سایر قسمت ها
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام

قسمت سی و هفتم برنامه کاوش با کارشناسی دکتر روستایی


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: کاوش  (پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام)

 

تاريخ: 19  12 1402  (قسمت سی و هفتم)

استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی

مجری: آقای محمدرضا گودرزی

مجری:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمّد وَعَجّلْ فَرَجَهُمْ، عرض سلام، ادب و احترام و وقت بخیر خدمت شما بینندگان عزیز، همراهان گرامی و محترم خیلی خوشحالیم در خدمت شما بینندگان عزیز و نازنین باشیم.

از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) با برنامه کاوش در خدمت شما هستیم، این برنامه می پردازد به شبهاتی که بعضاً نمی شود گفت از روی محبت، مودت و دوستی است شاید یک وقت های عناد و ‌نا آگاهی های است پشت سر این شبهاتی که طرح و مطرح می شود و شبکه جهانی حضرت ولی عصر و کارشناسان محترمی که تشریف می آورند و حضور پیدا می کنند این وظیفه را قبول کردند به این شبهات پاسخ بدهند.

در این برنامه هم افتخار پیدا کردیم در خدمت کارشناس محترم برنامه، حضرت حجت الاسلام والمسلمین استاد روستایی با پاسخ به شبهات دیگر هستیم، جناب استاد عرض سلام و ادب خیلی خوش آمدید.

استاد روستایی:

علیکم السلام ورحمة الله بنده هم خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) عرض سلام، ادب و احترام دارم امیدوارم که طاعات شان تا به این لحظه قبول درگاه حضرت حق واقع شده باشد پیشاپیش حلول ماه مبارک رمضان را به عزیزان مان تبریک و تهنیت عرض می کنم امیدوارم که در این باقیمانده ماه شعبان از برکات معنوی این ماه بهرمند بشوند و خادمان خودشان را در این شبکه جهانی از دعای خیرشان فراموش نکنند.

مجری:

تشکر می کنم بابت دعایی که در آغاز برنامه فرمودید ان شاء الله خداوند توفیق را به همه ما عنایت کند بتوانیم در این چند روزی که باقی مانده است و مخصوصاً ماه مبارک رمضان که در پیش است یک بخشی از آن وظیفه ما است برای این که بتوانیم این توفیق را از خدا بخواهیم چون خیلی وقت ها کسانی سال های قبل بودند و الان این توفیق را متأسفانه از دست دادند و در اختیارشان نیست.

ما که هستیم و ان شاءالله امیدوار هستیم باشیم و خداوند این توفیق را بیشتر و بیشتر عطا کند بتوانیم از ماه پر خیر و برکت ماه مبارک رمضان استفاده ببریم. جناب استاد امشب قرار است چه شبهه ای بشنویم و ببینیم؟

استاد روستایی:

یکی از مباحثی که آقای سلیمانی امیری به آن می پردازد و می شود گفت عادت پر تکرار ایشان است یعنی از عادتِ عادی هم گذشته است معمولاً دفاع از دشمنان دین و شخصیت یزید است. ایشان در این زمینه خیلی مُصر است فرض کنید از امثال یزید بخواهد دفاع کند و در مقابل یزید شخصیت های والای جهان اسلام را مثل امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) خدشه به آن ها وارد می کند. ایشان در یک مقایسه ای هدفش این است که امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) را یک فرد خونریز نشان بدهد و یزید را یک انسان بردبار و حلیم نمایش بدهد.

 مسئله ای به نام واقعه حره که در تاریخ معروف است لشکریان شام به مدینه حمله می کنند و چقدر جنایات انجام می دهند و چقدر به صحابه رسول خدا از مهاجر و انصار توهین می کنند، به بیش از هزار بانوی دوشیزه را هتک حرمت می کنند و فرزندان نا مشروعی متولد می شود. تمام این ها را آقای سلیمانی امیری نا دیده می گیرد.

 می گوید در ماجرای حره بعضی از شام بر گشتند شروع به بدگویی کردند و گفتند ما یزید را خلع می کنیم یزید خیلی بردباری نشان داد. آن ها دست به شورش زدند، یزید، نعمان ابن بشیر و... را فرستاد که این ها صلح کنند قبول نکردند بعد یزید با این ها جنگید. یزید را سعی می کند یک شخصیت مثبت جلوه بدهد.

در ادامه می گوید مگر امام علی با طلحه و زبیر نجگید مگر امام علی بارها شورشیان ایران را سرکوب نکرد؟ از این حرف های این چنینی آن وقت شما چطور می گویید دوران خلافت امام علی خوب است دوران یزید بد است؟ این شبهه اولی است که ایشان مطرح می کند. این کلیپ را بینیم

کلیپ شبهه ای اول از آقای سلیمانی امیری:

اشاره شد که وقتی این افراد به سمت مدینه رفتند و شروع کردند به تحریک مردم و بد گویی از یزید، وقتی این خبر به یزید می رسد در وصف منذر ابن زبیر که برادر او قیام را شروع کرده بود جمله جالبی می گوید این را هم طبری آورده است می گوید به خدا برترش داشتم و حرمت کردم و چنان کرد که دیدی در واقع این را دارد به سرجون و دیگر افراد اطرافش می گوید که ما این همه به این افراد لطف کردیم اما آن ها رفتند پشت سر ما بد گفتند. و نکته ای که در سال 63 مردم مدینه به تحریک همین بزرگان و آل زبیر دست به قیام می زنند و عثمان ابن محمد را از مدینه بیرون می کنند، یزید را خلع می کنند و مردم بنی امیه را محاصره می کنند.

نکته جالب این است وقتی یزید سر و صدای مردم مدینه را در سال قبل شنیده بود چون انسان مصلحت جو و اهل مسالمت بود نعمان ابن بشیر انصاری که از مدنییان قدیم بود جز انصار به حساب می آمد به شهر خودش یعنی مدینه می فرستد تا قوم، خویش و افراد شهر مدینه را از هرگونه تحرک بر حذر بدارد. در واقع یزید به دنبال این بود یک صلح برقرار کند اما ظاهراً افراد شهر مدینه و مردمی که در آن جا بودند سعی کردند به واسطه تحریک برخی افراد قیامی شروع کنند خانه مروان را محاصره کردند اموی ها را بیرون کردند و به نوعی عَلم طغیان را بر افراشتند.

 سوال من از دوستان این است کدام حاکم می تواند چنین چیزی را تحمل کند؟ خود علی ابن ابی طالب به نوعی یک حرکت ساده طلحه و زبیر را تحمل نکرد و آن دو صحابه بزرگ را در جنگ جمل کشت. حال چگونه ممکن است که یزید سکوت کند و با این که پیکی را برای آن ها می فرستد که از در مسالمت در بیایند و نمی آیند و بر علیه خاندان اموی و حاکم او قیام می کنند سکوت بکند آیا شایسته حاکم این است؟ پس خواهیم دید کاری که یزید کرد کاملاً بر سنت پیامبر و علی ابن ابی طالب هم بوده و هر خلیفه ای در جایگاه او چنین می کرد.

اما ادامه مطلب در این جا بعد از محاصره امویان در مدینه در واقعه حره مروان نامه ای به یزید می نویسد وقتی پیک او می آید به یزید بدهد طبری گزارشی دارد که بسیار جالب است. شما دقت کنید این طبری قطعاً یزید را در برابر بقیه افراد دارای جایگاه پست تری می داند اما سعی می کند تقریباً منصفانه به قضایا نگاه کند و این ها را می آورد اما باز هم این ما هستیم که از دل کلمات باید تحلیل های درستی را در بیاوریم. طبری اشاره می کند می گوید وقتی نامه رسان نامه را به یزید می دهد در حالی است که یزید پایش را که ظاهراً دردی هم داشت در تشت آب نهاده بود. و می گوید وقتی یزید نامه را خواند بدین شعر تمثیل کرد، حالا شعرش چه بوده است؟ می گوید بردباری را که طبع من بود دگرگونه کردند من نیز به جای نرمش با قوم خویش خشونت پیش می گیرم. پس ببینید کاملاً گواه این است که خود یزید قصد فرو نشاندن شورش مردم مدینه را نداشته شما ارجاع می دهم دوستان عزیز من، شیعیانی که یزید را بد می دانید به سرکوبی بسیاری از شورش های که در زمان علی در ایران، ری، استخر و فارس انجام شد. علی سرادارانی مثل جعدة ابن عبیره، مثقلة ابن هویره شیبانی، معقل ابن قیس و بسیاری از افراد همچون زیاد ابن ابیه را می فرستاد تا مردم ایران را سرکوب بکنند. حال شما نگاه کنید یزید هم چنین کاری کرده است ضمن این که با هزاران اخطار با پیش فرستادن نعمان ابن بشیر مبنی بر این که ای مردم دست از این کار بر دارید. آیا یزید به سنت علی عمل نکرد؟ تاریخ گواه این است که یزید بسیار بردبارتر از علی بوده که مردم بی گناهی را در نهروان سر می برد و لذت هم می برد!

مجری:

کلیپ اول را ملاحظه فرمودید شبهه ای که طرح شده، پاسخ جناب استاد روستایی را می شنویم.

استاد روستایی:

همان طوری که مستحضر هستید ایشان سعی می کند خیلی خوب یزید را باسازی کند، می گوید یزید آدم بردباری بود شأن حاکم این است کسی علیه حکومتش بخواهد عملی انجام بدهد باید حاکم با او برخورد کند. بعد سعی می کند امیر المؤمنین را هم با یزید مقایسه کند و بگوید یزید به امیر المؤمنین اقتدا کرد و امثال این. اساساً صحبت اولیه در مورد این است که آیا یزید خلیفه مشروع بود یا خیر؟ یزید را پدرش انتخاب کرد و علمای اهل سنت هم تصریح کردند که با خدعه و نیرنگ آقای یزید انتخاب شد. این طور نبود که یزید بدون هیچ مسئله ای کاملاً مشروعیت داشته باشد و همه و را قبول داشته باشند. در منابع اهل سنت، منابع متعددی داریم مثلاً کتاب الخلافة آقای رشید رضا می گوید:

«في استخلاف يزيد الذي أنكره عليه أكبر علماء الصحابة فنفذه بالخداع والقوة والرشوة»

الخلافة؛ اسم المؤلف: الشيخ محمد رشيد رضا  الوفاة: بدون، دار النشر: الزهراء للاعلام العربي  - مصر / القاهرة -؟، الطبعة:؟، تحقيق: بدون، ج1، ص150

آقای معاویه آمد یزیدی را که بزرگان علمای صحابه انکارش کرده بودند با خدعه، نیرنگ، زور و رشوه خلیفه اش کرد. این مشروع می شود؟ فقط هم آقای رشید رضا نگفته، در بین علمای اهل سنت علمایی که حتی گرایش وهابی دارند مثل قاسمی او هم می گوید با نیرنگ بوده؛ پس یزید اصلاً مشروعیت ندارد و علمای اهل سنت او را قبول ندارند.

چرا می گویم علمای اهل سنت قبول ندارند؟ علمای شیعه به طریق اولیٰ قبولش ندارند علمای اهل سنتی که خروج بر خلیفه را اشکال می دانند، علمای اهل سنتی که آقای یزید را پسر معاویه صحابی می دانند می گویند با خدعه، نیرنگ و زور بوده.

 حتی خروج بر یزید را اساساً حق می دانند می گویند خروج بر امثال یزید حلال است و امام حسین (علیه الصلاة والسلام) در مقابل خروج بر یزید کار درستی کردند. آقای ابن عماد حنبلی در مورد خروج بر یزید ذکر می کند، بر مثل یزید خروج اشکالی ندارد. بنابراین یزید در مرحله اول خلیفه درستی نیست شذرة الذهب آقای ابن عماد حنبلی، صفحه 276 می گوید:

«ونقل الإتفاق أيضا على تحسين خروج الحسين على يزيد»

به اتفاق علما نقل شده است که خروج بر امثال یزید جایز است.

«ثم الجمهور رأوا جواز الخروج على من كان مثل يزيد»

جمهور، اکثریت قریب به اتفاق علمای اهل سنت خروج بر امثال یزید را جایز می دانند!

شذرات الذهب في أخبار من ذهب؛ اسم المؤلف: عبد الحي بن أحمد بن محمد العكري الحنبلي الوفاة: 1089هـ، دار النشر: دار بن كثير  - دمشق - 1406هـ ، الطبعة: ط1، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ج1، ص68

اساسا اصل خلافت یزید مشروع نیست به قول رشید رضا، رشید رضایی که گرایش وهابی دارد یا قاسمی صاحب قواعد التحدیث که گرایشات وهابی دارد این ها با خدعه و نیرنگ می گویند و خیلی افراد دیگر. رشید رضا می گوید بزرگان علمای صحابه این را قبول نداشتند. اولاً یزید مشروع نیست.

ثانیاً خروج بر امثال یزید را جمهور اهل سنت و حتی به نقلی اتفاق وجود دارد که خروج بر امثال یزید هیچ اشکالی ندارد. چرا؟ چراییش خیلی مهم است یکی در بحث عدم مشروعیت یزید است یعنی حتی علمای اهل سنتی که انتخاب خلیفه را با زور هم جایز می دانند «الحقُ لِمَن غلب» یک قاعده است. آن ها می گویند کسی به زور خلیفه شد آن جایز است حتی با این وضع یزید را قبول ندارند.

مجری:

خودشان بر علیه نتوانستند خروج کنند شاید توانایی قدرتش را نداشتند؟

استاد روستایی:

بر علیه یزید خروج شد

مجری:

غیر از امام حسین (علیه السلام) کسانی دیگر هم بودند؟

استاد روستایی:

بله در واقع حره خروج کردند ایشان می خواهد بگوید یزید خیلی خوب و بردبار بود خیلی کوتاه آمد و ... شأن خلیفه و حاکم این نیست، یزید حاکم مشروع نبود خروج بر یزید جایز بود چرا این طوری بود؟ آل زبیر و فلان می گوید اصلاً صحبت آل زبیر نیست قبل از این ها مسئله یزید یک چیز دیگر است. یزید وضعیتی داشت به قول آقای سیوطی در کتاب تاریخ الخلفاء می گوید:

«أسرف في المعاصي»

آخر خلافکاری بود. کتاب تاریخ الخلفاء سیوطی می گوید:

«وكان سبب خلع أهل المدينة له»

این که اهل مدینه آمدند یزید را خلع کردند سببش چه بود؟ آل زبیر بود؟ نخیر

«أن يزيد أسرف في المعاصي»

آقای یزید در گناهان اسراف می کرد!

بعد یک جمله ای را می گوید که در منابع متقدم آمده است این جا عبارت آقای سیوطی را می خوانم و بعد یک منبع متقدم برای این جمله ذکر می کنم. می گوید:

«أخرج الواقدي»

 واقدی مورخ

 «مِن طُرقٍ»

 از طریق های مختلف

«وأخرج الواقد من طرق أن عبد الله بن حنظلة بن الغسيل قال»

آقای عبد الله ابن حنظله پسر حنظله غسیل الملائکه چه گفت؟ چون یزید به یک سری بزرگان مدینه گفت به شام بیایید این ها به شام رفتند سعی کرد به این ها رشوه بدهد که این ها را بخرد. بعد از ماجرای عاشوراء یک هجمه سنگینی علیه یزید آغاز شده بود در تاریخ داریم یزید ابتدا شادی می کرد. خود آقای سیوطی نقل می کند می گوید یزید ابتدا شادی می کرد بعد مردم در اثر روشنگری های امام سجاد و حضرت زینب مردم متوجه شدند. این قدر مردم به او فشار آوردند که یزید سرشکسته شد واقعاً شکست را با تمام وجود حس کرد.

بعد می گوید عبد الله ابن حنظله به عنوان یکی بزرگان مدینه گفت یزید می خواست چهره خودش را درست کند به ما رشوه داد آقای عبد الله ابن حنظله وقتی وارد دربار یزید شد صحنه هایی دید خیلی برایش گران تمام شد به مدینه آمد جمله اش چه است؟ می گوید:

«والله ما خرجنا»

 به خدا قسم ما برای یزید خروج نکردیم

 «حتی خِفنا»

 تا این که ترسیدیم

«أن ترمى بالحجارة من اسماء»

از آسمان بر سر ما سنگ ببارد!

 چرا؟

«إنه رجل»

 یزید فردی است

«ينكح أمهات الأولاد والبنات والأخوات ويشرب الخمر ويدع الصلاة»

تاريخ الخلفاء؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911، دار النشر: مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ج1، ص209

ام ولدها را یعنی کنیزهای که فرزند دارند (کنیزهای پدرش را)،«أمهات أولاد» مادران فرزندان را این جا اولاد اضافه می کند ولی در منابع متقدم اولاد نیست. و دختران و خواهران با همه این ها (نعوذ بالله) عمل منافی عفت انجام می دهد. دختران خودش، خواهران خودش «ویشرب الخمر» شراب می خورد «ویدع الصلاة» نماز هم نمی خواند این عبارت آقای سیوطی است.

اما غیر از آقای سیوطی در منبع متقدم که عرض کردم طبقات الکبریٰ ابن سعد که معروف به کاتب واقدی است در جلد 5، صفحه 49، چاپ دار الکتب العلمیة روایت را کامل می آورد، می گوید اهل مدینه در شب های حره از مدینه بر بنی امیه خروج کردند.

«وأظهروا عيب يزيد بن معاوية وخلافه أجمعوا على عبد الله بن حنظلة فأسندوا أمرهم إليه»

عیب یزید را اظهار کردند و مخالفت با او را توضیح دادند این ها اجماع کردند بر این که گرد عبد الله ابن حنظله باشند. با او بیعت کردند.

«فبايعهم على الموت»

آقای عبد الله ابن حنظله وقتی این ها را جمع کرد با این ها بر مرگ بیعت کرد که این ها تا پای مرگ باشند. و بعد گفت:

«يا قوم اتقوا الله وحده لا شريك له»

ای قوم تقوا پیشه کنید خدایی که یگانه است و شریکی ندارد.

«فوالله ما خرجنا على يزيد حتى خفنا أن نرمى بالحجارة من السماء إن رجلا ينكح الأمهات»

دیگر «أمهات الأولاد»، مادران فرزندان ندارد «الأمهات» مادرانش یعنی چه بسا مادر خودش و همسران پدرش

«والبنات والأخوات ويشرب الخمر ويدع الصلاة»

بعد ایشان می گوید:

«والله لو لم يكن معي أحد من الناس»

اگر حتی یک نفر هم با من نباشد

«لأبليت لله فيه بلاء حسنا»

من در راه خدا به میدان می آیم و به نیکی با این آقا مقابله می کنم بعد دارد:

«فتواثب الناس يومئذ يبايعون من كل النواحي»

الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت...، ج 5، ص 66

مردم از مناطق مختلف آمدند «مِنْ کل نواحی» نه فقط نواحی شهر بلکه اطراف شهر همه آمدند با این آقا بیعت کردند. مسئله، مسئله دینی است چه کسی می گوید آل زبیر مردم را تحریک کردند؟ یزید این طور بود، آدمی که رفت رشوه گرفت گفت نمی شود از مقابله با این آدم گذشت. این ها تازه دارند می فهمند ابی عبد الله (سلام الله علیه) چرا بر یزید خروج کرد؟ پس عملکرد یزید این گونه است.

 اما نسبت به عملکرد امیر المؤمنین برای شورش ها آیا امیر المؤمنین هم مثل یزید خلیفه نا مشروع است؟ مطلقا امیر المؤمنین (سلام الله علیه) اگر بنا بر مبانی شیعه برویم که از منابع اهل سنت هم قابل اثبات است منصوب از طرف رسول خدا است. رسول خدا در جای جای مختلف چه در عصر مکی و چه در عصر مدنی در جاهای مختلف واژگان و رفتارهای مبنی بر نصب امیر المؤمنین داشت. از رخداد یوم الدار گرفته که فرمود:

«فأيكم يؤازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي ووصيي وخليفتي فيكم»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص542

طبری و ابن اثیر نقل می کند کدام یک از شما می آید در این امر وزارت من را به عهده بگیرد، پشیبانی و کمک کند که برادر، وصی و خلیفه من بعد از من باشد؟ تا نقلی که ابن عساکر و ابن ابی حاتم و جاهای مختلف دارد. تا به قسمت های مختلف برسیم پیامبر، امیر المؤمنین را منصوب کردند.

اما شما از مبنای شیعی هم بگذرید، طبق مبنای اهل سنت همان مبنای شیعی که از کتب اهل سنت ثابت می شود از آن هم بگذریم. برویم به عنوان روش انتخاب خلیفه می گویند اهل حل و عقد، شورا و استخلاف مردم آمدند با امیر المؤمنین بیعت کردند. حتی همان طلحه و زبیری که علیه حضرت قیام کردند همه این ها آمدند با حضرت بیعت کردند. آقای طلحه اولین نفر بود که با حضرت بیعت کرد. پس حضرت کاملاً بنا بر مبانی جمیع مسلمین یک خلافت مشروع دارد.

پس امیر المؤمنین از یزید جدا شد یزید نا مشروع با خدعه، نیرنگ و رشوه بالا آمد اما امیر المؤمنین نه کاملاً‌ با مبنایی که بنا بر رأی جمیع مسلمین درست است. شیعه باشد می گوید امیر المؤمنین خلیفة الله است، پیامبر در غدیر اعلام عمومی کرده است وگرنه از قبلش پیامبر در جای جای مختلف با واژگان و رفتار مختلف حضرت را منصوب کرده همه این ها از منابع اهل سنت قابل اثبات است. اهل سنت هم می گویند خلیفه چهارم است و مردم با او بیعت کردند، پس ایشان خلیفه مشروع است. آیا امیر المؤمنین، ایرانیان را سرکوب کرده است؟ ماجرای ایران چه است؟ مثلاً فتوح البلدان آقای بلاذری، صفحه 549، چاپ مؤسسة المعارف مطلبی را نقل می کند می گوید:

«أن أهل اصطخر غدروا في ولاية عبد الله بن عباس رضي الله عنهما العراق لعلي رضي الله عنه ففتحها»

فتوح البلدان؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري الوفاة: 279، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1403، تحقيق: رضوان محمد رضوان، ج1، ص382

 این ها نیرنگ زدند خود این ها خراب کردند اصلاً امیر المؤمنین (سلام الله علیه) به معنای فتوحاتی که خلفاء قبول داشتند گسترش اسلام را آن طوری جایز نمی دانست. حضرت منشورشان قرآن بود قرآن فرمود:

(قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ)

بگو: اين راه من است من و پيروانم، و با بصيرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می ‌کنيم! منزه است خدا! و من از مشرکان نيستم!

سوره یوسف (12): آیه 108

این راه من است بر اساس بصیرت دعوت می کنم این منشوری بود که خداوند برای پیامبرش آورده بود پیامبر با فتوحات نمی خواست اسلام را جلو ببرد. امیر المؤمنین هم این کار را نکرد بله خلیفه اول، دوم و سوم می خواستند با فتوحات جلو ببرند. امیر المؤمنین اصلاً این را قبول نداشت لذا در مورد امیر المؤمنین می بینیم در جنگ های خلفاء شرکت نمی کند حسنین هم شرکت نکردند نه در ایران و نه در هیچ جای دیگر.

نیامدند که در رکاب خلفاء بجنگند نقل معتبری در این زمینه وجود ندارد اهل بیت قبول نداشتند صریحاً آمده است امیر المؤمنین ابا کرد وقتی به او پیشنهاد دادند فرمانده باش و در نهاوند بجنگ حضرت قبول نکرد. آقای بلاذی در فتوح البلدان دارد این کتاب از نظر کتاب های فتوحی یک کتاب خیلی معتبری است. مثلاً علمای تاریخ مثل مسعودی خیلی از این کتاب تعریف کردند. این جا دارد می گوید «أن أهل اصطخر غدروا» این ها به ما نیرنگ زدند و پیمان شکنی کردند. بعد جلوتر برویم تاریخ ابن خلدون، بالاخره ما تاریخ را از این کتاب ها باید ببینیم از آقای سلیمانی امیری نمی توانیم بفهمیم. باید ببینیم داستان چه بود؟ آقای ابن خلدون، ابن خلدون آدمی است که رابطه اش با امیر المؤمنین خوب نیست و بلاذری هم همین طور است چطو عرض می کنم؟

این که می گویم رابطه اش خوب نیست نه این که بخواهم بگویم هیچ مطلبی به نفع امیر المؤمنین در کتاب نیاورده است. ما وقتی بخواهیم به تاریخ نگاری یک مورخ دقت کنیم به گرایشات اعتقادی و سیاسی او هم دقت می کنیم. آقای بلاذری مداح متوکل و مأمون بوده، متوکل ناصبی است او همنشین این ها است. نمی آید به نفع علی ابن ابی طالب حرف بزند. وقتی دارد می گوید: «أن أهل اصطخر غدروا» واقعاً پیمان شکنی کردند. انگیزه ای ندارد از علی ابن ابی طالب دفاع کند.

یا آقای ابن خلدون گرایشات تندش نسبت به اهل بیت معروف است حتی بعضی از علمای اهل سنت به ابن خلدون حمله می کنند امثال ابن حجر هیثمی استاد ابن حجر عسقلانی؛ بحث «ولایت زیاد علی فارس» در تاریخ ابن خلدون، جلد 2، صفحه 644 بحث می کند. می گوید:

«ولما قتل ابن الحضرمي بالبصرة»

 زمانی که ابن الحضرمی در بصره کشته شد

«والناس مختلفون على علي»

و مردم دور امیر المؤمنین جمع شدند و با امیر المؤمنین بیعت کردند.

«طمع أهل النواحي من بلاد العجم في كسر الخوارج»

می گوید اهل نواحی از سرزمین های عجم طمع کردند ما خراج کمتر بدهیم.

 «وأخرج»

آمدند اخراج کردند.

چه کسی را؟

«وأخرج أهل فارس عاملهم سهل بن حنيف»

اهل فارس، حاکم خودشان را اخراج کردند که اسمش سهل ابن حنیف بود.

«فاستشار علي الناس»

امیر المؤمنین با مردم مشورت کرد چه کنیم؟

«فأشار عليه جارية بن قدامة بزياد»

گفت آقا زیاد را بفرست با این ها مقابله کند

«فأمر ابن عباس أن يوليه عليها»

ابن عباس گفت او را حاکم آن جا قرار بده او رفت با این ها جنگید.

«ثم تقدم إلى كرمان فدوخها مثل ذلك فاستقامت وسكن الناس ونزل اصطخر وسكن قلعة بها تسمى قلعة زياد»

مقدمة ابن خلدون؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن خلدون الحضرمي الوفاة: 808، دار النشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة، ج 2، ص 644

اهل اصطخر پیمان شکنی کرده بودند این ها خراج ندادند این ها رفتند با آن ها مقابله کنند. وقتی بر حاکم خروج کردند حاکم با این ها کاری نداشت اگر این ها طمع نمی کردند اگر این ها آزار نمی رساندند چه کارشان داشت؟ برخوردهای امیر المؤمنین با ایرانی ها در تاریخ ببینید چقدر با موالی و ایرانی ها رفاقت داشت. اتفاقاً در تاریخ زیبا گفتند نسبت به عجم خلیفه دوم ناخن هایشان را می کشید اما علی ابن ابی طالب خیلی با این ها محبت آمیز برخورد می کرد.

سلمان ایرانی مگر رفیق شفیق امیر المؤمنین نبود؟ مالک اشتر در یمن بود یمن مگر آن موقع جز ایران نبود؟ مالک اشتر شخصیتی است که حضرت جملات خیلی بلندی در موردش دارد می گوید:

«وَ لَيْتَ فِيكُمْ مِثْلَهُ اثْنَيْنِ بَلْ لَيْتَ فِيكُمْ مِثْلَهُ وَاحِدا»

وقعة صفين؛ نویسنده: نصر بن مزاحم، محقق / مصحح: هارون، عبد السلام محمد، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي ص521

ای کاش بین شما دو تا مثل مالک داشتم آن موقع جزء این منطقه بود رُشید حجری مگر ایرانی تبار نیست؟ یار امیر المؤمنین است که حضرت علم بلایا و منایا به او یاد می دهد و در راه امیر المؤمنین دو دست، دو پا و زبانش را قطع می کنند و بعد هم به شهادت می رسد این ها ایرانی هستند. مگر میثم تمار رفیق شفیق ایرانی امیر المؤمنین نیست که به صلیب کشیده می شود این آقا چه می گوید؟

مگر اهل بیت (علیهم السلام) به زبان و فرهنگ ایرانی اهمیت نمی دادند. فارسی صحبت کردن امام حسن را در تاریخ داریم پسر همین امیر المؤمنین است این چرا آقای سلیمانی امیری نمی بیند؟ فقط می گوید علی ابن ابی طالب در ایران فلان کرد چرا این طرف را نمی گویی؟

از این ها بگذریم سراغ کتاب تاریخ ایران دکتر عبد الحسین زرین کوب برویم. آقای زرین کوب در صفحه 350 کتاب تاریخ ایران یک عبارتی دارد می گوید در دوره خلافت کوتاه پر آشوب علی نیز چون بصره و کوفه در دست وی بود از این دو لشکرگاه کار فتوح همچنان دنبال می شد چنان که بعد از کشته شدن عثمان باز اهل اصطخر سر به شورش بر آوردند و عبد الله ابن عباس به فرمان علی عصیان آن ها را در سیل خون فرو شست.

می گوید یکبار به تشویق علی چهار - پنج هزار تن از اعراب آهنک غذای دیلم کردند نیز در عهد وی شروع می کند می گوید... مرزبان مرو به کوفه آمد و خلیفه به دهقانان و ده سالاران نامه نوشت و دستوری داد تا جزیه خویش را بدو بدهند. اما چندی بعد خراسان به هم ریخت اهل نیشابور پیمان شکستند و از پرداخت جزیه و خراج امتناع کردند.  علی لشکر به خراسان فرستاد و نیشابور را گرفت چنان که مرو را نیز به صلح باز گشود (به صلح باز گشود) دنبال جنگ نیست. با این همه در پایان روزگار وی خراسان همچنان آشفته بود آشوب ها و جنگ های عراق و شام آن ولایت را نیز آشفته می داشت. همچنین وجود اختلافات داخلی در بصره اهل فارس و کرمان را نیز به هوای شورش انداخت. (یعنی طلحه و زبیر خروج کردند گفتند ما هم شورش کنیم.) اهل ناحیه عامل خویش را براندند و خلیفه ناچار شد برای رفع این آشوب زیاد ابن ابیه را در سال 39 هجری به ولایت فارس و کرمان گسیل دارد. بعد می گوید زیاد به کوربزی و هِشیاری آن دو ولایت را امن کرد و به آشوب و شورش پایان داد.

 این هم تحلیل آقای زرین کوب یک مورخ ایرانی دارد این طوری صحبت می کند. بنابراین نسبت به حضرت صحبتی که آقای سلیمانی امیری دارد مطرح می کند کاملاً غلط است.

اما نسبت به مسئله طلحه و زبیر عبارتی را خدمت شما نشان دادم عملکرد اهل جمل آیا امیر المؤمنین با آن ها جنگید؟ قطعاً خیر، آقای طبری در کتاب معروف تاریخ طبری که ایشان هم به آن استناد کرد، خود طبری ایرانی تبار و اهل آمل است در تاریخ طبری، جلد 4، صفحه 452 حوادث سال 36 می گوید این آقایان یعنی طلحه و زبیر چهار ماه بعد از قتل عثمان به مکه رفتند و بعد می گوید یعلی ابن امیه مال زیادی وسط گذاشت

«فاجتمعوا في بيت عائشة رضي الله عنها»

این ها در خانه عایشه جمع شدند

«فأرادوا الراي»

این ها آمدند با هم به یک نتیجه برسند.

 یعلی ابن امیه ضربه خورده از حضرت بود چون یعلیٰ را حضرت عزل کرده بود دوره عثمان خیلی به ایشان رسیده بودند چون شایستگی نداشت گفت حالا که این طور شد من هم علیه تو شورش می کنم. پول زیادی وسط گذاشت بیش از چهارصد شتر داد گفت من اسپانسر مالی جنگ جمل می شوم

 «فقالوا»

 همه شان یعنی یعلیٰ، طلحه، زبیر و عایشه تیمی که می خواستند عملیات شورشی علیه امیر المؤمنین انجام بدهند گفتند:

«نسير إلى علي فنقاتله»

به سمت علی می رویم و با او می جنگیم!

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج3، ص9

 

 این ها گفتند وگرنه امیر المؤمنین سر جایش نشسته بود و کاری با این ها نداشت. آقای طلحة ابن عبید الله علیه امیر المؤمنین (سلام الله علیه) خروج می کند اصلا آقای طلحه قبل از این ماجراها کلید بیت المال را سرقت کرد به حضرت نمی داد آقای طلحه در خانه نشسته بود برای خودش بیعت جمع می کرد. عملکرد اهل جمل را اگر بخواهیم خدمت شما بگوییم واقعاً همین کار را می خواستند انجام بدهند. برای خودش بیعت جمع می کرد لذا حضرت مجبور شد صندوق بیت المال را بشکند که بتواند به اموال بیت المال دسترسی پیدا کند و به فقراء بدهد. این عبارت در کتاب البداء‌ والتاریخ مقدسی، جلد 5، صفحه 208

«فلما قتل عثمان جلس طلحة في داره يبايع الناس»

با این که خودش رفته بود با حضرت بیعت کرده بود از آن طرف در خانه اش نشست و با مردم بیعت می کند.

«وكانت مفاتيح بيت المال عنده»

البدء والتاريخ؛ اسم المؤلف: وهو المطهر بن طاهر المقدسي الوفاة: 507هـ، دار النشر: مكتبة الثقافة الدينية – بورسعيد، ج 5، ص 208

کلیدهای بیت المال دستش بود لذا حضرت مجبور شد که صندوق بیت المال را بشکند که بتواند به مردم و فقراء پول بدهد. این عملکرد اهل جمل است جناب آقای سلیمانی امیری آیا امیر المؤمنین این ها را سرکوب کرد؟ این ها خیلی آرام نشسته بودند و کاری نداشتند؟ وقتی کسی کلید بیت  المال را بر می دارد سرقت است. بیت المال مسلمین است شما به چه مشروعیتی همچنین کاری انجام می دهید؟

وقتی خلیفه دوم در روزهای واپسین عمرش قبل از این که از دنیا برود شورای شش نفره جمع می شوند هر کدام یک اظهار نظری می کنند خلیفه دوم نگاه شان می کند می گوید گویا شما دوست دارید خلیفه بشوید. برای هر کدام یک ایرادی می گیرد زبیر می گوید چه چیز ما از تو کمتر است قبیله مان از تو پایین تر است یا خودمان از تو کمتر هستیم؟ شروع می کند به هرکدام ایراد می گیرد مثلاً به طلحه می گوید تو شخصیتی هستی وقتی پیامبر از دنیا رفت از دست تو ناراضی بود. یک ماجرایی را اشاره می کند که حالا موضوع بحث من نیست نمی خواهم خیلی وقت بینندگان مان را بگیرم. حتی خلیفه دوم، خلافت طلحه را قبول ندارد بعد از خلیفه دوم، عثمان خلیفه می شود و بعد هم مردم با امیر المؤمنین بیعت می کنند یعنی هیچ مشروعیتی ندارد اما کلید بیت المال را بر داشته است برای چه دارد با مردم بیعت می کند آن هم کلید دستت است؟ حتماً می خواست یک عده را ساپورت کند حضرت امیر با این ها مقابله می کند.

 نکته دیگر که در مورد عملکرد اهل جمل می توانیم ملاحظه کنیم هدف شان کشتن حضرت بود. شما ببینید در کتاب جُمل من انساب الأشراف بلاذری، جلد 3، صفحه 46 عبارتی دارد سندش هم معتبر است. ابن حاطب می گوید:

«أقبلت مع علي يوم الجمل إلى الهودج»

می گوید من روز جنگ جمل کنار هودج عایشه با امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) بودم

«وكأنه شوك قنفذ من النبل فضرب الهودج»

این هودج مثل خارپشت شده بود این قدر تیر خورده بود حضرت به هودج زد.

 «ثم قال»

 فرمودند:

«إن حميراء إرم هذه أرادت أن تقتلني كما قتلت عثمان بن عفان»

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر: ، ج1، ص312

گفتند این حمیراء اشاره به عایشه این می خواست من را بکشد کما این که عثمان را کشت. هدف کشتن امیر المؤمنین بود، چرا؟ چرایش خیلی مهم است چون طبق مصادر اهل سنت این ها از حضرت می خواستند که مثل ابابکر و عمر عمل کند. سنت آن ها را حضرت قبول نداشت مثلاً در بحث تقسیم اموال حضرت به همه مساوی می داد می خواهد عقیل برادرش باشد یا ام هانی خواهرش باشد فرقی نمی کرد. در تاریخ داریم عقیل آمد و از حضرت درخواست بیشتری داشت حضرت آهن گرم را نزدیک دستش کرد حضرت فرمود می خواهی علی را بسوزانی؟ یا ام هانی گفت به من و کنیزم یکسان می دهی؟ حضرت فرمودند چه فرقی می کند حضرت این طوری بود یعنی سنت رسول خدا؛ اما آن ها به بعضی از افراد بیشتر می رسیدند حضرت قبول نداشتند.

اهل جمل گفتند ما سنت عمرین را می خواهیم در تاریخ در سه منبع اهل سنت بنا به پژوهش بنده آمده است، هدف این ها این بود حضرت نمی خواست. بعد حتی صحابه نظرشان این بود که این ها شورشی هستند امیر المؤمنین شورشی نیست آقای حذیفة ابن یمان در المستدرک علی الصحیحین حاکم، جلد 4، صفحه 517 روایتی را می آ‌ورد که این روایت را خودش بعداً می گوید صحیح است. آقای ذهبی هم این روایت را قبول دارد و معتبر می داند. آقای حذیفة ابن یمان می گوید:

«أرأيتكم لو حدثتكم أن بعض أمهاتكم تأتيكم في كتيبة كثير عددها شديد بأسها صدقتم به قالوا سبحان الله ومن يصدق بهذا»

آیا اگر من بگویم بعضی از این مادران مؤمنین با یک سپاه پر شمار می آیند شما تصدیقم می کنید؟ می گویند سبحان الله مگر می شود؟

«ثم قال»

حذیفه می گوید:

«أتتكم الحميراء في كتيبة يسوقها أعلاجها حيث تسوء وجوهكم»

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا،ج 4، ص 517

عایشه خروج خواهد کرد البته حذیفه آن موقع از دنیا رفت چون چهل روز بعد از خلافت امیر المؤمنین حذیفه از دنیا می رود در بحبوبه جمل نیست اما شرایط سیاسی دوران را می داند و این ها را می شناسد لذا می گوید این کار را این ها خواهند کرد.

 یا أحنف ابن قیس با عایشه بحث می کند در کتاب المحاسن والمساوى، جلد 1، صفحه 35 أحنف ابن قیس به عایشه می گوید:

«يا أم المؤمنين هل عهد عليك رسول الله، صلى الله عليه وسلم، هذا المسير؟»

...پیامبر گفت این کار را بکنی؟

 «قالت اللهم لا»

 نه

«قال: فهل وجدته في شيء من كتاب الله جل ذكره؟»

آیا در قرآن دیدی و دلیلی داری؟

«قالت: ما نقرأ إلا ما تقرأون»

همان قرآن را شما خواندی در قرآن هم چیزی نداریم.

«قال: فهل رأيت رسول الله، صلى الله عليه وسلم، استعان بشيء من نسائه إذا كان في قلة والمشركون في كثرة؟»

آیا سپاه پیامبر زمانی که کم بودند و مشرکین زیاد بودند از زن هایش کمک گرفت وسط میدان سرباز جمع کنند بیاورند؟

 «قالت اللهم لا»

«قال الأحنف: فإذاً ما هو ذنبنا؟»

گناه ما چه است که ما را وسط انداختی؟

المحاسن والمساوئ؛ اسم المؤلف: إبراهيم بن محمد البيهقي الوفاة: بعد 320هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية  - بيروت/ لبنان - 1420هـ - 1999م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عدنان علي، ج 1، ص 43

همه می دانند که طرف مقابل مقصر است این ها علیه حضرت قیام کردند این هم نسبت به این مسئله.

ملاحظه بکنید نکات دیگری هم داریم امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) با این ها مقابله می کنند گفتم این ها دنبال این بودند که حضرت، سنت خلفاء را پیاده کند در چند تا کتاب آمده است. مثلاً‌ در معانی القرآن می گوید:

«وفي الحديث أن أصحاب الجمل قالوا لعلي بن أبي طالب عليه السلام أعطنا سنة العمرين يعنون أبا بكر وعمر»

معاني القرآن الكريم؛ اسم المؤلف: النحاس الوفاة: 338، دار النشر: جامعة أم القرى - مكة المرمة - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد علي الصابوني، ج6، ص362

گفتند مثل آن ها عمل کن حضرت قبول نکردند. یا در کتاب تفسیر سمعانی روایت شد اهل بصره وقتی با عایشه با امیر المؤمنین جنگیدند

«إنا نطلب منك سنة العمرين يعني: أبا بكر وعمر»

تفسير القرآن؛ اسم المؤلف: أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعاني الوفاة: 489هـ، دار النشر: دار الوطن - الرياض - السعودية - 1418هـ- 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم، ج5، ص103

ما این را می خواهیم حضرت قبول نکردند.

 یا در کتاب البرهان فی علوم قرآن آقای زرکشی همین آمده است که ما سنت العمرین را می خواهیم و حضرت این مسئله را قبول نداشتند. تمام هدف اهل جمل کشتن و از بین بردن امیر المؤمنین بود لذا در نثر الدرر  آبی داریم که آقای عمر و عاص به عایشه می گوید دوست داشتم که تو روز جمل کشته می شدی

«وقال لعائشة: لوددت أنك قتلت يوم الجمل»

عایشه می گوید:

«فقالت: ولم؟ لا أبالك»

بی پدر برای چه؟

می گوید:

«قال: كنت تموتين بأجلك، وتدخلين الجنة»

تو با مرگت می مردی به بهشت می رفتی

«ونجعلك أكبر تشنيع على عليّ»

نثر الدر في المحاضرات؛ اسم المؤلف: أبو سعد منصور بن الحسين الآبي الوفاة: 421هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان - 1424هـ - 2004م، الطبعة: الأولى، تحقيق: خالد عبد الغني محفوط، ج2، ص60

ما کشته سازی می خواستیم بکنیم برای این که می خواستیم بدترین جرم علی این را قرار بدهیم. هدف، فتنه است دنبال کشته سازی، دنبال تصرف حکومت هستند حکومت مشروع حتی بنا بر مبنای فریقین چه شیعه، چه سنی لذا این اصلاً قابل مقایسه با یزید نیست.

مجری:

خیلی از شما سپاسگزارم، خیلی ممنون از شما بینندگان که همچنان با ما همراه هستید این هم از پاسخی که استاد محترم ارائه فرمودند اگر از آغاز برنامه با ما هستد قاعدتاً متوجه شدید نمی دانم آقای سلیمانی امیری به کتاب های دیگر مراجعه می کند یا مطالعه می کند یا نه؟ قطعاً فهرستی که الان تقدیم شد سری بزنند فکر می کنم بد نباشد.

 (میان برنامه)

مجری:

بسیار سپاسگزاریم از شما بینندگان عزیز مخصوصا بینندگان عزیزی که تازه به جمع ما ملحق شدند، بیننده برنامه کاوش از شبکه جهانی ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) هستید. بخش اول برنامه پیرامون شبهه ای بود که مطرح شد و پاسخش را جناب استاد روستایی عزیز فرمودند در بخش دوم نیز شبهه ای که قطعاً پاسخ های بسیار زیبایی خواهد داشت جناب استاد در خدمت شما هستیم.

استاد روستایی:

نکته دیگری که ایشان مطرح می کند دوباره حمله به امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است، ایشان می گوید علی ابن ابی طالب از پیامبر یاد گرفته بود به افراد حمله کند بعد یک ماجرایی را مطرح می کند به عنوان حمله به قبیله حاتم طایی می گوید صبح حرکت کردند حمله کردند زن و بچه خواب بودند آن ها را کشتند سعی می کند داستان سرای کند. بعد می گوید هر که قبول نمی کرد کشته می شد فکر نکنید همه این جنایت های اسلامی (نعوذ بالله) جنایت تعبیر می کند فکر نکنید همه جنایت های اسلام کار خالد ابن ولید است خیلی از جنایات (نعوذ بالله) کار امیر المؤمنین است و رسم اسلام هم همین است یا باید پول بدهی یا تو را می کشیم حرفی است که ایشان می زند.

کلیپ شبهه ای دوم از آقای سلیمانی امیری:

یکی دیگر از ویژگی های که علی در محضر پیامبر می آموزد مسئله حمله به قبایل مختلف است و شکل این حمله هم در جای خودش دارای نقد است یعنی این که شما بر قبایلی که می دانید مشرک هستند نه با مردانگی بلکه به شکل غافلگیرانه حمله بکنید. و‌ آن غارت بردن بر مردم در صبح گاهان است یعنی جایی که مردان خوابیده اند، زنان خوابیده اند و کودکان خوابیده اند و شما از این غفلت استفاده می کنید و بر آن ها حمله می کنید.

حال مقایسه بکنیم با آن داستانی که من از ابو لهب عرض کردم زمانی که مشرکان متفق شده بودند که پیامبر اسلام را بکشند شبانه قصد حمله بر پیامبر را داشتند اما ابو لهب نپذیرفت و اجازه این مسئله را نداد گفت در درون خانه کودکان و زنان هستند و این رفتار شما می تواند آن ها را به وحشت بیاندازد و این دور از شرافت و مردانگی است این را ابو لهب گفته بود و من نقل قول او را خواندم حتی از بزرگان شیعه. اما پیامبر اسلام زمانی که قصد حمله بر قبایل را داشت صبح گاهان را انتخاب می کرد دقیقاً‌ در جایی که کودکان، زنان و چه بسا افرادی که ضعیف بودند پیره مرد بودند به وحشت می افتادند و می ترسیدند. علی هم از این قاعده مستثنی نبود ببینیم واقدی چه می گوید در مورد یکی از غزواتی که علی ابن ابی طالب نقش برجسته ای را دارد و بعد از او دو مورخ شیعی بر تأیید این سخنان واقدی مطالبی را خواهم گفت.

پیامبر (صلی الله)، علی ابن ابی طالب را برای ویران کردن بت و بتکده فُلس همراه یکصد و پنجاه نفر از انصار روانه فرمود. پیامبرم (صلی الله) دستور فرمود که به قبایل غیر مسلمان غارت برند این در ربیع الآخر سال نهم است. در صفحه 749 و بعد ادامه می دهد همین که فجر دمید بر آن قبیله حمله بردند و گروهی را کشتند و گروهی را اسیر کردند و زنان و بچه ها را یک طرف جمع کردند و شتران، بز و میش ها را هم جمع کردند و غنایم فراوان به دست آوردند. می بینید برای غنیمت است نه دعوت اسلام علی نرفته بود که با کلام شیوا و بلاغت خودش مردم را دعوت به اسلام بکند. در صفحه 751 و در صفحه 752 ادامه می دهد اسیران را پیش آوردند و اسلام را به آن ها عرضه کردند هر کس مسلمان شد آزادش ساختند و هر کس نپذیرفت گردنش را زدند. یعنی اسرایی که نپذیرفتند مسلمان بشوند گردن شان را علی ابن ابی طالب زده در صفحه 752 یعنی شما نیاندیشید که تمام جنایت ها در اسلام به واسطه خالد ابن ولید یا افراد دیگر رخ داده نه این ها جهادگرانی هستند که نقش برجسته ای دارند.

 آقای محمد هادی یوسفی غروی مورخ شیعی در موسوعه تاریخ اسلام ایشان در این مورد چه می گوید؟ در ربیع الثانی سال نهم علی (علیه السلام) را به سوی بنی طی از خاندان حاتم طایی داستان حاتم طایی را شنیدید یک مردی اهل بذل و بخشش بود. بزرگ قبیله طی بود پیامبر به این قبیله هم رحم نکرد آن ها بتی داشتند که فُلس نامیده می شد این بت در خانه ای قرار داشت دارد راجع به بتان صحبت می کند و بعد ادامه می دهد. پس از طلوع فجر حمله را آغاز کردند و عده ای را کشتند و عده ای را اسیر کردند و زنان و فرزندان شان را گرد آوردند آنان اسیران را جمع کردند و اسلام را به آن ها عرضه نمودند، پس هر کس اسلام می آورد رها می شد و هر کس از پذیرش اسلام خودداری می کرد گردنش را می زدند.

 شما به این حال و هوا نگاه بکنید بعضی از دوستان ما می گویند زمانی که مسلمانان وارد ایران شدند به دین آن ها احترام گذاشتند. گفتند که بله شما اگر هم می خواهید مسلمان نباشید، نباشید خیلی راحت در حالی که این گونه نیست. سنت اسلامی اصلا جای بخشش برای شما نمی گذارد که شما بدون اسلام بخواهید زندگی کنید مگر این که جزیه بدهید یعنی پول و مال به آن ها به عنوان مجازات بدهید یا این که گردن شما را خواهند زد. مسیحیان، یهودیان و زرتشتیانی که آن زمان بودند مشمول بحث جزیه می شدند. افراد دیگر مشکل شان بر این بود که جزیه هم از آن ها پذیرفته نمی شد کافر و مشرک بودند و گردن زده می شدند این را در جلد 4، صفحه 345 آقای محمد هادی یوسفی غروی آورده است.

مجری:

شبهه را ملاحظه فرمودید پاسخ جناب استاد را بشنویم

استاد روستایی:

باز هم تحریف باز هم دشمنی، بارها گفتم این آدم یا مراجعه نمی کند بی سواد است که همین طور است یک ساعت هم آکادمیک تاریخ نخوانده است. یا این که می بیند و خلاف می گوید که در هر دو صورت وای به حال آن کسانی که دارند به این پول می دهند. شما ببینید در کتاب الطبقات الکبری آقای ابن سعد معروف به کاتب واقدی بود رخداد را چطور نقل می کند؟

من از چند مصدر تاریخی این ماجرا را نقل می کنم ببینیم آب و تابی که این آقا دارد می دهد همچنین چیزی است؟ و بعد هم می گوید این ها گردن می زنند باید پول به ایشان بدهید ببینیم پیامبر و امیر المؤمنین در این ماجرا چطور عمل کردند؟ اصلا آن کسی که به این ها حمله کرد امیر المؤمنین بود یا کسی دیگر بوده؟ کتاب طبقات الکبری ابن سعد، جلد 1، صفحه 243

«وفادات أهل اليمن وفد طيء»

اگر فارسی می خواند یا ورقی به دستش می دهند من عین عبارت عربی را نمایش می دهم.

 «قال أخبرنا محمد بن عمر الأسلمي قال حدثني أبو بكر بن عبد الله بن سبرة عن أبي عمير الطائي...»

همین طور یکی یکی سند می دهد. بعد می گوید:

«وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم قد بعث علي بن أبي طالب إلى الفلس صنم طيء يهدمه»

پیامبر امیر المؤمنین را برای بت فُلس فرستاد این ها بتکده ای داشتند حضرت را فرستاد که بتکده را خراب کند. فُلس چه است؟ «صنم طيء» این بت، بت قبیله طیئ بود آن بتخانه را منهدم کند و از بین ببرد. بعد دارد که حضرت با دویست اسب آمدند و بر آل حاتم وارد شدند (قبیله حاتم طایی) دختر حاتم طایی، اسیر شد ایشان را پیش رسول خدا آوردند

«في سبايا من طيء»

بعد ادامه می دهد می گوید:

«وفي حديث هشام بن محمد أن الذي أغار عليهم وسبى ابنة حاتم من خيل النبي صلى الله عليه وسلم خالد بن الوليد»

می گوید اصلا نقل دیگر داریم آن کسی که به آن جا حمله کرد و دختر حاتم طایی را اسیر کرد خالد ابن ولید بود نه امیر المؤمنین این حرف ایشان. من از از سیره ابن هشام و جاهای دیگر هم نمایش می دهم. امیر المؤمنین در این قصه یک نقش دیگر دارد عرض می کنم.

«ثم رجع الحديث إلى الأول»

 به اول ماجرا بر گردیم

«قال وهرب عدي بن حاتم من خيل النبي صلى الله عليه وسلم حتى لحق بالشام»

عدی ابن حاتم پسر حاتم طایی که رئیس این ها بود موقعی که لشکر حمله کردند اصلاً مقابله نکرد فرار کرد و به شام رفت.

«وکان علی النصرانیة»

 مسیحی بود

«وكان يسير في قومه بالمرباع وجعلت ابنة حاتم في حظيرة بباب المسجد وكانت أمرأة جميلة جزلة فمر رسول الله صلى الله عليه وسلم»

می گوید ایشان با زن و بچه و اهل عیالش رفته بود. بعد می گوید دختر حاتم طایی بانوی زیبایی بود دم مسجد ایستاده بود رسول خدا وقتی رد شد این خانم بلند شد گفت:

«هلك الوالد وغاب الوافد»

یا رسول الله، پدرم از دنیا رفته است سر کاروان و رئیس ما (منظورش برادرش بود) او هم نیست.

«فامنن علي من الله عليك»

بر من منت بگذار و آزادم کن خدا بر تو لطف کند و منت بگذارد. رسول خدا فرمودند:

«مَنْ وافدُکِ»

 رئیس شما چه کسی است؟

«قالت عدي بن حاتم»

 حضرت فرمود:

«الفار من الله ومن رسوله»

کسی که از خدا و رسول فرار کرده است؟

بعد می گوید:

«وقدم وفد من قضاعة من الشام»

گروهی از قضاعه شام آمدند بعد

 «قالت»

 این خانم می گوید، این خانمی که الان مسیحی است.

 «فكساني النبي صلى الله عليه وسلم»

 پیامبر لباس بر من پوشاند.

 «وأعطاني نفقة»

خرج راه به من داد که با این کاروانی از شام بودند من را بفرستد سر زندگیم بروم نه گردنی زد، نه کاری با او داشت لباس و خرج راه به او داد

«وحملني»

 من را سوار بر مرکب کرد و فرستاد.

«وخرجتُ معهم»

 من با این ها رفتم

«حتى قدمت الشام على عدي»

به شام رفتم و به عدی رسیدم، یعنی حتی او فرستاد به جایی که برادرش فرار کرده بود لااقل یک سرپناه و پشتیبانی داشته باشد. می گوید آنجا رفتم

«فجعلت أقول له»

شروع کردم به او چیز گفتن

«القاطع الظالم أحتملت بأهلك وولدك وتركت بقية والدك فأقامت عنده أياما»

تو آمدی با زن و بچه ات رفتی بقیه را رها کردی بعد از مدتی پیش او آمد.

«وقالت له أرى أن تلحق برسول الله صلى الله عليه وسلم»

به او گفت به نظر من پیش پیغمبر برو.

 «فخرج عدي حتى قدم على رسول الله صلى الله عليه وسلم»

 عدی آمد چون گفت این قدر کریمانه برخورد می کند پیش پیغمبر آمد.

«فسلم عليه وهو في المسجد»

پیامبر در مسجد بود سلام به پیامبر کرد

«فقال من الرجل قال عدي بن حاتم»

حضرت فرمودند این شخص این جا آمد چه کسی است؟ گفتند عدی ابن حاتم است.

 حضرت عدی ابن حاتم را به خانه شان بردند

«فأنطلق به إلى بيته»

گفت بیا خانه بیرویم!

خب طرف مسیحی است.

«وألقى له وسادة محشوة بليف»

برایش تشک و بالشی که با لیف خرما ساخته شد پهن کرد.

 حضرت فرمود:

«اجلس عليها فجلس رسول الله صلى الله عليه وسلم على الأرض»

روی این بنشین، خودشان روی زمین نشستند!

 ایشان چه از پیامبر نشان می دهد منبع تاریخی چه دارد می گوید؟ این آقا صد و هشتاد درجه دارد خلاف می گوید.

«وعرض عليه الإسلام»

اسلام را بر او عرضه کردند

 «فأسلم عدي»

 عدی پذیرفت!

 حضرت هم گفت:

«وأستعمله رسول الله صلى الله عليه وسلم على صدقات قومه»

حضرت فرمود مسئول وجوهات شرعی قومت خودت باش!

الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت،  ج 1، ص 322

این نقل آقای ابن سعد بود، نقل آقای ابن عساکر را نمایش بدهم نقل تاریخ مدینه دمشق، جلد 69، صفحه 193 می گوید هشام ابن محمد صائب کلبی از عبَاد طائی از شیوخ شان نقل کردند، همین ماجرا را نقل می کند بعد هم می گوید آن کسی که حمله کرد و آن دختر را اسیر کرد خالد ابن ولید بود طبق نقل این آقا علی ابن ابی طالب نبود. بعد دقیقاً این ماجرا را ریز به ریز همین طوری که من خدمت شما قرائت کردم ذکر می کند. این هم از تاریخ مدینه دمشق است چون می خواهد تاریخ شام را بنویسد ایشان هم این طوری روایت می کند.

باز نقل دیگری در تاریخ مدینه دمشق از آقای عدی ابن حاتم داریم برخورد کریمانه رسول خدا با او شعبی می گوید:

«لما دخل على رسول الله صلى الله عليه وسلم ألقى إليه وسادة فجلس على الأرض»

خودش دارد روایت می کند زمانی که بر پیامبر وارد شدم چه اتفاقی افتاد؟ می گوید پیامبر برای او زیر انداز و پشتی گذاشت خود پیامبر روی زمین نشست.

«فقال أشهد أني لا أبتغي علوا في الأرض ولا فسادا قال فاسلم»

به خدا شهادت می دهم که من قصد فساد در زمین و برتری جویی نداشتم مسلمان می شوی؟ طرف مسلمان شد. بعد حضرت فرمودند:

«قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا جاءكم كريم قوم فأكرموه»

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج40، ص77

وقتی یک بزرگ زاده می آید اکرامش کنید فقط برخوردشان با ایشان این طور نبود با جریر همین برخورد را داشتند در ماجرایی که اسرای ایران را در حکومت آن دوره می آورند امیر المؤمنین می فرماید رسول خدا فرمودند کریم و بزرگ زاده قومی که می آید با او برخورد کریمانه داشته باشید.

مجری:

دارد یک درس می دهد.

استاد روستایی:

بله، حضرت برخورد کریمانه با او دارند نمی گوید تو مسیحی و دشمن من هستی در شهرتان بتکده دارید این حرف ها را نمی زند او را به خانه اش دعوت می کند و احترامش می گذارد. غیر از مقام معنوی پیامبر الان در اوج قدرت است اگر بخواهد در جا این را از بین ببرد می تواند از بین ببرد. نه صحبت جزیه می کند اول برخورد کریمانه می گوید ما قصدی نداریم.

در بعضی نقل ها داریم خود عدی گفت من قصد علو در ارض و فساد نداشتم مسلمان باش وقتی این برخورد کریمانه را می بیند از کسی که در اوج قدرت است می تواند او را از بین ببرد و نیست نابودش کند چه کار می کند؟ می پذیرد این یک نکته خیلی مهم است.

اما نکات دیگری را می خواهم از منابع خدمت شما عرض کنم. در منابع بخواهیم بگردیم سیره نبویه ابن هشام همین ماجرا را آقای ابن هشام نقل می کند می گوید این خانم اسیر شد او را پیش پیامبر ‌آوردند بعد رسول خدا فهمید عدی ابن حاتم به شام رفت دختر حاتم طایی کنار مسجد بود آن جا اسراء را نگه داشته بودند بلند شد خدمت رسول خدا عرض کرد پدرم از دنیا رفته است گفت حضرت فرمودند:

 «من وافدك قالت عدي بن حاتم قال الفار من الله ورسوله»

 چه کسی سرپرست شما است؟ عدی ابن حاتم بوده از خدا و رسول فرار کرده است.

«قالت ثم مضى رسول الله صلى الله عليه وسلم وتركني»

این جا دارد رسول خدا بار فقط حرفش را شنیدند و رفتند. دوباره فردا همین خانم بلند شد حرف های دیروز را تکرار کرد می گوید:

«حتى إذا كان من الغد مر بي فقلت له مثل ذلك وقال لي مثل ما قال بالأمس قالت حتى إذا كان بعد الغد مر بي»

روز دوم حضرت رسول شنیدند رد شدند شاید این خانم می گوید من مأیوس شدم تصور می کرد که پیامبر نمی خواهد به حرفش گوش بدهد روز سوم پیامبر آمد می گوید:

«وقد يئست منه»

من مأیوس شده بودم

«فأشار إلي رجل من خلفه»

می گوید یک آقای پشت سر پیامبر بود به من اشاره کرد

«أن قومي فكلميه»

بلند شو با پیامبر صحبت کن درخواستت را دوباره بگو می گوید:

«قالَ فقُمتُ إلیه»

 بلند شدم گفتم یا رسول الله

«فقلت يا رسول الله هلك الوالد وغاب الوافد فامنن علي من الله عليك»

تو بر من منت بگذار خدا بر تو منت بگذارد حضرت فرمودند:

 «قد فعلتُ»

 انجام می دهم آزادت می کنم

«فلا تعجلي بخروج حتى تجدي من قومك من يكون لك ثقة حتى يبلغك إلى بلادك»

حضرت فرمودند عجله نکن تو را می فرستم بگذار آدمی از قومت پیدا کن که بتوانی به او اعتماد کنی دلت قرص باشد تو را به شهر و دیارت برساند تو را می فرستم. می گوید:

«ثم آذنيني»

حضرت به من اذن و اجازه دادند بعد ادامه می دهد می گوید:

«فسألت عن الرجل الذي أشار إلى أن أكلمه»

آقایی که گفت با شما حرف بزنم چه کسی بود؟

«فقيل علي بن أبي طالب رضوان الله عليه»

در نقل دارد خالد ابن ولید اسیرش می کند امیر المؤمنین می گوید بلند شو دوباره بگو، حضرت دنبال آزادیش است آقای سلیمانی امیری این طوری تاریخ می خوانید؟ چقدر دارد وارونه تاریخ را جلوه می دهد. عمد دارم منابع متقدم حتی سیرة النبویة ابن اسحاق خلاصه کتاب سیره ابن اسحاق است ابن اسحاق متوفای صد و خرده ای است و این آقا متوفای 213 است. یعنی منابع کاملاً متقدم نه ابن اسحاق و نه ابن هشام عاشق امیر المؤمنین است. آقای ابن هشام را می گویم عاشق امیر المؤمنین نیست عزیزان بروند ببینند نسبت به مباهله چطور برخورد کرده است.

 این آدم دارد می گوید آن مردی که پشت سر پیامبر بود این خانم پرسید آن مرد چه کسی بود؟ می گوید پرسیدم از مردی که «أشارَ إلیَّ» به من اشاره کرد «أن أكلمه» با پیامبر صحبت کنم «فقال علي ابن ابی طالب» او علی بود. بعد می گوید:

«وأقمت حتى قدم ركب من بلي أو قضاعة قالت وإنما أريد ان آتي أخي بالشام فجئت رسول الله صلی الله علیه وسلم»

ماندم تا یک کاروانی از این دو منطقه آمد به شام رفتیم گفتم:

«فقلت يا رسول الله قد قدم رهط من قومي لي فيهم ثقة وبلاغ»

پیش پیامبر رفتم گفتم گروهی از قوم من آمدند به این ها اعتماد دارم مطمئن هستم این ها من را می رسانند این جا دارد:

 «فکساني رسول الله»

 رسول خدا لباس شیک بر من پوشید (برخورد با اسیر) اصلا یک کلمه ندارد که این خانم مسلمان شد ندارد جزیه بدهد اگر ندهی گردنت را می زنم. ندارد این جا بمان ازدواج کن متن این را دارد روایت می کند این سنت زیبای رسول خدا در برخورد با بزرگ زاده است.

پدرش بخشنده است پدرش نه حاکم است نه سیاستمدار جایی است پست خاصی ندارد یک آدم بخشنده ای بود که الان هم در قید حیات نیست. اما بزرگ زاده است این خانم را نگه می دارد یکی بیاید این زن را با امنیت ببرند برسانند. پیامبر رحمت این است آن وقت این آقا می گوید علی از پیامبر یاد گرفت صبح گاهان حمله کند! برای خودت چه می گویی!

بله می خواهند یک مبارزه ای انجام بدهند ولی این مدل حرف زدن دیگر چیه؟ می گوید پیامبر بر من لباس پوشاند من را سوار بر مرکب با این ها فرستاد خرج راه به من داد من هم رفتم

 «حتی قدِمتُ شام فقلت ابنة حاتم قال فإذا هي هي فلما وقفت علي انسحلت تقول القاطع الظالم احتملت بأهلك وولدك»

تا به سر منزل خودم رسیدم، رفتم برادرم را دیدم با برادرم صحبت کردم گفتم تو به ما ظلم کردی فقط خانواده خودت را بردی

«وتركت بقية والدك عورتك»

بقیه را رها کردی

«قال قلت أي أخيه لا تقولي إلا خيرا»

تو جز خیر نگو حرف خوب بزن

«فوالله ما لي من عذر لقد صنعت ما ذكرت»

من عذری نداشتم هر چیزی که گفتی انجام دادم اشتباه کردم.

«قال ثم نزلت فأقامت عندي فقلت لها»

بعد می گوید پیش او ماندم ادامه می دهد می گوید:

«وكانت امرأة حازمة»

او زن تیز هوشی بود گفت نظرت چه است؟

«ماذا تريدين في أمر هذا الرجل»

نظر تو چه است چه کار کنیم؟

«قالت أرى والله أن تلحق به سريعا»

زود برو به او ملحق شو

«فإن يكن الرجل نبيا»

برخورد حضرت چه تأثیری روی این خانم گذاشته است؟ گفت اگر این آدم پیامبر هم نبود

ببخشید دارد:

«فإن يكن الرجل نبيا فللسابق إليه فضله»

اگر پیامبر باشد هر کسی که به او سبقت بگیرد و خودش را به او برساند یک برتری و فضیلتی خواهد داشت.

«وإن يكن ملكا فلن تذل في عز اليمن»

اگر پادشاه هم باشد آدمی نیست که آدم های عزیز را ذلیل کند.

 «وأنت أنت»

خودت می دانی.

«قال قلت والله إن هذا الرأي»

این حرف درستی است.

السيرة النبوية لابن هشام؛ اسم المؤلف: عبد الملك بن هشام بن أيوب الحميري المعافري أبو محمد الوفاة: 213، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1411، الطبعة: الأولى، تحقيق: طه عبد الرءوف سعد، ج5، ص276

بعد این آقا به محضر پیامبر می رسد و مسلمان می شود بقیه ماجرا در این جا آمده است. عدی ابن حاتم مسلمان شد آینده اش را بگوییم چه کرد؟ همین آقای عدی ابن حاتم کارهای زیادی انجام داده است اما قبل از آن نکته ای را عرض کنم چون ایشان اشاره کرد علی ابن ابی طالب خوارج بی گناه را مظلومانه و غافلگیرانه می کشد. اولاً در برنامه مان متعدد گفتیم این مسئله را نشان دادیم امیر المؤمنین هیچ وقت ابتدا به جنگ نمی کرد. در کافی، جلد 9، صفحه 435 چاپ دار الحدیث.

«وَ فِي حَدِيثِ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ جُنْدَبٍ، عَنْ أَبِيه‏»

 عبد الرحمن ابن جندب از پدرش جندب نقل می کند

«أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ- صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ- كَانَ يَأْمُرُ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ لَقِينَا فِيهِ عَدُوَّنَا»

در تمام کارزارهای که با دشمن مان روبرو می شدیم می فرمودند:

«فَيَقُولُ: «لَا تُقَاتِلُوا الْقَوْمَ حَتّى‏ يَبْدَؤُوكُمْ»

شما شروع نکنید تا آن ها شروع کنند. اتفاقاً‌ در منابع اهل سنت مثل سیرة النبویة دهلان و دیگران داریم پیامبر همچنین دستوری داد که یا علی، شروع نکنید بگذار آن ها شروع کنند. دعوت به اسلام کن اگر آن ها آمدند حمله کردند بعضی از یاران شما را کشتند باز هم نجنگ باز هم دعوت کن، باز دعوت کن وقتی نا امید شدی با این ها بجنگ این سنت پیامبر و امیر المؤمنین است. شما شروع نکن تا آن ها شروع کن

«فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلى‏ حُجَّةٍ»

شما حجت و برهان دارید

«وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُم‏ حَتّى‏ يَبْدَؤُوكُمْ حُجَّةٌ لَكُمْ أُخْرى‏ فَإِذَا هَزَمْتُمُوهُمْ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً  وَ لَا تُجْهِزُوا عَلى‏ جَرِيحٍ، وَ لَا تَكْشِفُوا عَوْرَةً وَ لَا تُمَثِّلُوا بِقَتِيلٍ»

كافي( ط- دارالحديث)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏ (تاريخ وفات مؤلف: 329 ق‏)، محقق / مصحح: دارالحديث‏، ناشر: دار الحديث‏،  قم‏، ق 1429، ج9، ص435- 436

این که شما شروع نکنید بگذارید آن ها شروع کنند این باز حجت دیگری است یعنی اتمام حجت کردی شما دلیل و برهان دارید که حق هستید. باز هم اگر صبر کردی مظلوم واقع شدی او حمله کرد این دلیل بر این است که تو حق تر هستی و حجت تو قوی تر است. وقتی شکست شان دادید دنبال کسی که فرار می کند نروید کسی که مجروح می شود او را نکشید حمله به او نکنید لباس کسی را از تنش بیرون نیاورید. کسی را اگر کشته شد تکه تکه اش نکنید این سنت امیر المؤمنین است.

نسبت به خوارج، دوازده هزار تا خوارج بودند قبلاً در برنامه نقل کردم امیر المؤمنین با این ها مناظره و گفتگو کرد این قدر گفت و گفت هشت هزار تای از این ها بر گشتند آن وقت این ها بی گناه بودند؟ نخیر این ها آقای خباب ابن أرت را به جرم این که محب امیر المؤمنین است کشتند جنازه اش را روی خوک انداخت شکم زن باردارش را پاره کردند جنین را بیرون کشیدند و زن را کشتند. این ها، این طوری عمل کردند حضرت فرمودند قاتل های خباب را بدهید گفتند همه ما قاتلش هستیم. باز با این وجود حضرت کلی با آقایان خوارج گفتگو کردند هدف حضرت تماماً هدایت بود. خوارج نسبت کفر و شرک به او دادند چون قبلاً نمایش دادم نمی خواهم دوباره این ها را نمایش بدهم. رأفت امیر المؤمنین این بود نه این که بخواهد با کسی به این صورت بجنگد.

اما نسبت به عدی ابن حاتم آقای عدی ابن حاتم بعداً از یاران پر و پا قرص امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) شد. آقای عدی ابن حاتم سه پسر داشت سه پسرش معروف به طریف، طارف و طرفَه بودند این ها در رکاب امیر المؤمنین کشته شدند. آقای معاویه می خواهد از آب گل آلود ماهی بگیرد پدر سه شهید را، پدری که داغدار است قبلاً طبق آن نقلی که امیر المؤمنین به قبیله اش حمله کرد و خواهرش را اسیر کرد همچنین برخوردی هم قبلاً داشته حالا می خواهد روی زخم این نمک بپاشد. آقای بیهقی در کتاب المحاسن والمساوی، جلد 1، صفحه 33 روایتی را می آورد می گوید عدی ابن حاتم وارد بر معاویه شد معاویه به او گفت:

«يا عدي أين الطَّرَفات؟»

طرف هایت کجا هستند؟ منظورش چه بود؟

«يعني بنيه طريفاً وطارفاً وطرفة»

 پسرهایش منظورش بود طریف، طارف، طرفَه به این سه نفر طرفات می گفتند این ها کجا هستند؟

«قال: قتلوا يوم صفين بين يدي علي بن أبي طالب، رضي الله عنه»

روز جنگ صفین در رکاب علی به شهادت رسیدند. معاویه شروع کرد

«فقال: ما أنصفك ابن أبي طالب»

علی با توجه منصفانه برخورد نکرد چرا؟

«إذ قدّم بينك وأخّر بنيه»

فرزندان تو را جلوی تیغ فرستاد فرزندان خودش را نگه داشت.

چقدر معرفت دارد در مکتب امیر المؤمنین و رسول خدا تربیت شدن یعنی این آدمی که مسیحی است مسلمان می شود این گونه کریمانه با او برخورد می کنند این طور می شود. وقتی معاویه این حرف را به او زد نگفت آخ دلم سوخت (دقت کنید) گفت:

«قال: بل ما أنصفت أنا علياً»

گفت من با علی منصفانه برخورد نکردم علی آخر انصاف بود کار خوبی کرد گفت یعنی چه؟ گفت:

«إذ قُتل وبقيت»

علی شهید شد من هنوز زنده هستم!

 یعنی چرا خودم فدای علی نشدم؟ مکتب رسول خدا و مکتب امیر المؤمنین که امثال سلیمانی امیری نمی فهمند و نخواهند فهمید ان شاء الله که هدایت بشود اما نمی فهمد. خانواده اصیلی دارد خودش نمی فهمد.

بعد معاویه گفت:

 «قال: صف لي علياً فقال »

علی را برایم توصیف کن گفت:

«إن رأيت أن تعفيني قال: لا أعفيك»

گفت من را معاف کن نمی گویم گفت نه رهایت نمی کنم.

«قال: كان والله بعيد المدى وشديد القوى، يقول عدلاً ويحكم فضلاً»

گفت شروع کرد فضیلت امیر المؤمنین را گفتن عادلانه صحبت می کرد سخنش فصل الخطاب بود.

«تتفجّر الحكمة من جوانبه والعلم من نواحيه»

از تمام وجودش علم و حکمت می بارید

«يستوحش من الدنيا وزهرتها»

از زینت های دنیا وحشت داشت

«ويستأنس بالليل ووحشته»

با شب و وحشت شب انس داشت یعنی اهل نماز شب بود.

«وكان والله غزير الدمعة طويل الفكرة، يحاسب نفسه»

دائم اشکش جاری بود. اهل تفکر بود محاسبه نفس می کرد، زمانی که تنها بود موارد متعددی می گوید.

«إذا خلا ويقلب كفيه على ما مضى، يعجبه من اللباس القصير ومن المعاش الخشن، وكان فينا كأحدنا»

می گوید لباس های خشن، زخیم و ... می پوشید خورد و خوراکش خیلی ساده بود به قول ما از فقرای جامعه هم کمتر بود می گوید زمانی که بین ما قرار می گرفت انگار نه انگار خلیفه است مثل بقیه ما بود.

«يجيبنا إذا سألناه ويدنينا إذا أتيناه»

اگر سوالی از او می پرسیدیم جواب می داد. زمانی که پیش او می رفتیم به ما نزدیک می شد.

«ونحن مع تقريبه لنا وقربه منا لا نكلمه لهيبته»

با این که خیلی به ما نزدیک می شد و کنارمان می نشست ولی ما از هیبتش سوال نمی پرسیدیم سعی می کردیم خیلی حرف نزنیم.

«ولا نرفع أعيننا إليه لعظمته»

چشم هایمان را بالا نمی بردیم به چهره شان زُل بزنیم به خاطر عظمت شان

«فإن تبسّم فعن اللؤلؤ المنظوم»

زمانی که می خندید دندان های مبارک عین مروارید منظم بود.

 می گوید:

«يعظم أهل الدين، يتحبب إلى المساكين»

علی اهل دین را خیلی بزرگ می داشت و عاشق فقراء بود.

«لا يخاف القويّ ظلمه ولا ييأس الضعيف من عدله»

آدم قوی از ظلم علی نمی ترسید نمی گفتند علی ظالم است پدرمان را در می آورد، آدم ضعیف هم از عدالت علی مأیوس نبود.  

«فأقسم لقد رأيته ليلة وقد مثل في محرابه وأرخى الليل سرباله وغارت نجومه ودموعه تتحادر على لحيته»

بعد می گوید به خدا قسم شبی علی را دیدم در محراب بود ستارگان پنهان شده بودند (ظلمت محض) اشک بر روی محاسن جاری بود

«وهو يتململ تململ السليم ويبكي بكاء الحزين»

این آدم به خودش می پیچید، مثل آدمی که محزون است به تعبیر من مثل مادر فرزند مرده گریه می کرد.

«فكأني الآن أسمعه وهو يقول: يا دنيا أإليّ تعرضت أم إليّ أقبلت؟ غرّي غيري لا حان حينك، قد طلقتك ثلاثاً لا رجعة لي فيك، فعيشك حقير وخطرك يسير، آه من قلة الزاد وبعد السفر وقلة الأنيس»

گویا الان دارم می شنوم که علی خطاب به دنیا می گفت: دنیا، تو می خواهی به سمت منِ علی متعرض بشوی به سمت من بیایی غیر من را گول بزنی من تو را سه طلاقه کردم. موارد زیادی می گوید تا به این جا می رسد

«قال: فوكفت عينا معاوية ينشّفهما بكمّه»

این قدر گفت اشک معاویه را در آورد. اینی که می خواست که نمک روی زخم او بپاشد و بعد می گوید معاویه اشک هایش را با آستینش پاک می کرد گفت:

«ثم قال: يرحم الله أبا الحسن كان كذا»

خدا علی را رحمت کند همین طوری بود بعد به او گفت:

«فكيف صبرك عنه؟»

 

تو که این قدر با علی مأنوس بودی صبر تو در فراق علی چطوری است؟ گفت:

«قال: كصبر من ذبح ولدها في حجرها فهي لا ترقأ دمعتها ولا تسكن عبرتها»

می دانی مثل چه صبر می کنم؟ مثل صبر آدمی که فرزندش را در دامنش ذبح کردند. آدمی که سر فرزندش را در دامنش ببرند دلش کباب است آرام و قرار ندارد یعنی دائم محزون است و شب و روز ندارد می گوید من برای علی مثل همچنین آدمی هستم. می گوید همچنین آدمی هیچ وقت اشکش از بین نمی رود.

«قال: فكيف ذكرك له؟»

چطوری او را یاد می کنی؟

«قال: وهل يتركني الدهر أن أنساه»

المحاسن والمساوئ؛ اسم المؤلف: إبراهيم بن محمد البيهقي الوفاة: بعد 320هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت/ لبنان - 1420هـ - 1999م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عدنان علي، ج 1، ص 41

اگر تو واقعاً مثل آدمی باشی که فرزندش را در دامنش سر بریدند او نمی تواند یک لحظه هم به فرزندش فکر کند منفجر می شود. تو با این وضع چطور یاد علی هستی؟ گفت: «قال: وهل يتركني الدهر أن أنساه» روزگار می گذارد یادم برود؟ علی این قدر خوب بود این همان عدی ابن حاتم است چقدر این برخورد کریمانه روی او اثر گذاشته است.

مجری:

بسیار عالی جناب استاد خیلی استفاده کردیم آرزو می کنم ان شاء الله توفیق روز افزون برای شما داشته باشد که بتوانید باز هم در خدمت اسلام باشید و همین طور که امشب لذت بردیم. مخصوصاً بخش پایانی برنامه فرازهای آخری که جناب استاد قرائت فرمودند گویای همه چیز بود پاسخ به شبهه های قبلی این نبود اما من باب وظیفه اساتید معظم جناب آقای روستایی وظیفه دانستند پاسخ داده بشود. امیدوارم که خدا به همه ما توفیق بدهد بتوانیم در مسیر اسلام و اهل بیت باشیم خیلی ممنونیم از شما که با ما همراه بودید امیدوارم که برنامه مورد توجه تان قرار بگیرد. یا علی مدد خدا نگهدار!

 


کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام>

تاریخ اسلام پاسخ به شبهات امیرالمومنین علی ع روشنگری شیعه بیت المال خوارج خلیفه قتل عثمان آل زبیر یزید نقد سلیمانی امیری