگر لطف کنید در این خصوص یک سری توضیحات را بدهید که ما. در خدمت شما هستیم  استفاده کنیم.

استاد: جباری

 بسم الله الرحمن الرحیم اولاً امام صادق (علیه السلام) تاریخ شهادتشان طبق مشهور در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجری قمری است.

مجری:

صد و چهل و هشت هجری قمری همان سال ولایت امام رضا (علیه السلام) است.

استاد: جباری

عرض کنم که همان قول مقبول است نزد به هر حال شیعه و روایات متقنی در ارتباط وجود دارد البته ماه شوال در متون کهن ما آمده است اما  اینکه چندمین روز از ماه شوال است در موتور کهن نیامده در جنت الخلود که از آثار سه قرن قبل حدوداً قرن دوازدهم خاتون آبادی جنت الخلود خاتون آبادی آن جا بیست و پنج شوال را ذکر کردند و دیگر متصالم شده است  میان علمای شیعه حوزه‌های علمیه و اینها دیگر یک روزی از ماه شوال طبیعتاً روز شهادت حضرت (علیه السلام) بوده است  و ولو منبع متأخر است اما به هر حال این روز مشهور هستند و متاصلم میان بزرگان شیعه.

 دوره حیات آن  حضرت (علیه السلام) هم یعنی سالی که حضرت (علیه السلام) به شهادت رسیدند دوره. حاکمیت منصور عباسی منصور دوانیقی بود و دوره سختی داشت امام صادق (علیه السلام) که حالا یک فرصت مستوفایی باز می‌طلبد تبیین فضای سیاسی و اجتماعی و فکری دوره امام صادق (علیه السلام) و خدماتی که آن  حضرت (علیه السلام) کرد و فضای خطرناکی که برای حضرت (علیه السلام) پدید آمد با روی کار آمدن بنی عباس یعنی حضرت (علیه السلام) دو دوره را تجربه کرده است  در واقع دوره پایان بنی امیه و دوره آغاز بنی عباس را  بخشی از آغاز امامتش را حضرت (علیه السلام) قریب به ده سال از آغاز امامتشان با یک خلیفه سفاک اموی مثل هشام بن عبدالملک معاصر بوده است هشام یک خلیفه خیلی قسی القلب و صفاک و با یک تعصب شدیدی علیه اهل بیت (علیهم السلام ) بود که ده ساله اول امامت امام صادق (علیه السلام) معاصر با آن  بود و حدوداً هفت سال بعد از هشام هم که بنو امیه سرکار بودند با بقایای حاکمان بنی امیه و البته در  این هفت سال اواخر دوران بنی امیه بود و اضمحلال بنی امیه قیام. بنی عباس و دعات عباسی داعیان دعوت کنندگان فرستادگان عباسیان به نقاط مختلف از جمله خراسان و بالاخره درگیری میان بنی امیه و بنی عباس و روی کار آمدن بنی عباس پیروزی بنی عباس و فرصت مناسبی شد در این دوره برای اینکه حضرت (علیه السلام) یک بسط تلاشی داشته باشند قلمرو فعالیتشان را گسترش بدهند به نقاط مختلف فرصت خوبی شد.

 دوره رشد تشیع بود لذا بیش از چهار هزار شاگرد برای حضرت (علیه السلام) ترسیم شده است  ذکر شده است  ثابت شده است  و منتها وقتی که بنی عباس سر کار آمدند اولینشان صفاح بود ابوالعباس صفاح که خیلی باز خلیفه قسی ‌القبی بود هنوز نیامده بود خیلی سخت گرفت برای شیعیان و با کلک  در واقع بنی عباس سر کار آمدند با شعار غلط‌انداز الرضا من آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  سر کار آمدند مردم هم به تصور اینکه این ها از آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  (صلی الله و علیه و آله و سلم) هستند. مثلاً خلافت آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  (صلی الله و علیه و آله و سلم) خواهند داد همراه کردن در خراسان و به خصوص و بعدش دشمنی‌ها شروع شد و حالا بحث دارد دور می شود  از آن  نکته اصلی که سوال فرمودید اما لازم میدانم.

مجری:

 جالب است با این شعار آمدند یعنی با این اینطوری حمایت مردم گرفتند مشخص نمی‌کردند که ما بیایم عدالت را برقرار کنیم.

استاد: جباری

فرد را مشخص نمی کردند که حالا ما بنی امیه را سرنگون کردیم چه میخواهیم سر کار بیاوریم. به صورت کلی الرضا من آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم) آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  هم نزد مردم محبوبیت داشتند در راسشون امام صادق (علیه السلام) بود و به هر حال این فرزندان علی و فاطمه (سلام الله علیهما) به خصوص در خراسان طرفداران زیادی وجود داشتند برای آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  لذا به این تصور حمایت کردند از قیام بنی عباس اما وقتی که این‌ها پیروز شدند در کوفه ابو سلمه خلال به نمایندگی در واقع آمد و بیعت گرفت یک دفعه بیعت گرفت از مردم برای ابوالعباس صفاح و صفاح آمد روی کار و تازه کم کم خبرش رسید به خراسان و اعتراضاتی آن جا بلند شد اما به هر حال بنی عباس آمدند و حکومت در دست گرفتند از نسل عباس عموی پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) بودند.

 و عرض کنم که و حالا  عزیزان بیننده مستحضر هستند اینکه می‌گفتند الرضا من آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  الرضا یعنی المرضی دنبال فرد پسندیده کسب رضایت از آن رضا معنای مصدر نیست بلکه معنای صفت است دنبال فرد پسندیده از آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم) . همین ابوالعباس صفاح وقتی که به حکومت رسید چیزی نگذشت که  بزرگترین خطر را برای خودش امام صادق (علیه السلام) می‌دید به خصوص که به حساب دو نفر از این کسانی که خیلی نقش داشتند در روی کار آمدن بنی عباس یعنی همین ابو سلمه خلال که لقب وزیر آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  به او دادند و ابومسلم خراسانی که لقب امیر آل محمد (صلی الله و علیه و آله و سلم)  به او  دادند ابومسلم به خصوص از جهت نظامی خیلی نقش داشت در  روی کار آمدن بنی عباس و. خیلی هم با قساوت قلب عمل کرد این را من ناچار هستم که توضیحی کوتاه اینجا عرض کنم چون در داخل همین ایران هم کسانی ممکن است این تصور را داشته باشند که به لحاظ آن  حس ناسیونالیستی بگویند بله ابومسلم خراسانی بوده است  و تیم هم حتی قبلاً یک تیمی به نامش بود تیم فوتبالی هم نامگذاری کرده بودند اما این خیلی فرد شقی بوده است  خیلی قسی ‌القلب بوده است  خیلی ضد شیعه بوده است  و ابراهیم امام که برادر همین صفاح و برادر منصور بود در شام در حمیمه وقتی که میخواسته است ابومسلم را  به خراسان بفرستد برای اینکه برای بنی عباس کار انجام بدهد دعوت کند.

 گفت که اگر دین به زن و گمان هم حتی که کسی با بنی عباس دشمن است و با مثلاً اهل بیت (علیهم السلام ) دوست است بکش و فلان و بکش از دم تیغ بگذران نقل چند صد هزار نفر است ششصد هزار نفر و این‌ها است درباره کسانی که کشته شدند به دست ابومسلم و لذا به هیچ وجه ابومسلم ربطی به ما شیعه ندارد ربطی به امام صادق (علیه السلام) ندارد ابو سلمه همینطور این لذا این دو حتی به ظاهر شاید هم از روی یک زد و بندی با به هر حال صفاح و منصور نامه‌ای نوشتند پیک فرستادند خدمت امام صادق (علیه السلام) که بیاید با شما بیعت کنیم من که تصور می‌کنم این‌ها تحریک منصور و صفاح وارد بوده باشد پیک فرستادند خدمت امام صادق (علیه السلام) و ابو سلمه نامه فرستاد ابومسلم پیک فرستاد حضرت (علیه السلام) نامه ابو سلمه را دارد که گرفت روی چراغ و سوزاند نشان میدهد پیک شبانه آمده است خدمت حضرت (علیه السلام) و پاسخش این بود نامه را سوزاند. و پاسخ به آن  فرستاده ابومسلم هم این بود که جمله معروف است امام صادق (علیه السلام) بگو:

 ما انت من رجالي و لا الزمان زماني

«نه تو از ياران مني و نه زمانه زمانه من است‌.‌»

(سيره پيشوايان با مقدمه استاد جعفر سبحاني مهدي پيشوايي ص384 به نقل از شهرستاني . الملل و النحل . تحقيق : محمد سيد گيلاني . بيروت . دارالمعرفه . 1402 ه ق . ج1 ص154)

نه تو ابومسلم از مردان منی از شیعیان منی و زمان هم زمان حرکت من نیست این ها را از این باب عرض می‌کنم که به هر حال نشان میدهد که جریان بنی عباس احساس خطر داشتند از ناحیه امام صادق (علیه السلام) و صفاح حضرت (علیه السلام) را احضار می‌کند به کوفه مدتی حضرت (علیه السلام) در گاهی گفتند تا دو سال در کوفه می‌مانه برای اینکه تحت نظر صفاح باشد:

أَنَّ هَارُونَ بْنَ خَارِجَةَ قَالَ‌ كَانَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا طَلَّقَ امْرَأَتَهُ ثَلَاثاً فَسَأَلَ أَصْحَابَنَا فَقَالُوا لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ فَقَالَتِ امْرَأَتُهُ لَا أَرْضَى حَتَّى تَسْأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَانَ بِالْحِيرَةِ إِذْ ذَاكَ أَيَّامُ أَبِي الْعَبَّاسِ.قَالَ فَذَهَبْتُ إِلَى الْحِيرَةِ وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى كَلَامِهِ إِذْ مَنَعَ الْخَلِيفَةُ النَّاسَ مِنَ الدُّخُولِ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَنْظُرُ كَيْفَ أَلْتَمِسُ لِقَاءَهُ فَإِذَا سَوَادِي‌ عَلَيْهِ جُبَّةُ صُوفٍ يَبِيعُ خِيَاراً فَقُلْتُ لَهُ بِكَمْ خِيَارُكَ هَذَا كُلُّهُ.قَالَ بِدِرْهَمٍ فَأَعْطَيْتُهُ دِرْهَماً وَ قُلْتُ لَهُ أَعْطِنِي جُبَّتَكَ هَذِهِ فَأَخَذْتُهَا وَ لَبِسْتُهَا وَ نَادَيْتُ مَنْ يَشْتَرِي خِيَاراً وَ دَنَوْتُ مِنْهُ فَإِذَا غُلَامٌ مِنْ نَاحِيَةٍ يُنَادِي يَا صَاحِبَ الْخِيَارِ فَقَالَ ع لِي لَمَّا دَنَوْتُ مِنْهُ مَا أَجْوَدَ مَا احْتَلْتَ أَيُّ شَيْ‌ءٍ حَاجَتُكَ قُلْتُ إِنِّي ابْتُلِيتُ فَطَلَّقْتُ أَهْلِي ثَلَاثاً فِي دَفْعَةٍ فَسَأَلْتُ أَصْحَابَنَا فَقَالُوا لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ وَ إِنَّ الْمَرْأَةَ قَالَتْ لَا أَرْضَى حَتَّى تَسْأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ ارْجِعْ إِلَى أَهْلِكَ فَلَيْسَ عَلَيْكَ شَيْ‌ءٌ.

مردی در کوفه زن خود را در یک نوبت سه طلاقه کرد و بعد، از عمل خود پشیمان شد، زیرا به زن خود علاقه مند بود و فقط یک کدورت و شکر آب جزئی سبب شده بود که تصمیم جدایی بگیرد. زن نیز به شوهر خود علاقه داشت. از این رو هر دو نفر به فکر چاره جویی افتادند.این مساله را از علمای شیعه استفتاء کردند. همه به اتفاق گفتند چون سه طلاق دریک نوبت واقع شده باطل و بی اثر است و بدین علت شما هم اکنون زن و شوهر قانونی و شرعی یکدیگر هستید. اما از طرف دیگر عامه مردم به پیروی از سایر علما و فقها می گفتند آن طلاق صحیح است و آنها را از معاشرت یکدیگر بر حذر می داشتند.مشکله عجیبی پیش آمده بود، پای حلال و حرام در امر زناشویی در میان بود. زن و شوهر هر دو مایل بودند که مثل سابق به زندگی خود ادامه دهند، اما نگران بودند که نکند طلاق صحیح باشد و آمیزش آنها از این به بعد حرام، و فرزندان آینده آنها نامشروع باشند.مرد تصمیم گرفت به فتوای علمای شیعه عمل کند و طلاق واقع شده را «کان لم یکن» فرض کند. زن گفت تا خودت شخصا از امام صادق این مساله را نپرسی و جواب نگیری دل من آرام نمی گیرد.امام صادق علیه السلام در آن وقت در شهر قدیمی حیره (نزدیک کوفه) به سر می برد. مدتی بود که سفاح، خلیفه عباسی، آن حضرت را از مدینه احضار و در آنجا او را به حال توقیف و تحت نظر نگاه داشته بود و کسی نمی توانست با امام رفت و آمد کند یا هم سخن بشود.آن مرد هر نقشه ای کشید که خود را به امام برساند موفق نشد. یک روز که در نزدیکی توقیفگاه امام ایستاده بود و در اندیشه پیدا کردن راهی برای راه یافتن به خانه امام بود، ناگهان چشمش به مردی دهاتی از مردم اطراف کوفه افتاد که طبقی خیار روی سر گذاشته بود و فریاد می کشید:«آی خیار! آی خیار!» با دیدن آن مرد دهاتی، فکری مثل برق در دماغ وی پیدا شد. رفت جلو و به او گفت: «همه این خیارها را یکجا به چند می فروشی؟» - به یک درهم.بگیر این هم یک درهم.آنگاه از آن مرد دهاتی خواهش کرد چند دقیقه روپوش خود را به او بدهد بپوشد و قول داد به زودی به او برگرداند.مرد دهاتی قبول کرد. او روپوش دهاتی را پوشید و نگاهی به سراپای خود انداخت، درست یک دهاتی تمام عیار شده بود. طبق خیار را روی سرگذاشت و فریاد!«آی خیار! آی خیار!» را بلند کرد، اما مسیر خود را در جهت مطلوب یعنی از جلو خانه امام صادق قرار داد.همینکه به مقابل خانه امام رسید، غلامی بیرون آمد و گفت: آهای خیار فروش بیا اینجا.با کمال سهولت و بدون اینکه مامورین مراقب متوجه شوند، خود را به امام رساند. امام به او فرمود:«مرحبا خوب نقشه ای به کار بردی! حالا بگو چه می خواهی بپرسی؟»یابن رسول الله! من زن خود را در یک نوبت سه طلاقه کرده ام. با اینکه از هر کس از علمای شیعه پرسیده ام همه گفته اند این چنین طلاقی باطل و بی اثر است، باز قلب زنم آرام نمی گیرد، می گوید تا خودت از امام سؤال نکنی و جواب نگیری من قبول نمی کنم. از این رو با این نیرنگ خودم را به شما رساندم تا جواب این مساله را بگیرم.- برو مطمئن باش که آن طلاق باطل بوده است. شما زن و شوهر قانونی و شرعی یکدیگر هستید

الوسائل: ج15 ص 319 ح 19، و البحار:ج 47ص 171 ح 6، ج 104ص154 ح 62.

 آن  جریان معروف من یشتری الخیار که شیعه‌ای به هر حال یک مسئله شرعی داشته است زنش را سه طلاقه کرده بوده است  طبق مرام و فتوای فقهای اهل سنت در یک مجلس سه طلاق انجام می شود  مشروع است این انجام داده بود گفتند نه امام صادق (علیه السلام) نظرش این نیست در کوفه ممنوع بود مردم بروند با امام صادق (علیه السلام) ارتباط برقرار کنند این با به اصطلاح کلکی در واقع یک پوششی خیاری از یک فرد خیار فروشی گرفت و طبق بر سرش گذاشت و به عنوان خیار فروش آمد  تا نزدیک خانه. امام  صادق (علیه السلام) و مسئله ا‌ش را پرسید برای دوره صفاح است حضور امام صادق (علیه السلام) در کوفه دوره منصور هم که منصور مدتی از سال صد و سی و شش به حکومت رسید بعد از مرگ برادرش صفاح باز سخت‌تر شد مدتی در کوفه بود بعد بغداد حدود تقریباً نه ده سال بعد از رسیدن به حکومت بغداد را به عنوان مدینه السلام تاسیس کرد منصور و چند نوبت امام صادق (علیه السلام) را احضار کرده است  به بغداد یکی از شواهد و دلایل ما اسناد ما برای. احضار امام صادق (علیه السلام) به بغداد عرض شود که آن  دعاهایی است که مرحوم سید بن طاووس در کتاب محج الدعوات نقل کرده است  که امام صادق (علیه السلام) می‌رفت نزد منصور برای حفظ خودش از خطر منصور آن  دعاها را خونده است.

 و مرحوم ابن طاووس نقل کرده است  در آن جا این سند ما است برای اینکه احضار به بغداد شده است  به هر حال رسید به صد و چهل و هشت که منصور توطئه قتل حضرت (علیه السلام) را سامان داده است اما از جهت متون تاریخی خیلی گزارش صریح از چگونگیش نداریم مسمومیت است توسط. به هر حال فرستاده منصور مباشر کی بوده است  چگونه انجام گرفته این‌ها گزارش خیلی روشنی وجود ندارد اجمالاً با توجه به چند روایتی که داریم که یکی هم صحیح السند است از مرحوم شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا که ائمه (علیهم السلام) فرمودند همه ما یا مقتولیم یا شهید و مسموم اینها هستیم  شهید با این مضمون چهار روایت داریم:

الإمامُ الحسنُ عليه السلام : لقد حَدَّثَني حَبِيبي جَدّي رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أنّ الأمرَ يَملِكُهُ اثنا عَشَرَ إماما مِن أهلِ بيتِهِ و صَفوَتِهِ، ما مِنّا إلاّ مَقتولٌ أو مَسمومٌ .

امام حسن عليه السلام : جدّ محبوبم رسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود كه امر امامت را دوازده امام از اهل بيت و برگزيدگان او به عهده خواهند گرفت . هيچ يك از ما نيست مگر آن كه يا كشته مى شود يا مسموم .

علی‌ بن محمد خزاز قمی, کفایة الاثر, ص226.

 می شود  نتیجه گرفت که به هر حال سوء قصد به جان امام صادق (علیه السلام) شده است  و شهادت حالا این روزهای آخر که حضرت (علیه السلام). در آستانه بعد خیلی نحیف و لاغر شده است  حضرت (علیه السلام) سم اثر کرده است  و عرض کنم که دو سه روایت است حالا من در فرصت اشاره سریع کنم مقدمه یک مقدار طول کشید عرض کنم که یک روایت است که یکی از اصحاب حضرت (علیه السلام) وارد می شود  بر حضرت (علیه السلام) در همین روزهای آخر حضرت (علیه السلام) خیلی لاغر و نحیف و مریض و اینها میبیند و به گریه میاید خیلی از دیدن حال حضرت (علیه السلام) منقلب می شود حضرت (علیه السلام) سوال می کند که چرا گریه می کنی؟ عرض کرد که: چطور گریه نکنم با اینکه شما را با این وضعیت حال. مشاهده می‌کنم امام (علیه السلام) پاسخی فرمود که برای ما یک بشارتی است به هر حال یک اطمینان خاطر است یعنی قدرت تحمل سختی‌ها و مصائب را در شیعیان اهل بیت (علیهم السلام ) تقویت می‌کند این پاسخ امام (علیه السلام) فرمود که گریه نکن مومن آنچنان است که هرچه به مومن برسد خیر استفرمود که اگر تمام اعضای او بریده  شود برایش خیر است و اگر وضعشان خوب شود به ظاهر که مالک شرق و غرب شود باز برایش خیر است. یعنی خداوند متعال برای مومن در این دنیا چه مصیبت ظاهری متوجه کند چه نعمت و فراخی امثال اینها همه برای مومن خیر است:

دخل بعض أصحاب أبي عبد الله (عليه السلام) في مرضه الذي توفى فيه إليه وقد ذبل فلم يبق إلا رأسه فبكى، فقال: لأي شئ تبكي ؟ فقال: لا أبكي وأنا أراك على هذه الحال ؟ ! قال: لا تفعل فإن المؤمن تعرض كل خير، إن قطع أعضاؤه كان خيرا له، وإن ملك ما بين المشرق والمغرب كان خيرا له

برخی از اصحاب اباعبدالله علیه السلام در هنگام بیماری که از دنیا رفت، بر او وارد شدند و پژمرده شد و تنها سرش باقی مانده بود، پس گریه کرد و گفت: برای چه گریه می کنی؟ گفت: وقتی تو را اینطور می بینم گریه نمی کنم؟ ! فرمود: این کار را نکن، زیرا مؤمن در معرض هر خیری است، اگر اعضایش قطع شود، برای او خوب است، و اگر بر آنچه میان مشرق و مغرب است، حکمرانی کند، برای او خیر است.

مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ، الشيخ الطبرسي ج1  ،ص 75

 یعنی در مشکات الانوار نقل کرده است  صفحه هفتاد و پنج این یک روایتی که خوب نشان میدهد که ما باید به هر حال راضی به رضای خدا باشیم ما شیعیان امام صادق (علیه السلام) نه حال خوشی را نه حال مصیبت را نه حال مصیبت را برای خودمان به هر حال خیلی سخت بدانیم و دوری از خدا بدانیم خیر بدانیم و حال خوشی را هم به هر حال خیر بدانیم و نعمت بدانیم از ناحیه خدا و بتوانیم شاکر و نعمت باشیم. یک روایت است از سالمه کنیز امام صادق (علیه السلام) که می گوید من در وقت احتضار حضرت (علیه السلام) خدمت حضرت (علیه السلام) بودم حضرت (علیه السلام) حالت حالت اغما پیدا کرد بیهوش شد وقتی به حالت طبیعی برگشتند فرمودند که: به حسن بن علی بن علی بن الحسین که نواده امام سجاد (علیه السلام) می شود  حسن افطص حسن افطص با طا نوه امام سجاد (علیه السلام) است و به هر حال یک برخورد بدی هم با امام  صادق (علیه السلام) حتی کارد کشیده بود روی حضرت (علیه السلام) حمله کرده است  بود به خاطر این مسئله به حضرت (علیه السلام). این باز درس برای ما می گوید حضرت (علیه السلام) فرمود که هفتاد اشرفی یعنی هفتاد دینار در واقع هفتاد سکه به او بدهید بعد به دیگرانی به فلان و فلان و فلان بدهید در دمای آخر به هر حال وصیت مالی می‌کرد به اینها گاهی ماها وصیت مالی می‌کنیم فقط به نزدیکان و بستگان و بچه‌ها و فلان امثال اینها امام (علیه السلام) امام است  دیگر به افراد مختلفی از بنی هاشم و اینها از حضرت (علیه السلام) میکند.

 بعد این سالمه می گوید به حضرت (علیه السلام) عرض کردم که دارید به کسی وصیت می‌کنید که. با کارد به شما حمله کرد می‌خواست شما را به قتل برساند امام (علیه السلام) پاسخشون این بود فرمود می‌خواهی من از آن  کسانی نباشم که خداوند در قرآن مدح کرده است  اینها را به اینکه اهل صله رحم هستند و در وصفشان فرموده است:

وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ

و آنها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده، برقرار میدارند؛ و از پروردگارشان می‌ترسند؛ و از بدی حساب (روز قیامت) بیم دارند

الرعد (13):21

آیه بیست و یک سوره مبارکه رعد وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ کسانی که اهل. امر به وصلش کرده است  و از خدا می‌ترسد وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ از آخرت هم خوف دارند و بعد امام (علیه السلام) فرمود که ای سالم خداوند متعال بهشت را خلق کرد و خوشبو کرد بهشت را و بوی بهشت تا دو هزار سال به مشام می‌رسد اما آن  کسی که عاق والدین است و قاطع رحم است بوی بهشت استشمام نمیکند خیلی عجیب است بهشتی که تا مثلاً مسیر دو هزار سال. مسیر و فاصله برش استشمام می شود  بوی این بهشت به مشام او نمی‌رسد

عَنْ سَالِمَةَ مَوْلاَةِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ قَالَتْ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ حِينَ حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ فَأُغْمِيَ عَلَيْهِ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ أَعْطُوا اَلْحَسَنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ وَ هُوَ اَلْأَفْطَسُ سَبْعِينَ دِينَارا وَ أَعْطُوا فُلاَنا كَذَا وَ فُلاَنا كَذَا فَقُلْتُ أَ تُعْطِي رَجُلا حَمَلَ عَلَيْكَ بِالشَّفْرَةِ فَقَالَ وَيْحَكِ أَ مَا تَقْرَءِينَ اَلْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ اَلَّذِينَ يَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسابِ : .

سالمه كنيز امام صادق عليه السّلام گويد:هنگام وفات حضرت در كنار ايشان بودم كه حالت بى هوشى بر ايشان عارض شد،زمانى كه به هوش آمدند فرمود:به حسن بن على بن على بن الحسين كه ملقب به افطس است هفتاد دينار بدهيد،و فلانى را فلان مقدار و فلانى را فلان مقدار،گفتم:آيا به كسى كه خواست با چاقو بر شما حمله كند هم عطا مى كنيد؟فرمود:واى بر تو؛آيا قرآن خوانده اى؟گفتم:بلى،فرمود:آيا شنيده اى قول خداى عزّ و جل را: و كسانى كه پيوند مى دهند آنچه را خدا امر به وصلش كرده و از پروردگارشان مى ترسند و از بدى حساب مى ترسند .

مشکاة الأنوار في غرر الأخبار، ج 1، ص 333

هم در کتاب شریف کافی است جلد هفت صفحه پنجاه و پنج هم در الغیبه مرحوم شیخ طوسی صفحه نود و هفت و در بحار هم مرحوم علامه مجلسی جلد چهل و شش صفحه صد و هشتاد و دو عرض شود که نقل کرده است  این روایت را این یک روایت دیگری هم است این را عرض می‌کنم دیگر از این بحث می‌گذرم عرض کنم که. این روایت را مرحوم شیخ صدوق از ابوبصیر نقل می‌کند سندش هم امالی مرحوم شیخ صدوق صفحه پانصد و هفتاد و دو  ثواب الاعمال صفحه دویست و بیست و هشت بحار جلد چهل و هفت صفحه  دو روایت معروفی است ما باید خیلی تکرار شود و تکرار کنیم این روایت را که مرحوم شیخ صدوق و سندش از ابو بصیر که صحابی معروف امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام)  بوده است  می گوید خدمت. جناب حمید خاتون ام حمیده مادر امام کاظم (علیه السلام) و همسر امام صادق (علیه السلام) رسیدم و کنیزی بود دیگر حمیده و به هر حال همسر امام صادق (علیه السلام) و برای عرض تعزیت تسلیت شهادت امام صادق (علیه السلام) گریست جناب حمید هخاتون و می گوید من هم گریستم به گریه او و در شهادت حضرت (علیه السلام) و ایشان فرمود که ای ابا محمد اگر می‌دیدی حضرت صادق (علیه السلام) را هنگام وفاتشان امر عجیبی را مشاهده می‌کردی. و بعد عرض کردم چه امری؟ فرمود که چشم‌های خودشان را باز کردند فرمودند جمع کنید نزد من هر کسی که بین من و او قرابت و خویشی وجود دارد و می گوید همه را جمع کردیم هرکس که نسبتی با حضرت (علیه السلام) بود آوردیم و حضرت (علیه السلام) نگاهی به اینها کردند و این جمله را فرمودند:

حدّثني محمّد بن عليّ ماجيلويه عن عمّه عن محمّد بن عليّ القرشيّ عن ابن فضّال عن الميثميّ عن أبي بصير قال دخلت على أمّ حميدة أعزّيها بأبي عبد اللّه  فبكت و بكيت لبكائها ثمّ قالت يا أبا محمّد لو رأيت أبا عبد اللّه عند الموت لرأيت عجبا فتح عينه ثمّ قال أجمعوا لي كلّ من بيني و بينه قرابة قالت فلم نترك أحدا إلا جمعناه قال فنظر إليهم ثمّ قال أنّ شفاعتنا لا تنال مستخفّا بالصّلاة.

. ابى بصير مى‌گويد: به ام حميده بخاطر وفات امام صادق  تسليت گفتم، او گريست، من نيز گريستم. آنگاه گفت: اگر هنگام وفات آن حضرت  حاضر بودى، چيز عجيبى از او مى‌ديدى: هنگام وفات چشمانش را باز گشودند و فرمودند: خويشانم را جمع كنيد. ما نيز همه خويشان او را جمع كرديم. او نگاهى به آنان انداخته و فرمودند: شفاعت ما به كسى كه نماز را سبك بشمارد، نمى‌رسد.

بحار الأنوار:ج 79 ص 235- 236 ح 63.

أنّ شفاعتنا لا تنال مستخفّا بالصّلاة شفاعت ما اهل بیت (علیهم السلام )به کسی که نماز را سبک بشمارد به او نخواهد رسید و عرض شود که به هر حال کسی که اعتنا و اهتمام به نماز. نداشته باشد و خیلی هشدار عجیبی است.

فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ

پس وای بر نمازگزارانی که در نماز خود سهل‌انگاری می‌کنند،

ماعون (107): 4و5

قرآن به نحوی دارد همین را این به نحوی آن  آیه دارد و آن  نه هشدار میدهد به کسانی که اهتمام به نماز ندارند و امام صادق (علیه السلام) هم دیگر در این لحظات لحظات آخر عمر حضرت (علیه السلام) و خویشان را جمع کند طبیعتاً در مهم‌ترین لحظات عمر خویشان هم جمع کرده است  مهمترین سخن باید بگوید حضرت (علیه السلام).

مجری:

 سخن کلیدی باید بگوید که بالاخره یک عمر.

استاد: جباری

این نشان میدهد مسئله نماز امر کلیدی است در واقع برای دیگر اعمال:

الإمامُ الباقرُ عليه السلام : إنّ أوَّلَ ما يُحاسَبُ بهِ العَبدُ الصَّلاةُ ، فإن قُبِلَت قُبِلَ ما سِواها .

امام باقر عليه السلام : نخستين چيزى كه بنده براى آن حسابرسى مى شود نماز است ؛ اگر پذيرفته شد ساير اعمالش هم پذيرفته مى شود .

فلاح السائل ج۱ ص۱۲۷

نسبت به نماز اهمیت بدهیم توجه خاص داشته باشیم بحث به هر حال مقدمات نماز کیفیت نماز کمیت نماز به کمیت باید توجه کنیم اهل نوافل باشیم اهل توجه باشیم اهل حضور قلب در نماز باشیم و به هر حال شرایط را داشته باشیم مسئله نماز حل شود طبیعتاً دیگر امور را هم حل می‌کند. هم دنیایشان را آباد کنند.

مجری:

زیاد دیدیم این افرادی که بالاخره به نماز اهمیت دادند خدا ان شاء الله سلامتی بدهد به همه کسانی که اهل نماز هستند و نماز را درست برپا می‌دارند ما را از دعای خیرشون فراموش نکنند  استاد ما سوالات دیگر را مطرح کنیم اگر اجازه دهید یک میان برنامه ببینیم که سوالاتمان نیمه تمام نماند عزیزان بیننده فاصله بگیریم. شهادت امام صادق (علیه السلام)  است میان برنامه مناسب در این خصوص ببینیم و فضا معطر شود به نام آقا امام صادق (علیه السلام)  برگردیم در خدمت شما خواهیم بود.

صلی الله علیک یا مولا یا صاحب العصر  زمان اجرک الله فی مصیبة جدک جعفر بن محمد صادق (علیهما السلام) از شما عزیزان تشکر می‌کنم که برنامه خودتان را پیگیر هستید برنامه آینه تاریخ است و در خدمت شما از محضر جناب دکتر جباری بهره‌مند هستیم  استاد عزیز خسته نباشید خواهش می‌کنم حاج آقا چون این بخش دیگر اولویت این بخش با بینندگان عزیز است یک سوالی را دوستمان آقای کریمی از لرستان تماس گرفتند فقط خدمت شما عرض کنیم که اگر  زحمتی نیست دو کتاب دو موضوع در واقع بله چند کتاب معرفی کنید یکی در خصوص تاریخ جهان و دیگری یک تاریخ در خصوص سیره پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) و تاریخ اسلام. خواستند معرفی کنید چون ظاهرا رشته ایشان تاریخ است و مطالعات تاریخی علاقه دارند می‌خواهند در  این خصوص مطالعه کنند چه کتاب‌هایی را شما معرفی می کنید.

استاد: جباری

در مورد تاریخ جهان کتاب‌های متعدد عمدتاً عرض شود که غربیان نوشتند و مورخین خودمان کمتر ندیدم به هر حال تاریخ جهان را تالیف کرده باشند ترجمه کردند معمولاً یکی از معروف ترین کتاب های در زمینه تاریخی جهان جواهر لعل نهرو شخصیت سیاسی معروف هند. دیگران هم دارند هم تاریخ تمدن ویل دورانت و این‌ها را مطالعه کنند  عملاً تاریخ جهان تمدن‌ها را مفصل نیست اما در زمینه تاریخ اسلام  کتاب‌ها متعدد است من دو سه کتاب را عرض می‌کنم وقت زیادی می‌طلبد بخواهم به تفصیل هم آثار اولیه را هم آثار مطالعاتی را عرض کنم اما معمولا ما در حوزه به خصوص وقتی طلبه‌ها سیر مطالعاتی سوال می‌کنند . راجع به بله تاریخ اسلام عرض شود که سعی می‌کنیم از آسان به سمت دشوار و مفصل معرفی کنیم عرض شود که فکر می‌کنم کتاب تاریخ اسلام جناب استاد مهدی پیشوایی برای شروع کتاب خوبی است تک جلدی است دو جلد است در واقع تک جلد بود بعد جلد دومش هم منتشر شد ان شاء الله نشر معارف این کتاب را. عرض شود که منتشر کرد تاریخ اسلام تاریخ اسلام تاریخ اسلام مرحوم استاد پیشوایی که از دست دادیم در شبکه کارشناس عرض کنم که جلد اولش تا وفات پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) جلد دوم از خلافت ابوبکر و جریان ثقیفه شروع می شود  تا عاشورا از ثقیفه تا عاشورا هر دو جلد خوب است و قابل مطالعه است با این شروع کند دوست عزیزمان تحصیل کرده است  رشته تاریخ اینها هستند که سوال کردند عرض کنم که. و یک مقدار مفصل مطالعه کنند کتاب تاریخ سیاسی اسلام از یکی از محققین معاصر آقای رسول جعفریان کتاب خوبی است در گام دوم تاریخ سیاسی اسلام آقای رسول جعفریان که کتاب‌های متعددی در عرصه تاریخ دارند کتاب خوبی است جلد اولش سه بخش است بخش اولش حدود صد و پنجاه صفحه معرفی منابع است که مفید است منابع اولیه تاریخ و سیره تا قرن پنجم را معرفی کرده است . و بعدش هفتاد صفحه تاریخ عصر جاهلیت می‌توانند آن  هفتاد صفحه را مطالعه کنند بعد بحث بعدش از بعثت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) است تا رحلت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) یک مقدار با تفصیل بیشتر مستندات خوبی هم دارد بالاخره در مجموع خوب است کتاب قابل توصیه است.

 جلد دومش که با همان عنوان تاریخ سیاسی اسلام است اما عنوان فرعی تاریخ خلفا از ثقیفه شروع می شود  تا پایان بنی‌امیه یعنی تا زمان امام صادق (علیه السلام) این دو جلد در مرحله بعد به عنوان به هر حال تاریخ مطالعه کنند. و عرض کنم که برای تاریخ ائمه (علیهم السلام) باز همین آقای رسول جعفریان که کتاب تک جلدی دارند به عنوان حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام) آن هم خیلی خوب است قابل استفاده است حیات فکری و سیاسی امامان شیعه و حالا میخواستم تاریخ عصر جاهلی مفصل‌تر مطالعه کنند کتابی از خود این حقیر است مشترکاً با دو نفر از فضلای حوزه تدوین شده است  با جهان در آستانه بعثت به نحوی حالا تاریخ جهان اما از منظر جاهلیت آن جا بحث شده است . جهان در آستانه بعثت دو جلد اولش جزیره العرب است وضعیت عصر جاهلی در جزیرة العرب جلد دوم دیگر نقاط است ایران است روم است هند است شمال آفریقا است چین است ژاپن است هر کدام در فصولی بحث شده است  این تازه منتشر شده است سال قبل منتشر شد نشر هاجر انتشارات مربوطه حوزه علمیه خواهران نشر هاجر این کتاب را منتشر کرده است.

مجری:

  عنوانش چه بود؟

استاد: جباری

 جهان در جهان آستانه کتاب‌های مفصل‌تر است که حالا دیگر کل برنامه را می شود  در این باره صحبت.

مجری:

 حالا بالاخره هر جلسه ما چندین کتاب از حضرتعالی دیدیم معرفی کردید حالا در زمینه متعدد گاهی از اوقات کتاب معرفی فرمودید ارجاع دادید ما را به مطالعه آنها اگر به آرشیو مراجعه کنند فکر کنم کم کتاب معرفی نشده است  در برنامه ها خیلی متشکریم از این لطفی که کردید.

استاد: جباری

 خودم الان مشغول تدوین یک جلد هستم راجع به رسول خدا‌(صلی الله و علیه و آله و سلم) و حضرت زهرا  (سلام الله علیها) که ان شاء الله در سال آینده منتشر شود به هر حال سعی شده است  که آن چه که گفته شده است  را یک مقدار جمع و جورتر در این کتاب بیاوریم آخرین نظر.

مجری:

 ان شاء الله خداوند قبول کند این زحمات شما را و پاس بدارد حضرت امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) و همچنین خوب دیگر آقای کریمی ان شاء الله پاسخ سوالشان را گرفته باشد اما برگردیم به سوالات خودمان استاد شما اشاره هم داشتید به این بحث یک نکته جالبی که است  امام  سابق همیشه  به امام  بعدی وصیت میکند و او را وصی خودش قرار می‌دهد و بالاخره نصوصی که ما داریم جای خودش از این طریق هم یک جوری معرفی حضرت امام صادق (علیه السلام) پنج وصی را قرار میدهند در وصیت شان  این ها که ما میدانیم برای حفظ جان امام (علیه السلام)  یک کارهایی. میکنند ائمه (علیهم السلام)  که این هم یکی از آن  کارها است چون شرایط سختی داشتند زمان امام صادق (علیه السلام) و نمونه این کارها را شما اشاره داشتید برخی از اصحابشان این کار ها را کردند مثل ذراره یا افراد دیگر که خواستند بالاخره جانشان را نجات بدهند این را برایمان توضیح می‌فرمایید چگونه توصیه کردند و چه جریان چه بود؟

استاد: جباری

 بله عرض شود که به هر حال تدابیر و زیرکی‌های امام صادق (علیه السلام) به جهت اینکه اگر خیلی آشکار حضرت (علیه السلام) وصیت می‌کردند به امام کاظم (علیه السلام) منصور. خیلی راحت به سراغ حضرت (علیه السلام) می‌رفتند توطئه می‌کرد اما امام (علیه السلام) پنج نفر را معرفی کردند در بعضی از روایات هر پنج نفر آمده است بعضی به هر حال سه نفر آمده است  چهار نفر آمده است اما این پنج نفر عبارتند از یک خود منصور، حضرت (علیه السلام) به گونه‌ای به هر حال وصیت کردند که حالا روایتی که عرض خواهم کرد شیعیان بصیر و خبیر اینها متوجه می شدند قصه چیست و یکی خود منصور دوم والی منصور در مدینه استاندار مدینه در واقع این دو نفر از به هر حال. بنی عباس و وابستگان بنی عباس بودند سوم همسر خود حضرت (علیه السلام)، حضرت (علیه السلام) همسرشان حمیده خاتون را ایشان را به عنوان وصی معرفی کردند چهارم عبدالله افتح که شیعیان متوجه بودند که این صلاحیت امامت را ندارد حالا عرض می‌کنم و پنجم امام کاظم (علیه السلام)، امام کاظم (علیه السلام) را به نحوی در یک دژی قرار دادند مخفی کردند بین این پنج نفر همراه با آن  چهار نفر برای اینکه از این سوء قصد محفوظ بماند آن  حضرت (علیه السلام) و به هر حال منصور هم دچار نوع تحیر شود.

 روایتی است. این روایت را عرض کنم که مرحوم قطب راوندی در الخرائج و الجرائح نقل کرده است  جلد یک صفحه سیصد و بیست و هشت در جلد یک صفحه سیصد و بیست و هشت  روایتکرده است  می‌دانیم کتاب الخرائج و الجرائح معرفی منبعی می شود  کتابی است که مرحوم عرض شود که قطب راوندی این را برای جمع کردن عرض شود که معجزات و کرامات معصومان (علیهم السلام) نوشته است از پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) و دیگر ائمه (علیهم السلام) الخرائج و الجرائح سه جلد است و در این سه جلد مرحوم محمد باقر ماهد ابطحی تحقیق کرد و چاپ کرد به مدرسه امام مهدی (علیه السلام):

أَنَّ دَاوُدَ بْنَ كَثِيرٍ الرَّقِّيَّ قَالَ‌ وَفَدَ مِنْ خُرَاسَانَ وَافِدٌ يُكَنَّى أَبَا جَعْفَرٍ وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ‌ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَسَأَلُوهُ أَنْ يَحْمِلَ لَهُمْ أَمْوَالًا وَ مَتَاعاً وَ مَسَائِلَهُمْ فِي الْفَتَاوِي وَ الْمُشَاوَرَةِ فَوَرَدَ الْكُوفَةَ فَنَزَلَ وَ زَارَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ رَأَى فِي نَاحِيَةٍ رَجُلًا وَ حَوْلَهُ‌  جَمَاعَةٌ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ زِيَارَتِهِ قَصَدَهُمْ فَوَجَدَهُمْ شِيعَةً فُقَهَاءَ وَ يَسْمَعُونَ مِنَ الشَّيْخِ فَسَأَلَهُمْ عَنْهُ فَقَالُوا هُوَ  أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ قَالَ فَبَيْنَا نَحْنُ جُلُوسٌ إِذْ أَقْبَلَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ جِئْتُ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ مَاتَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع فَشَهِقَ أَبُو حَمْزَةَ وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ الْأَرْضَ ثُمَّ سَأَلَ الْأَعْرَابِيَّ هَلْ سَمِعْتَ لَهُ بِوَصِيَّةٍ قَالَ أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ وَ إِلَى ابْنِهِ مُوسَى وَ إِلَى الْمَنْصُورِ فَقَالَ أَبُو حَمْزَةَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُضِلَّنَا دَلَّ عَلَى الصَّغِيرِ وَ مَنَّ عَلَى الْكَبِيرِ وَ سَتَرَ  الْأَمْرَ الْعَظِيمَ وَ وَثَبَ‌  إِلَى قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَصَلَّى وَ صَلَّيْنَا ثُمَّ أَقْبَلْتُ عَلَيْهِ وَ قُلْتُ لَهُ فَسِّرْ لِي مَا قُلْتَهُ. فَقَالَ بَيَّنَ أَنَّ الْكَبِيرَ ذُو عَاهَةٍ وَ دَلَّ عَلَى الصَّغِيرِ بِأَنْ أَدْخَلَ يَدَهُ مَعَ الْكَبِيرِ وَ سَتَرَ الْأَمْرَ بِالْمَنْصُورِ حَتَّى إِذَا سَأَلَ الْمَنْصُورُ مَنْ وَصِيُّهُ قِيلَ أَنْتَ.قَالَ الْخُرَاسَانِيُّ فَلَمْ أَفْهَمْ جَوَابَ مَا قَالَهُ وَ وَرَدْتُ الْمَدِينَةَ وَ مَعِيَ الْمَالُ وَ الثِّيَابُ وَ الْمَسَائِلُ وَ كَانَ فِيمَا مَعِي دِرْهَمٌ دَفَعَتْهُ إِلَيَّ امْرَأَةٌ تُسَمَّى شَطِيطَةَ وَ مِنْدِيلٌ.فَقُلْتُ لَهَا أَنَا أَحْمِلُ عَنْكِ مِائَةَ دِرْهَمٍ فَقَالَتْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ فَعَوَّجْتُ الدِّرْهَمَ وَ طَرَحْتُهُ فِي بَعْضِ الْأَكْيَاسِ فَلَمَّا حَصَلْتُ بِالْمَدِينَةِ  سَأَلْتُ عَنِ الْوَصِيِّ فَقِيلَ لِي عَبْدُ اللَّهِ ابْنُهُ فَقَصَدْتُهُ فَوَجَدْتُ بَاباً مَرْشُوشاً مَكْنُوساً عَلَيْهِ بَوَّابٌ فَأَنْكَرْتُ ذَلِكَ فِي نَفْسِي وَ اسْتَأْذَنْتُ وَ دَخَلْتُ بَعْدَ الْإِذْنِ فَإِذَا هُوَ جَالِسٌ فِي مَنْصِبِهِ فَأَنْكَرْتُ ذَلِكَ أَيْضاً. فَقُلْتُ أَنْتَ وَصِيُّ الصَّادِقِ ع الْإِمَامِ الْمُفْتَرَضِ الطَّاعَةِ قَالَ نَعَمْ. قُلْتُ كَمْ فِي الْمِائَتَيْنِ مِنَ الدَّرَاهِمِ زَكَاةٌ قَالَ خَمْسَةُ دَرَاهِمَ.قُلْتُ فَكَمْ فِي الْمِائَةِ قَالَ دِرْهَمَانِ وَ نِصْفٌ. قُلْتُ وَ رَجُلٌ قَالَ لِامْرَأَتِهِ أَنْتِ طَالِقٌ بِعَدَدِ نُجُومِ السَّمَاءِ هَلْ تُطَلَّقُ بِغَيْرِ شُهُودٍ. قَالَ نَعَمْ وَ يَكْفِي مِنَ النُّجُومِ رَأْسُ الْجَوْزَاءِ ثَلَاثاً. فَعَجِبْتُ‌  مِنْ جَوَابَاتِهِ وَ مَجْلِسِهِ.وَ قَالَ احْمِلْ إِلَيَّ مَا مَعَكَ قُلْتُ مَا مَعِي شَيْ‌ءٌ وَ جِئْتُ إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ ص فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَى بَيْتِي إِذَا أَنَا بِغُلَامٍ أَسْوَدَ وَاقِفٍ فَقَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ فَرَدَدْتُ عَلَيْهِ السَّلَامَ قَالَ أَجِبْ مَنْ تُرِيدُهُ فَنَهَضْتُ مَعَهُ فَجَاءَ بِي إِلَى بَابِ دَارٍ مَهْجُورَةٍ وَ دَخَلَ وَ أَدْخَلَنِي‌ فَرَأَيْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَلَى حَصِيرِ الصَّلَاةِ فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ اجْلِسْ وَ أَجْلَسَنِي‌ قَرِيباً فَرَأَيْتُ دَلَائِلَهُ أَدَباً وَ عِلْماً وَ مَنْطِقاً وَ قَالَ لِي احْمِلْ مَا مَعَكَ فَحَمَلْتُهُ إِلَى حَضْرَتِهِ فَأَومَى بِيَدِهِ إِلَى الْكِيسِ الَّذِي فِيهِ دِرْهَمُ الْمَرْأَةِ فَقَالَ لِي افْتَحْهُ فَفَتَحْتُهُ وَ قَالَ لِي اقْلِبْهُ فَقَلَبْتُهُ فَظَهَرَ دِرْهَمُ شَطِيطَةَ الْمُعْوَجُّ فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ وَ قَالَ افْتَحْ تِلْكَ الرِّزْمَةَ فَفَتَحْتُهَا فَأَخَذَ الْمِنْدِيلَ مِنْهَا بِيَدِهِ وَ قَالَ وَ هُوَ مُقْبِلٌ عَلَيَّ إِنَّ اللَّهَ‌ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِ‌ يَا أَبَا جَعْفَرٍ اقْرَأْ عَلَى شَطِيطَةَ السَّلَامَ مِنِّي وَ ادْفَعْ إِلَيْهَا هَذِهِ الصُّرَّةَ وَ قَالَ لِي ارْدُدْ مَا مَعَكَ إِلَى مَنْ حَمَلَهُ وَ ادْفَعْهُ إِلَى أَهْلِهِ وَ قُلْ قَدْ قَبِلَهُ وَ وَصَلَكُمْ بِهِ‌ وَ أَقَمْتُ عِنْدَهُ وَ حَادَثَنِي وَ عَلَّمَنِي وَ قَالَ لِي أَ لَمْ يَقُلْ لَكَ أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ بِظَهْرِ الْكُوفَةِ وَ أَنْتُمْ زُوَّارُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع كَذَا وَ كَذَا قُلْتُ نَعَمْ قَالَ كَذَلِكَ يَكُونُ الْمُؤْمِنُ إِذَا نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ كَانَ عِلْمُهُ بِالْوَجْهِ‌  ثُمَّ قَالَ لِي  قُمْ إِلَى ثِقَاتِ أَصْحَابِ الْمَاضِي‌  فَسَلْهُمْ عَنْ نَصِّهِ.قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْخُرَاسَانِيُّ فَلَقِيتُ جَمَاعَةً كَثِيرَةً مِنْهُمْ‌ شَهِدُوا بِالنَّصِّ عَلَى مُوسَى ع ثُمَّ مَضَى أَبُو جَعْفَرٍ إِلَى خُرَاسَانَ. قَالَ دَاوُدُ الرَّقِّيُّ فَكَاتَبَنِي مِنْ خُرَاسَانَ أَنَّهُ وَجَدَ جَمَاعَةً مِمَّنْ حَمَلُوا الْمَالَ‌ قَدْ صَارُوا فَطَحِيَّةً وَ أَنَّهُ وَجَدَ شَطِيطَةَ عَلَى أَمْرِهَا تَتَوَقَّعُهُ يَعُودُ قَالَ فَلَمَّا رَأَيْتُهَا عَرَّفْتُهَا  سَلَامَ مَوْلَانَا عَلَيْهَا وَ قَبُولَهُ مِنْهَا دُونَ غَيْرِهَا وَ سَلَّمْتُ إِلَيْهَا الصُّرَّةَ فَفَرِحَتْ وَ قَالَتْ لِي أَمْسِكِ الدَّرَاهِمَ مَعَكَ فَإِنَّهَا لِكَفَنِي. فَأَقَامَتْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ تُوُفِّيَتْ إِلَى رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَى‌

الخرائج و الجرائح‌،ج1،ص328قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله‌تاريخ وفات مؤلف: 573 ق‌محقق / مصحح: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام‌ناشر: مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ‌مكان چاپ: قم‌ سال چاپ: 1409 ق‌

 عرض شود که ایشان در آن جا در جلد یک صفحه سیصد و بیست و هشت نقل می‌کند که با سند خودش که یک کسی از خراسان وارد کوفه شد از خراسان به کوفه آمد و عرض شود که امیرالمومنین (علیه السلام) را زیارت کرد چه کسی بود این. از شیعیان اهل خراسان آمدند نزد امام صادق (علیه السلام) گفتند که ما یک سری مسائلی داریم فتاوای ائمه امام (علیه السلام) را می‌خواهیم بدانیم امام صادق (علیه السلام) را اموالی داریم وجوهات شرعی است عرض شود که این‌ها را می‌خوایم ببریم به مدینه تحویل بدهیم سوالات را بپرسیم پاسخ بگیریم و عرض شود که بیاید و در عیش از جمله به هر حال یک درهم از همان شطیطه شیعه معروف که در عصر  امام صادق  و امام کاظم (علیهم السلام) در. نیشابور بود از آن هم مالی بود درهمی بود و پارچه‌ای مندل و درهم داد به این و این آورد و در سر راهش رسید به نجف به کوفه و قبر امیرالمومنین (سلام الله علیه) زیارت کرد در یک گوشه‌ای حَوْلَهُ‌  جَمَاعَةٌ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ زِيَارَتِهِ قَصَدَهُمْ فَوَجَدَهُمْ شِيعَةً فُقَهَاءَ از به هر حال کسانی که متفقه یعنی اهل علم از شیعه هستند اهل فقه هستند وَ يَسْمَعُونَ مِنَ الشَّيْخِ حول دور یک نفر یک شیخی به هر حال جمع شدند و دارند از او حدیث می‌شنوند. و عرض شود که فَسَأَلَهُمْ عَنْهُ از آن ها سوال کرد که این کیست؟ که فَقَالُوا هُوَ  أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ ابوحمزه ثمالی است خودش نشان میدهد ابوحمزه ثمامی هم امام سجاد (علیه السلام) درک کرده است  امام باقر (علیه السلام) درک کرده است امام صادق (علیه السلام) و الان که شهادت امام صادق (علیه السلام) رخ داده  است دوره ۴ امام (علیه السلام) را درک کرده است  و حالا خود این روایت نشانگر بصیر بودن ابوحمزه ثمالی است که متوجه می شود  از این وضعیت.

 قَالَ فَبَيْنَا نَحْنُ جُلُوسٌ می گوید همینطور که نشسته بودیم إِذْ أَقْبَلَ أَعْرَابِيٌّ عرب بیابانی آمد و گفت فَقَالَ جِئْتُ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ مَاتَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع. از مدینه دارم میابم جعفر بن محمد (سلام الله علیه) از دنیا رفت ابوحمزه سوال کرد که  هَلْ سَمِعْتَ لَهُ بِوَصِيَّةٍ وصیتی از امام (علیه السلام) شنیدی قَالَ أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ به فرزند عبدالله افتح وصیت کرد وَ إِلَى ابْنِهِ مُوسَى و فرزند دیگرش موسی (علیه السلام)  وَ إِلَى الْمَنْصُورِ فَقَالَ أَبُو حَمْزَةَ و فسر ابوحمزه بذلک و به منصور در این روایت سه نفر است در روایت دیگر عرض کردم پنج نفر والی مدینه و همسر حضرت (علیه السلام) هم اضافه حضرت (علیه السلام) روایت دیگری. می گوید که تا این را گفت ابوحمزه متوجه شد

 دَلَّ عَلَى الصَّغِيرِ حضرت (علیه السلام) با این وصیت راهنمایی کرد به فرزند کوچکش چون عبدالله بزرگتر بود از امام کاظم (علیه السلام) خوب متعارف معهوده نزد شیعه هم این بود که  امامت و الولد الاکبر مثل ابن اکبربر مثل بزرگتر مثل عبدالله افطه بزرگتر بود از جهت سن از امام کاظم (علیه السلام) اما به شرط اینکه مشکل نداشته باشد هم مشکل جسمی داشت. آیا پهن پیشانی بود یا پهن پا بود از تخت به این معنا بالاخره در ظاهر یک عیب ظاهری داشت و مهم‌تر از آن  عیب باطنی یعنی عرض شود که جهالت فقهی و علمی علم دین یک عده از شیعه رفتند و امتحانش کردند و عجزش را دیدند نسبت پاسخ به سوالات فرمود دَلَّ عَلَى الصَّغِيرِ وَ مَنَّ عَلَى الْكَبِيرِ وَ سَتَرَ  الْأَمْرَ بالمنصور به منصور وصیت کرد امر امر با دو جمله در ابوحمزه ما پیدا سریع متوجه شد. علی صغیر و ستر الامر بالمنصور به هر حال قضیه را با وصیت به منصور پوشاندند و می گوید که

قَالَ الْخُرَاسَانِيُّ فَلَمْ أَفْهَمْ جَوَابَ مَا قَالَهُ این فرد خراسانی می گوید متوجه خیلی نشدم منظور ابوحمزه را تا اینکه میاید مدینه سَأَلْتُ عَنِ الْوَصِيِّ از وصی امام صادق (علیه السلام) سوال میکند فَقِيلَ لِي عَبْدُ اللَّهِ ابْنُهُ گفتند که به فرزند بزرگتر است عبدالله افتح وصی حضرت (علیه السلام)  است فَقَصَدْتُهُ .رفتم در خانه نزد او رفتم فَوَجَدْتُ بَاباً مَرْشُوشاً مَكْنُوساً در خانه‌اش جارو زدن آب پاشیدند عَلَيْهِ بَوَّابٌ فَأَنْكَرْتُ ذَلِكَ فِي نَفْسِي خودش هم طبیعتاً ادعای  امامت داشت دیگر چون فتحیه بعد پیدا شدند متاسفانه به دنبال این قصه بوابی دربانی آن جا بود وَ اسْتَأْذَنْتُ وَ دَخَلْتُ بَعْدَ الْإِذْنِ و بعد از اذنش دخلت داخل شدم فَإِذَا هُوَ جَالِسٌ فِي مَنْصِبِهِ فَأَنْكَرْتُ ذَلِكَ أَيْضاً.فَقُلْتُ أَنْتَ وَصِيُّ الصَّادِقِ ع الْإِمَامِ الْمُفْتَرَضِ الطَّاعَةِ سوال کرد  تو وصی امام مفترض الطاعة هستی؟ قَالَ نَعَمْ. گفت بله من هستم. سوال کردم راجع به زکات و این هم جواب‌های عجیب غریبی میدهد راجع به طلاق سوال می‌کند سه طلاقه کردن که همان طبق مبنای اهل سنت سوال می‌کند با جواب نادرستی میده و عرض شود که و خیلی عجیب می شود  برای پاسخ‌های این فرد بعد می گوید که وقتی که این جواب‌های نادرست را داد

 

وَ قَالَ احْمِلْ إِلَيَّ مَا مَعَكَ گفت آن  پول های که آوردیم وجوه شرعی را بده قُلْتُ مَا مَعِي شَيْ‌ءٌ گفتم نه چیزی پیشم نیست وَ جِئْتُ إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ ص رفتم نزد قبر پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) فَلَمَّا رَجَعْتُ إِلَى بَيْتِي إِذَا أَنَا بِغُلَامٍ أَسْوَدَ وَاقِفٍ فَقَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ فَرَدَدْتُ عَلَيْهِ السَّلَامَ . چون هنوز تفسیر سخن ابوحمزه ثمالی را متوجه نشده بود قَالَ أَجِبْ مَنْ تُرِيدُهُ فَنَهَضْتُ مَعَهُ یک غلام آمده بود گفت: که بیا آن  کسی که میخواهی تو را فراخوانده است فَجَاءَ بِي إِلَى بَابِ دَارٍ مَهْجُورَةٍ وَ دَخَلَ وَ أَدْخَلَنِي‌فَرَأَيْتُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع می گوید غلام برد و نزد امام کاظم (علیه السلام) حضرت (علیه السلام) به علم  امامت می‌داند دیگر افراد را نجات میدهد.

 عَلَى حَصِيرِ الصَّلَاةِ امام (علیه السلام) روی حصیر نمازش نشسته بود فَقَالَ لِي يَا أَبَا جَعْفَرٍ اجْلِسْ وَ أَجْلَسَنِي‌ قَرِيباً فَرَأَيْتُ دَلَائِلَهُ أَدَباً وَ عِلْماً وَ مَنْطِقاً و حضرت کنیه ا‌م را صدا کرد و ابوجعفر به احترام ابوجعفر و نزدیک خودش نشان داد یعنی نشانه هایی که  به هر حال دنبالش می گشت امام (علیه السلام)را دیدم ادباً و علما و منطقاً هم از جهت ادب هم علم هم سخن گفتند وَ قَالَ لِي أَ لَمْ يَقُلْ لَكَ أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ بِظَهْرِ الْكُوفَةِ ابوحمزه مگر نگفت در کوفه چنین چیزی فهم تو. اینجا متوجه شدم که مقصود ابوحمزه در دل علی الصغیر منظور چی بوده است  به قُلْتُ نَعَمْ قَالَ كَذَلِكَ يَكُونُ الْمُؤْمِنُ إِذَا نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ كَانَ عِلْمُهُ بِالْوَجْهِ‌ اگر خداوند قلبش نورانی کند علم صحیح علمش در نحو صحیحی انجام می‌گیره بعد فرمود که ثُمَّ قَالَ لِي قُمْ إِلَى ثِقَاتِ أَصْحَابِ الْمَاضِي‌ برو سراغ افراد مورد وثوق از اصحاب ماضی امام صادق (علیه السلام) فَسَلْهُمْ عَنْ نَصِّهِ.قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْخُرَاسَانِيُّ.

 سوال کن از اینکه وصی مرا به عنوان وصی معروف چون امام صادق (علیه السلام) هر چند به ظاهر آن  وصیت چندگانه برای خواص شیعه دقیقاً مشخص کرده است  بیاید  سوال کن مطمئن که شدی بعد آنچه که ما معک آوردی احمل الی ما بعد این می گوید فَلَقِيتُ جَمَاعَةً كَثِيرَةً مِنْهُمْ‌ بسیاری از اصحاب امام صادق (علیه السلام) رفتم شَهِدُوا بِالنَّصِّ عَلَى مُوسَى ع ثُمَّ مَضَى أَبُو جَعْفَرٍ إِلَى خُرَاسَانَ. قَالَ دَاوُدُ الرَّقِّيُّ فَكَاتَبَنِي مِنْ خُرَاسَانَ أَنَّهُ وَجَدَ جَمَاعَةً مِمَّنْ حَمَلُوا الْمَالَ‌فلقی منهم جماعت کثیره نزد شهید موسی همه شهادت دادند امام صادق (علیه السلام) گفتند که تنصیص کرده است  تصریح کرده است  وصیت کرده است  به امام کاظم (علیه السلام). حضرت (علیه السلام) مردم نزد حضرت (علیه السلام) فرمود : بازش کن باز کردم و عرض شود که یک درهمی را از توی آن  حضرت (علیه السلام) جدا کردند و آن درهم شطیطه است آن را گرفتند و و آن  پارچه را باز همینطور تحویل گرفتن و عرض شود که ادامه ماجرا بحث خیلی مربوط نیست و عرض کنم که  این جریان نشان میدهد که شیعیان متوجه. عرض شود که این نوع وصیت امام صادق (علیه السلام) وصیت تقیه‌ای در واقع بودند و عرض شود که برای آن ها مشخص بود اما بالاخره با این تقیه و نوع وصیت امام (علیه السلام) حفظ کردند به هر حال امام کاظم (علیه السلام).

مجری:

 این شطیطه که فرمودید همان بانویی است که در خراسان بود و آن  جریان داشت یا قبلاً هم اشاره فرمودید و ماجرای شهادت امام کاظم (علیه السلام) بحث خیلی شیرین و خیلی دلچسبی حالا شما فرمودید اشاره کردید ان شاء الله مراجعه کنند به آن جا  نکته خاصی که در این قضیه نداریم استاد یک بحث خیلی وقتمان خیلی کم است درست است اگر به من بگویند چقدر وقت داریم نکته خیلی جالب در سیره امام صادق (علیه السلام)  وقتی می‌بینیم این تربیت شاگردان تخصصی است یعنی دانشگاهی که امام صادق (علیه السلام) دانشگاه خروجی تخصصی داریم دیگر شامی آمده  است پیش امام صادق (علیه السلام)  می گوید سوال دارد می گوید در چه موضوع داری مثلا می گوید فلان برو پیش این در. کلام برو آن جا قرآنی بروآن جا یعنی خیلی جالب است این برنامه امام صادق (علیه السلام)  توضیح می‌دهید برایمان.

استاد: جباری

 فرصت نباشد مفصل وارد شویم این را جریان را هم مرحوم کلینی نقل کرده است  در کتاب شریف کافی جلد یک صفحه صد و هفتاد و یک حدیث چهارم کتاب الحجه باب الاضطرار الی الحجه در آن جا جلد یک صفحه صد و هفتاد و یک حدیث چهارم و هم مرحوم کشی در رجال کشی حدیث چهارصد و نود و چهار نقل شده است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَكُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَوَرَدَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ إِنِّي رَجُلٌ صَاحِبُ كَلَامٍ وَ فِقْهٍ وَ فَرَائِضَ وَ قَدْ جِئْتُ لِمُنَاظَرَةِ أَصْحَابِكَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَلَامُكَ مِنْ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْ مِنْ عِنْدِكَ فَقَالَ مِنْ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مِنْ عِنْدِي فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَنْتَ إِذاً شَرِيكُ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَا قَالَ فَسَمِعْتَ الْوَحْيَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يُخْبِرُكَ قَالَ لَا قَالَ فَتَجِبُ طَاعَتُكَ كَمَا تَجِبُ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ لَا فَالْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَيَّ فَقَالَ يَا يُونُسَ بْنَ يَعْقُوبَ هَذَا قَدْ خَصَمَ نَفْسَهُ قَبْلَ أَنْ يَتَكَلَّمَ ثُمَّ قَالَ يَا يُونُسُ لَوْ كُنْتَ تُحْسِنُ الْكَلَامَ كَلَّمْتَهُ قَالَ يُونُسُ فَيَا لَهَا مِنْ حَسْرَةٍ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي سَمِعْتُكَ تَنْهَى عَنِ الْكَلَامِ وَ تَقُولُ وَيْلٌ لِأَصْحَابِ الْكَلَامِ يَقُولُونَ هَذَا يَنْقَادُ وَ هَذَا لَا يَنْقَادُ  وَ هَذَا يَنْسَاقُ وَ هَذَا لَا يَنْسَاقُ وَ هَذَا نَعْقِلُهُ وَ هَذَا لَا نَعْقِلُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّمَا قُلْتُ فَوَيْلٌ لَهُمْ إِنْ تَرَكُوا مَا أَقُولُ وَ ذَهَبُوا إِلَى مَا يُرِيدُونَ‌  ثُمَّ قَالَ لِي اخْرُجْ إِلَى الْبَابِ فَانْظُرْ مَنْ تَرَى مِنَ الْمُتَكَلِّمِينَ فَأَدْخِلْهُ قَالَ فَأَدْخَلْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْيَنَ وَ كَانَ يُحْسِنُ الْكَلَامَ وَ أَدْخَلْتُ الْأَحْوَلَ وَ كَانَ يُحْسِنُ الْكَلَامَ وَ أَدْخَلْتُ هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ وَ كَانَ يُحْسِنُ الْكَلَامَ وَ أَدْخَلْتُ قَيْسَ بْنَ الْمَاصِرِ وَ كَانَ عِنْدِي أَحْسَنَهُمْ كَلَاماً وَ كَانَ قَدْ تَعَلَّمَ الْكَلَامَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَلَمَّا اسْتَقَرَّ بِنَا الْمَجْلِسُ وَ كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَبْلَ الْحَجِّ يَسْتَقِرُّ أَيَّاماً فِي جَبَلٍ فِي طَرَفِ الْحَرَمِ فِي فَازَةٍ لَهُ‌  مَضْرُوبَةٍ قَالَ فَأَخْرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع رَأْسَهُ مِنْ فَازَتِهِ فَإِذَا هُوَ بِبَعِيرٍ يَخُبُّ فَقَالَ هِشَامٌ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ  قَالَ فَظَنَنَّا أَنَّ هِشَاماً رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ عَقِيلٍ كَانَ شَدِيدَ الْمَحَبَّةِ لَهُ‌ قَالَ فَوَرَدَ هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ وَ هُوَ أَوَّلَ مَا اخْتَطَّتْ لِحْيَتُهُ وَ لَيْسَ فِينَا إِلَّا مَنْ هُوَ أَكْبَرُ سِنّاً مِنْهُ قَالَ فَوَسَّعَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَالَ نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ ثُمَّ قَالَ يَا حُمْرَانُ كَلِّمِ الرَّجُلَ فَكَلَّمَهُ فَظَهَرَ عَلَيْهِ حُمْرَانُ ثُمَّ قَالَ يَا طَاقِيُّ كَلِّمْهُ فَكَلَّمَهُ فَظَهَرَ عَلَيْهِ الْأَحْوَلُ ثُمَّ قَالَ يَا هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ كَلِّمْهُ فَتَعَارَفَا  ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِقَيْسٍ الْمَاصِرِ كَلِّمْهُ فَكَلَّمَهُ فَأَقْبَلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَضْحَكُ مِنْ كَلَامِهِمَا مِمَّا قَدْ أَصَابَ الشَّامِيَّ فَقَالَ لِلشَّامِيِّ كَلِّمْ هَذَا الْغُلَامَ يَعْنِي هِشَامَ بْنَ الْحَكَمِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لِهِشَامٍ يَا غُلَامُ سَلْنِي فِي إِمَامَةِ هَذَا فَغَضِبَ هِشَامٌ حَتَّى ارْتَعَدَ ثُمَّ قَالَ لِلشَّامِيِّ يَا هَذَا أَ رَبُّكَ أَنْظَرُ لِخَلْقِهِ أَمْ خَلْقُهُ لِأَنْفُسِهِمْ فَقَالَ الشَّامِيُّ بَلْ رَبِّي أَنْظَرُ لِخَلْقِهِ قَالَ فَفَعَلَ بِنَظَرِهِ لَهُمْ مَا ذَا قَالَ أَقَامَ لَهُمْ حُجَّةً وَ دَلِيلًا كَيْلَا يَتَشَتَّتُوا أَوْ يَخْتَلِفُوا يَتَأَلَّفُهُمْ وَ يُقِيمُ أَوَدَهُمْ وَ يُخْبِرُهُمْ بِفَرْضِ رَبِّهِمْ قَالَ فَمَنْ هُوَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ هِشَامٌ فَبَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ الْكِتَابُ وَ السُّنَّةُ قَالَ هِشَامٌ فَهَلْ نَفَعَنَا الْيَوْمَ الْكِتَابُ وَ السُّنَّةُ فِي رَفْعِ الِاخْتِلَافِ عَنَّا قَالَ الشَّامِيُّ نَعَمْ قَالَ فَلِمَ اخْتَلَفْنَا أَنَا وَ أَنْتَ وَ صِرْتَ إِلَيْنَا مِنَ الشَّامِ فِي مُخَالَفَتِنَا إِيَّاكَ قَالَ فَسَكَتَ الشَّامِيُّ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لِلشَّامِيِّ مَا لَكَ لَا تَتَكَلَّمُ قَالَ الشَّامِيُّ إِنْ قُلْتُ لَمْ نَخْتَلِفْ كَذَبْتُ وَ إِنْ قُلْتُ إِنَّ الْكِتَابَ وَ السُّنَّةَ يَرْفَعَانِ عَنَّا الِاخْتِلَافَ أَبْطَلْتُ لِأَنَّهُمَا يَحْتَمِلَانِ الْوُجُوهَ وَ إِنْ قُلْتُ قَدِ اخْتَلَفْنَا وَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا يَدَّعِي الْحَقَّ فَلَمْ يَنْفَعْنَا إِذَنِ الْكِتَابُ وَ السُّنَّةُ إِلَّا أَنَّ لِي عَلَيْهِ هَذِهِ الْحُجَّةَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع سَلْهُ تَجِدْهُ مَلِيّاً فَقَالَ الشَّامِيُّ يَا هَذَا مَنْ أَنْظَرُ لِلْخَلْقِ أَ رَبُّهُمْ أَوْ أَنْفُسُهُمْ فَقَالَ هِشَامٌ رَبُّهُمْ أَنْظَرُ لَهُمْ مِنْهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ فَقَالَ الشَّامِيُّ فَهَلْ أَقَامَ لَهُمْ مَنْ يَجْمَعُ لَهُمْ كَلِمَتَهُمْ وَ يُقِيمُ أَوَدَهُمْ وَ يُخْبِرُهُمْ بِحَقِّهِمْ مِنْ بَاطِلِهِمْ قَالَ هِشَامٌ فِي وَقْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوِ السَّاعَةِ- قَالَ الشَّامِيُّ فِي وَقْتِ رَسُولِ اللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ السَّاعَةِ مَنْ فَقَالَ هِشَامٌ هَذَا الْقَاعِدُ الَّذِي تُشَدُّ إِلَيْهِ الرِّحَالُ وَ يُخْبِرُنَا بِأَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وِرَاثَةً عَنْ أَبٍ عَنْ جَدٍّ قَالَ الشَّامِيُّ فَكَيْفَ لِي أَنْ أَعْلَمَ ذَلِكَ قَالَ هِشَامٌ سَلْهُ عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ الشَّامِيُّ قَطَعْتَ عُذْرِي فَعَلَيَّ السُّؤَالُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا شَامِيُّ أُخْبِرُكَ كَيْفَ كَانَ سَفَرُكَ وَ كَيْفَ كَانَ طَرِيقُكَ كَانَ كَذَا وَ كَذَا فَأَقْبَلَ الشَّامِيُّ يَقُولُ صَدَقْتَ أَسْلَمْتُ لِلَّهِ السَّاعَةَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بَلْ آمَنْتَ بِاللَّهِ السَّاعَةَ إِنَّ الْإِسْلَامَ قَبْلَ الْإِيمَانِ وَ عَلَيْهِ يَتَوَارَثُونَ وَ يَتَنَاكَحُونَ وَ الْإِيمَانُ عَلَيْهِ يُثَابُونَ فَقَالَ الشَّامِيُّ صَدَقْتَ فَأَنَا السَّاعَةَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَنَّكَ وَصِيُّ الْأَوْصِيَاءِ ثُمَّ الْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى حُمْرَانَ فَقَالَ تُجْرِي الْكَلَامَ عَلَى الْأَثَرِ فَتُصِيبُ‌  وَ الْتَفَتَ إِلَى هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ فَقَالَ تُرِيدُ الْأَثَرَ وَ لَا تَعْرِفُهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْأَحْوَلِ فَقَالَ قَيَّاسٌ رَوَّاغٌ‌  تَكْسِرُ بَاطِلًا بِبَاطِلٍ إِلَّا أَنَّ بَاطِلَكَ أَظْهَرُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى قَيْسٍ الْمَاصِرِ فَقَالَ تَتَكَلَّمُ وَ أَقْرَبُ مَا تَكُونُ مِنَ الْخَبَرِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَبْعَدُ مَا تَكُونُ مِنْهُ‌ تَمْزُجُ الْحَقَّ مَعَ الْبَاطِلِ وَ قَلِيلُ الْحَقِّ يَكْفِي عَنْ كَثِيرِ الْبَاطِلِ أَنْتَ وَ الْأَحْوَلُ قَفَّازَانِ حَاذِقَانِ‌ قَالَ يُونُسُ فَظَنَنْتُ وَ اللَّهِ أَنَّهُ يَقُولُ لِهِشَامٍ قَرِيباً مِمَّا قَالَ لَهُمَا ثُمَّ قَالَ يَا هِشَامُ لَا تَكَادُ تَقَعُ تَلْوِي رِجْلَيْكَ إِذَا هَمَمْتَ بِالْأَرْضِ طِرْتَ‌ مِثْلُكَ فَلْيُكَلِّمِ النَّاسَ فَاتَّقِ الزَّلَّةَ وَ الشَّفَاعَةُ مِنْ وَرَائِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

يونس بن يعقوب : نزد امام صادق عليه السلام بودم كه مردى شامى وارد شد و گفت : من به كلام ، فقه و احكام واقفم و براى مناظره با ياران تو آمده ام . امام صادق عليه السلامفرمود : «سخن تو از رسول خداست يا از خودت؟» . گفت : از پيامبر و از خودم . امام صادق عليه السلام فرمود : «بنابراين ، تو شريك رسول خدا هستى؟» . گفت : خير . فرمود : «پس از راه وحى از خداوند شنيدى و به تو خبر داد؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا پيروى از تو ، همچون پيروى از رسول خدا واجب است؟» . پاسخ داد : نه . [يونس گويد :] آن گاه ، امام صادق عليه السلام رو به من كرد و فرمود : «اى يونس ! وى پيش از آن كه سخن بگويد ، خود را محكوم كرد» . آن گاه ، فرمود : «اى يونس ! اگر بحث هاى كلامى را خوب مى دانستى با وى بحث مى كردى» . يونس گويد : [پيش خود گفتم] اى واى ! سپس به امام عرض كردم : قربانت بروم ! از شما شنيده ام كه از بحث هاى كلامى نهى مى كردى و مى فرمودى : «واى بر متكلّمان كه مى گويند اين پذيرفتنى است و آن ، پذيرفتنى نيست؛ اين رواست و آن نارواست؛ اين را مى فهميم و آن را نمى فهميم» . . امام صادق عليه السلام فرمود : «گفتم واى بر آنان ، اگر آنچه من مى گويم ، ترك كنند و در پى آنچه كه خود مى خواهند ، بروند» .  آن گاه فرمود : «نزديك در برو و بنگر . هر كدام از متكلّمان را ديدى ، بياور» . يونس گويد : حُمران بن اعين ، احول و هشام بن سالم كه مباحث كلامى را خوب مى فهميدند و قيس بن ماصر ـ كه به نظر من از همه به مباحث كلامى تواناتر بود و مباحث كلامى را از امام زين العابدين عليه السلام آموخته بود ـ آوردم . هنگامى كه ما مستقر شديم (امام صادق عليه السلام همواره پيش از حج ، چند روزى در كوه طرف حرم در سايبانى  كه براى خود مى زد ، مستقر مى شد) ، حضرت سر از سايبان بيرون آورد كه ناگاه چشمش به شترى در حال دويدن  افتاد . پس فرمود : «سوگند به خداى كعبه ، اين [سواره ]هشام است  » . كه ما فكر كردي  هشام از فرزندان عقيل است كه حضرت وى را بسيار دوست مى داشت . وقتى آمد ، ديديم هشام بن حكم است ـ كه ريشش تازه روييده بود و همه ما از وى بزرگ تر بوديم . امام صادق عليه السلامبراى وى جا باز كرد و فرمود : «ياور ما با دل ، زبان و دست !» . آن گاه گفت : «اى حمران ! با اين مرد (شامى) بحث كن» . حمران با وى بحث كرد و بر وى پيروز شد . بعد فرمود : مؤمن الطاق ! با وى حرف بزن» . او نيز با وى بحث كرد و بر او پيروز شد . آن گاه فرمود : «اى هشام بن سالم ! با وى مباحثه كن» . وى بحث كرد و هر دو هماوردى كردند . آن گاه به قيس ماصر فرمود : «با وى حرف بزن» و قيس با وى بحث كرد و امام صادق عليه السلام از آنچه كه بر شامى در مباحثه مى گذشت ، مى خنديد . آن گاه امام به مرد شامى فرمود : «با اين نوجوان (هشام بن حكم) بحث مى كنى؟» . گفت : آرى . آن گاه شامى خطاب به هشام گفت : اى نوجوان ! درباره امامت اين مرد از من بپرس . هشام ، از اين سخن چنان خشم گرفت كه بر خود مى لرزيد . سپس به شامى گفت : اى مرد ! آيا خداوند درباره خلقش آگاه تر است يا مردم ، خودشان درباره خودشان؟ مرد شامى گفت : خداوند بر خلقش آگاه تر است . هشام گفت : خدا با اين آگاهى براى مردم چه مى كند؟ شامى پاسخ داد : براى آنان ، حجّت و برهان ، اقامه مى كند تا پراكنده نشوند و يا اختلاف نكنند . آنان را به هم انس مى دهد و كجى آنان را راست مى گرداند و واجبات پروردگارشان را به آنان خبر مى دهد . هشام پرسيد : آن حجّت كيست؟ شامى پاسخ داد : رسول خدا . هشام پرسيد : پس از رسول خدا؟ شامى گفت : كتاب و سنّت . هشام پرسيد : آيا كتاب و سنّت ، امروزه در رفع اختلاف هايمان سودى داشته اند؟ شامى پاسخ داد : آرى . هشام گفت : چرا پس من و تو اختلاف داريم و تو از شام براى مخالفت با ما تا اين جا آمده اى؟ مرد شامى ساكت شد . امام صادق عليه السلام [از شامى] پرسيد : «چرا سخن نمى گويى؟» . شامى گفت : اگر بگويم اختلاف نداريم ، دروغ گفته ام و اگر بگويم كتاب و سنّت ، اختلاف ما را از بين مى برند ، نادرست است؛ زيرا قرآن و سنّت ، رويكردهاى گوناگون دارند . اگر بگويم اختلاف داريم و هر كدام از ما مدّعى حقّ است ، در اين صورت ، كتاب و سنّت ، سودى براى ما نداشتند . با اين حال ، من همين دليل را عليه وى دارم . امام صادق عليه السلامفرمود : «بپرس . وى را مطّلع خواهى يافت» . مرد شامى گفت : اى مرد ! چه كسى بر بندگان ، آگاه تر است : پروردگارشان يا خودشان؟ هشام پاسخ داد : پروردگارشان از خودشان آگاه تر است . شامى پرسيد : آيا كسى را برگزيده است تا سخن آنان را يكى كند ، كجى هايشان را راست سازد و از حق و باطلشان خبرشان دهد؟ هشام پرسيد : در زمان رسول خدا يا اكنون؟ شامى گفت : در زمان رسول خدا ، خود وى بود . اكنون چه كسى است؟ هشام گفت : همين شخص كه نشسته و مردم از هر سوى به سوى او مى شتابند و اخبار آسمان [و زمين] را به وراثت از پدرش از جدّش به ما خبر مى دهد . شامى گفت : از كجا اين مسئله را بدانم؟ هشام پاسخ داد : از هر آنچه كه مى خواهى از او بپرس . شامى گفت : راهم را بستى ، بايد سؤال كنم . امام صادق عليه السلام فرمود : «اى مرد شامى ! آيا مى خواهى از چگونگى سفر و راهت به تو خبر دهم كه چگونه بود؟» . آن را توصيف كرد . شامى گفت : راست گفتى . هم اكنون ، به خدا اسلام آوردم . امام صادق عليه السلامفرمود : «اكنون ايمان به خدا آوردى ، چون اسلام ، پيش از ايمان است . به اسلام ، مردم از هم ارث مى برند و ازدواج مى كنند؛ ولى به ايمان ، اجر مى برند» . شامى گفت : راست گفتى . من اكنون گواهى مى دم كه خدايى جز خداى واحد نيست و محمّد ، رستاده اوست و تو جانشينى از جانشينان هستى . امام صادق عليه السلام ، رو به حُمران كرد و فرمود : «تو طبق روايت سخن مى گويى و به حق مى رسى»  و رو به هشام بن سالم كرد و فرمود : «مى خواهى طبق روايت سخن بگويى؛ امّا آن را نمى شناسى» و آن گاه رو به احول كرد و فرمود : «[تو ]قياسگرِ مكّار[ى] . باطل را با باطل مى شكنى؛ امّا باطل تو روشن تر است» . آن گاه رو به قيس ماصر كرد و فرمود : «بحث مى كنى و گاه كه به خبر رسول خدا نزديك مى شوى ، از آنچه كه به آن نزديك شده اى دور مى گردى . حق را با باطل در هم مى آميزى ، در حالى كه حقّ اندك ، از باطل فراوان ، بى نياز كند . تو و احول ، پُرخيز و كاردان هستيد» . يونس گويد : پنداشتم كه امام ، به هشام بن حكم هم سخنى نزديك به سخنى كه به آن دو فرمود ، بر زبان خواهد راند . آن گاه امام فرمود : «اى هشام ! هر گاه پايين مى آيى ، پاهايت را جمع مى كنى و اوج مى گيرى . مثل تو بايد با مردم گفتگو كرد . از لغزش بپرهيز ، و همراهى خداوند ، به خواست خداوند ، پشتوانه توست» .

الكافي :ج 1 ص 171 ح 4 ، الإرشاد للمفيد : ج2 ص 194 ، الاحتجاج : ج2 ص 277 ح 241 ، بحارالأنوار : ج48 ص 203 ح 7 .

  اجمالش هم این است که. شما فرمودید که به هر حال علی بن ابراهیم قمی با سندش نقل می‌کند یونس بن یعقوبی نقل مرحوم کلینی را فقط ابتداش اشاره می‌کنم یونس بن یعقوب از اصحاب معروف امام صادق (علیه السلام) است می گوید:

: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم فَوَرَدَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ یکی از اهل شام وارد شد فَقَالَ إِنِّي رَجُلٌ صَاحِبُ كَلَامٍ وَ فِقْهٍ وَ فَرَائِضَ گفت من یک فردی هستم که به هر حال از عالمان شام هستم اهل فقه و. علم و این‌ها هستم وَ قَدْ جِئْتُ لِمُنَاظَرَةِ أَصْحَابِكَ آمدم با اصحابت مناظره کنم فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَلَامُكَ مِنْ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْ مِنْ عِنْدِكَ کلامت کلام پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) است یا کلام خودت است؟ فَقَالَ مِنْ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مِنْ عِنْدِي هم پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) هم خودم فَقَالَ فَقالَ أبو عَبدِاللّه ِ عليه السلام : فَأَنتَ إذا شَريكُ رَسولِ اللّه ِ ؟ حضرت (علیه السلام) فرمود که اگر چنین باشد تو با پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) شریک هستی قالَ : لا حضرت (علیه السلام) سوال کرد ، قالَ : فَسَمِعتَ الوَحيَ عَنِ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ يُخبِرُكَ ؟ آیا وحی بر تو نازل می شود  قالَ : لا ، قالَ : فَتَجِبُ طاعَتُكَ كَما تَجِبُ طاعَةُ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : لا . فَالتَفَتَ أبو عَبدِاللّه ِ عليه السلام إلَيَّ فَقالَ يا يونُسُ بنُ يَعقوبَ! طاعتت واجب است همانند طاعت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) واجب است؟ گفت نه امام صادق (علیه السلام) رو کرد به یونس بن یعقوب فرمود هذا قَد خَصَمَ نَفسَهُ قَبلَ أن يَتَكَلَّمَ ، ثُمَّ قالَ : خودش خودش رامحکوم کرد قبل از اینکه حرف بزند گل به خودی زد به اصطلاح حضرت (علیه السلام) فرمود: يا يونُسُ! لَو كُنتَ تُحسِنُ الكَلامَ كَلَّمتَهُ ،

اگر علم کلام میدانست  یونس  بنیعقوب الان تو را مامور می‌کردم که با او مناظره کنی یونس می گوید خیلی حسرت خوردم از اینکه من اهل علم کلام نبودم و بعد حضرت (علیه السلام) می‌فرماید که. ثُمَّ قالَ لي : اُخرُج إلَى البابِ برو بیرون از متکلمین اصحاب من کسی از خود این نشون میدهد که به هر حال حضرت (علیه السلام) شاخه شاخه در کلام متخصص داشته است  در علوم دیگر که حالا در ادامه می گوید می گوید حمران بن اعین را دید او را دعوت کرد حمران آمد  و شراع کرد به هر حال با او مناظره کردن و غالب شد و عرض شود که همینطور یک به یک فروع دیگر را در ادبیات بحث کنم در نقل کشی آغازش یک مقدار عرض شود که گاهی توضیح بیشتری  آمده  است که این آمد و گفت که وارد بر امام صادق (علیه السلام) شد گفت که من شنیدم که شما با آن چه که از شما سوال می شود  واقف هستید آمدم با شما مناظره کنم اول نقل مرحوم کلینی دارد که با اصحاب اینجا دارد گفت با خود حضرت (علیه السلام) حضرت (علیه السلام) سوال کردند که در چه میخواهی مناظره کنیم گفت در قرآن و مسائل مربوط به قرآن حضرت (علیه السلام) می‌فرماید یا حمرا دونك الرجل حمران بیا با او مناظره کن مرد گفت که انما اریدک لا انت حمران میخواهم با خود شما مناظره کنم. حضرت (علیه السلام) فرمود ان غلبت  حمران فقد غلبتنی اگر  بر حمران ابن اعین غالب شدی بر من غالب شدی بعد فاقبل الشامیه شروع کرد مناظره با حمران و بعد مغلوب شد گفت که می‌خوام در عربیت مناظره کنم حضرت (علیه السلام) فرمود که با ابان بن تغلب مناظره کن باز با او  منظره کرد مغلوب شد در کلام مناظره کنم حضرت (علیه السلام) به مؤمن طاق فرمود که تو بیا مناظره کن باز مغلوب شد گفت در استطاعت استطاعت شاخه ای از کلام است.

پیدا است که گرایشی همحضرت (علیه السلام) تربیت شاگرد کرد نفرمود متخصص گرایش در یک رشته علمی شاخه استطاعت از علم کلام گفت با طیار با او به هر حال مناظره کن بعد با هشام بن سالم در توحید از شاخه‌های دیگر علم کلام با او مناظره کرد و همینطور یک به یک بعد جالب که حضرت (علیه السلام) قضاوت کردند بعدش بعضی از اشکالات اصحابش هم حضرت (علیه السلام) از روی انصاف هم اشکالات شامی گفتند هم اشکالات اصحابشان را مطرح کردند آخر وقتی که اینطور شد می گوید فقال الشامی قد افح من جالسک به فلاح رسید. آن  کسی که با شما مجالست می‌کند امام صادق (علیه السلام) فرمود ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کان جالسه جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و اسئلوا الی السماء و یاتیهم الخبر عرض شود که بر پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) فرشتگان همراهش بودند آن  شامی گفت که اجعلنی من شیعتک و علم مرا از شیعیانت قرار بده به من علم یاد بده امام صادق (علیه السلام) رو کردن به هشام هشام ابن سالم طبعاً و فرمودند یا هشام علمه شاگرد قرار داد علی بن منصور ابی مالک حزرمی و راینی الشامی بعد موت. ابی عبدالله بعد از شهادت امام صادق (علیه السلام) آن  شامی را نزد هشام می‌دیدیم و یاتی الشامی بهدایا اهل شام هدایا میابد برای هشام ابن سالم و هشام  هم از هدایای اهل عراق میداد به این فرد شامی و کان شامی زکیا در آخر شیعه می شود  و اینها.

مجری:

 این هشام بن سالم بود دیگر هشام بن حکم نیست خیلی ممنون استاد عزیز وقتمان به پایان رسیده است خیلی این بحث بحث شیرین این بود حالا وقتمان خیلی کم شد. نوع تربیت مشخص شد حتی با حضرت (علیه السلام) گرایشها اینکه پیش چه کسی برود آموزش ببیند خیلی بحث خوب و شیرینی فکر کنم دانشجوها اگر خوب این مطالب را ببینند به خودش یکی از معجزات امام صادق (علیه السلام ) خیلی راحت پی میبرد استاد وقتمان به پایان رسیده متاسفانه از شما تشکر می‌کنم امیدوارم که در جلسات بعد هم شما را ببینیم  عزیزان بیننده تا دیدار دیگر التماس دعا و خداحافظ اللهم عجل لولیک الفرج.


  
  • دکتر وحید رضایی

    18 ارديبهشت 1403 - ساعت 10:17

    اللهم العن بنی امیه.اللهم بنی عباس

    0 0

آینه تاریخ - وصیت های امام صادق علیه السلام>

شهادت امام صادق ع تاریخ شهادت دوران امامت وصیت امام بنی امیه بنی عباس تاریخ اسلام کتاب تاریخی تاریخ اسلام تاریخ سیاسی اسلام جهان در آستانه بعثت