-
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 21 بهمن 1402
1:25:07 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 14 بهمن 1402
1:26:32 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 7 بهمن 1402
1:28:35 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 23 دی 1402
1:24:27 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 2 دی 1402
1:24:47 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 18 آذر 1402
1:24:02 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 20 آبان 1402
1:25:34 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 13 آبان 1402
1:24:17 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 6 آبان 1402
1:24:35 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 29 مهر 1402
1:26:17 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 15 مهر 1402
1:23:7 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 8 مهر 1402
1:23:04 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 18 شهریور 1402
1:21:33 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 4 شهریور 1402
1:24:48 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 28 مرداد 1402
1:25:59 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 21 مرداد 1402
1:23:26 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 14 مرداد 1402
1:22:40 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 24 تیر 1402
1:27:11 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 10 تیر 1402
53:34 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 3 تیر 1402
1:22:44 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 27 خرداد 1402
1:27:53 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 20 خرداد 1402
1:25:41 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 6 خرداد 1402
1:24:46 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 30 اردیبهشت 1402
1:24:11 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 23 اردیبهشت 1402
1:24:16 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 16 اردیبهشت 1402
1:27:24 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 9 اردیبهشت 1402
1:26:42 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 26 فروردین 1402
1:22:57 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 19 فروردین 1402
1:23:27 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 7 فروردین 1402
1:16:14 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 29 اسفند 1401
1:23:47 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 8 اسفند 1401
1:16:31 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 1 اسفند 1401
1:23:54 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 24 بهمن 1401
1:23:49 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 17 بهمن 1401
1:23:46 دقیقه
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام
قسمت سی و ششم برنامه کاوش با کارشناسی دکتر روستایی
دیگر قسمت ها
عنوان برنامه: کاوش (پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام)
تاريخ: 12 12 1402 (قسمت سی و ششم)
استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی
مجری: آقای سید محمد صفایی
مجری:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِه نَسْتَعین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمّد وَعَجّلْ فَرَجَهُمْ واَحْشُرْنَا مَعَهُمْ والعَنْ اَعْدائَهُمْ
سلام علیکم خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند در اقصی نقاط جهان، فارسی زبانان گرانقدر و گرامی از هرجایی که برنامه ما را می بینید ان شاءالله وقت تان بخیر باشد آماده هستید برنامه دیگری را از سری برنامه های کاوش را با ما همراهی کنید که از شهر مقدس قم جوار کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) تقدیم نگاه تان می شود.
در این جلسه هم استفاده می کنیم از محضر کارشناس ارجمند و استاد گرامی استاد تاریخ جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر روستایی، استاد سلام علیکم خوش آمدید وقت تان بخیر باشد.
استاد روستایی:
علیکم السلام ورحمة الله بنده هم خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) عرض سلام و ادب و احترام دارم امیدوارم که طاعات و عبادات شان تا به این لحظه قبول درگاه حضرت حق واقع شده باشد و یک آرزوی ویژه دارم برای آن عزیزانی که موفق شدند در فریضه انتخابات شرکت کنند و برای ایران قوی گام بر دارند ان شاء الله که هر کجا هستند لحظه هایشان همراه با خوشی و خرمی باشد و مهمان لحظه های خوب این عزیزان مان باشیم.
مجری:
ان شاء الله به برکت این ماه شعبان و ماه مبارک بهترین خیرها رقم بخورد برای ایرانی اسلامی و آینده این ملت عظیم الشأن. آقای دکتر روستایی طبق معمول می رویم سراغ کلیپ های که آماده شده است و برخی از شبهاتی که توسط باستان گرایان مطح می شود. بینندگان عزیز با روال برنامه آشنا هستند بفرمایید موضوع کلیپ اول چیست تا ان شاء الله ببینیم و بعد پاسخ شما را بشنویم.
استاد روستایی:
در کلیپ اول مان که توسط آقای سلیمانی امیری مطرح می شود ایشان یک بحثی را مطرح می کند جنگی در قسطنطنیه (روم) بود فرمانده آن یزید بود و امام حسین (علیه الصلاة والسلام) در رکاب یزید بود، این چیزی است که ایشان مطرح می کند. بعد ذکر می کند اساساً معاویه قاتل امام حسن و کسی دیگر نبود از این ریسک ها نمی کرد. مثل همیشه دفاع از معاویه و یزید می کند.
کلیپ شبهه ای شماره یک از آقای سلیمانی امیری:
بنابر آن چه که ابن کثیر و ابن عساکر در تاریخ خود آورده اند در سال 51 با سپاهی به فرماندهی یزید ابن معاویه در حمله به قسطنطنیه هم شرکت می کند. اما بعد از مرگ حسن گزارش های از طرف مروان که در آن زمان والی مدینه بود از تحرکات حسین که به نوعی با کوفیان در ارتباط بود به معاویه می کند و در واقع اشاره می کند که برخی از عراقی ها را دیده ایم که با حسین در رابطه هستند به مدینه می آیند و می روند و احتمالاً در صدد تحریک حسین هستند.
معاویه ابتدا نامه ای به مروان می نویسد و اشاره می کند تا زمانی که حسین دست به اقدام عملی نزده شما هم هیچ عملی را انجام ندهید. معاویه به همین نامه اکتفا نمی کند بلکه سعی می کند اندرزی را هم به حسین بدهد و نامه ای برای حسین می نویسد. اما حسین در پاسخ نامه معاویه ای نامه ای به معاویه می نویسد که نامه مفصل است. اما عمده مطالب نامه این است در اولین مورد اشاره می کند این اخبار یعنی نامه ای که مروان برای تو نوشته دروغ است. دوم: من هیچ گاه به دنبال جنگ با تو نبوده ام. سوم: هم پیمانان تو یعنی مروان و افرادی که در مدینه داشتی از دوستان شیطان هستند و بعد اشاره می کند به برخی اقدامات معاویه یعنی می گوید چهار: تو حجر ابن عدی را کشتی. یاران حجر ابن عدی را به ناروا و ستم کشتی در حالی که به آنان امان داده بودی و عهد بسته بودی.
عمرو ابن حمق خزاعی از بزرگ ترین اصحاب رسول خدا را کشتی. زیاد ابن أبیه را به پدرت نسبت دادی. تو به زیاد دستور دادی محبان و پیروان علی را بکشند. و بعد اشاره می کند فتنه ای بزرگ تر از فتنه تو برای این امت سراغ ندارم. و بعد اشاره می کند بزرگ ترین اندیشه ام برای خود و امت جدم ستیز با توست. بندهای را که بنده خلاصه ای از آن را آوردم یک مورد از درون آن می شود استنتاج کرد و آن این که حسین همه چیز را به معاویه نسبت داده قتل برادر خود حسن را به او نسبت نداد. حسین در آن احتجاجی که با معاویه می کند مرگ بسیاری از افراد را مثال می زند حتی نسبت زیاد را به پدر معاویه مثال می زند. ولایت یزید را مثال می زند و بسیاری از مسائل دیگر همچون تبعید و به نوعی قصاص کردن دیگران اما هیچ صحبتی از مرگ حسن نمی کند.
در واقع نمی گوید تو با کشتن حسن صلح نامه را نقض کردی این جاست که من استنباط می کنم این مطلب که معاویه، حسن را کشته است بعدها به معاویه نسبت داده شد نه این که در آن زمان چنین ظنی وجود می داشت. ظن دیگری که وجود دارد این است شما می دانید اصولاً معاویه شخص سیاس بود یعنی بسیار کاردان بود سیاستمدار بود و وقتی اقوال و افعال معاویه را مورد دقت نظر قرار می دهیم به گواه تاریخ دارای یک سعه صدر بسیار بالایی بود. شما فرض کنید چنین شخصی که عالم به مسائل سیاست است چگونه باید و به چه دلیل باید حسن صلح جویی را که به نوعی با وجود او بنی هاشم دیگر عرض اندام نمی توانستند بکنند یعنی افراد زیر مجموعه حسن دیگر نمی توانستند عرض اندام بکنند را از پیش رو بر می دارد تا بعد بنی هاشم به رهبری حسین ابن علی برسد. به هر حال شخصی بود که مشی مسالمت آمیز چندانی نداشت.
مجری شبکه ولی عصر:
بینندگان عزیز صحبت های آقای سلیمانی امیری را شنیدید در حقیقت لُب کلام ایشان این است که می خواهد معاویه را از دست داشتن در شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) تبرئه کند و ادله ای می آورد ظاهراً برای این که بگوید اصلاً معاویه در ماجرای مسمومیت و شهادت امام مجتبی (علیه السلام) دست نداشت. جناب استاد شبهه اش این بود؟
استاد روستایی:
بخشی از شبهه اش این بود اما قبل از این مسئله ایشان به دنبال این است که امام حسین را به عنوان یکی از یاوران معاویه در رکاب یزید بخواهد نشان بدهد. این مطلبی است که دارد ایشان القاء می کند. ابتدا اجازه بدهید راجع به این مسئله صحبت کنم بعد درباره آن نامه ای که این آقا اشاره کرد مستنداتش را نشان بدهیم ببینیم واقعاً چگونه است و بعد هم بخش امام حسن (علیه الصلاة والسلام) را.
درباره مسئله یزید که ایشان دارد ذکر می کند می گوید ابن عساکر و ابن کثیر اصلش ابن عساکر است ابن کثیر را ایشان ادعا می کند. اما این یک نقل کاملاً مرسل است هیچ سند متصلی ندارد کتاب تاریخ مدینه دمشق، جلد 14، صفحه 111 چاپ دار الفکر
«الحسین ابن علی ابن ابی طالب»
شرح حال امام حسین را ذکر می کند می گوید از پیامبر و از پدرش روایت کرد افرادی هم از حضرت روایت کردند. بعد می گوید:
«ووفد على معاوية وتوجه غازيا إلى القسطنطينية في الجيش الذي كان أميره يزيد بن معاوية»
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج14، ص111
اصلاً هیچ سندی برای این ماجرا آقای ابن عساکر ذکر نمی کند. با این که در میان تاریخ نگاران آقای ابن عساکر از آن دسته تاریخ نگارانی است که روشش إسنادی است یعنی سند وقایع را ذکر می کند. معلوم است برای این ماجرا خود ابن عساکر هم هیچ سندی ندارد. منتها عالمی است تاریخ شام را می خواهد بنویسد باید به مذاق شامی ها یک جاهایی خوش بیاید. با این کارش می خواهد گلی هم به سر یزید بزند.
وگرنه آقای ابن عساکری که متولد 499 و متوفای 571 است این زمان امام حسین بوده که خودش دیده باشد، یک نقل کاملاً مرسل و بدون هیچ گونه سندی ایشان دارد ذکر می کند. پس اصل نقل مرسل است اصلا از نظر جمهور عالمان اهل سنت (محدثین) این نقل مرسل در شمار روایات ضعیف است اصلاً قابل توجه نیست.
اما نکته دوم چه کسی گفت یزید فرمانده این جریان بود؟ متون تاریخی را ببینیم هر کس مثل ابن عساکر گفت بی سند گفت ولی ما سندهای مختلفی را نمایش می دهیم که اصلاً یزید فرمانده نبود و کارهای دیگر داشت می کرد نمایش خواهیم داد. کتاب الکامل فی التاریخ کتابی است که در بین اهل سنت جایگاه دارد. این آقا هر آن چه دارد را از طبری گرفته است طبری هم یک مرجعیتی در بین مورخین دارد و مورد قبول مورخین است آقای ابن اثیر هم از ایشان گرفته است در مقدمه کتابش می گوید که من از طبری گرفتم، آدمی نبودم که هر گزارشی را بیاورم و خیلی دقت کردم. ایشان در الکامل فی التاریخ، جلد 3، صفحه 314، چاپ دار الکتب العلمیة در حوادث سال 49 (ایشان 51 گفت)
می گوید وارد سال 49 می شویم بعد غزوه قسطنطنیه می گوید در این سال و قِیلی هم سال 50 گفتند آقای سلیمانی امیری سال 51 می گوید.
«سيّر معاوية جيشا كثيفا إلي بلاد الروم للغزاة»
معاویه یک لشکر بزرگی را به بلاد روم فرستاد
«وجعل عليهم سفيان بن عوف»
فرمانده این لشکر سفیان ابن عوف بود
«وأمر ابنه يزيد بالغزاة معهم»
به یزید گفت تو هم همراه این برو بجنگد نه این که تو فرمانده هستی، فرمانده آقای سفیان ابن عوف است.
«فتثاقل واعتل»
یزید این پا، آن پا کرد نمی توانم سختم است و ...
«فأمسك عنه أبوه»
پدرش از او دست بر داشت
«فأصاب الناس في غزاتهم جوع ومرض شديد فأنشأ يزيد يقول»
لشکریان در جنگ هایشان دچار گرسنگی و بیماری شدند یزید شروع کرد شعر گفتن:
ما أن أبالي بما لاقت جموعهم * بالفرقدونة من حمى ومن موم
إذا اتكأت علي الأنماط مرتفقا * بدير مران عندي أم كلثوم
به من چه که این ها دچار بیماری، گرسنگی و تب و ... شدند روی تختم تکیه دادم و همسرم ام کلثوم کنارم است به من چه دارم کیفم را می کنم. این آقایی که آقای سلیمانی امیری می گوید فرمانده بود ام کلثوم چه کسی است؟ می گوید ام کلثوم همسر یزید بود و دختر عبد الله ابن عامر می گوید معاویه این شعر یزید را شنید
«فأقسم عليه ليلحقن بسفيان في أرض الروم»
الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج3، ص314
گفت خودت را به سفیان در سرزمین روم برسان به خاطر این که هر چه سر مردم می آید سر تو هم بیاید. می گوید یزید رفت و یک جمع کثیری بودند افرادی در این لشکر بودند ابن عباس، ابن عمر، ابن زبیر، ابو ایوب انصاری و ... بودند تا به قسطنطنیه رسیدند و جنگ شدیدی رخ داد. پس ببینید در این جا اصلاً یزید فرمانده نیست بلکه آن شخصیتی که فرمانده است شخصی به نام سفیان ابن عوف بود و یزید هم سختش بود برود آخر پدرش به او گفت برو بعد می گوید جنگی رخ داد اما این که یزید جنگنید یا نجنگید چیزی ننوشته است.
در بعضی نقل ها داریم یزید سر سفره شراب بود به آن جا نرفت گفتند یزید کارهای داشت می کرد ما مصادر دسته اول و مورد اعتماد را داریم عرض می کنیم که این آقا ببیند کتاب مروج الذهب آقای مسعودی، جلد 3، صفحه 27 می گوید:
«وقد كان معاوية أغْرَى في هذه السنة سفيان بن عوف العامري وأمره أن يبلغ الطوانة فأصيب معه خلق من الناس، فعمَّ الناسَ الحزنُ بمن أصيب بأرض الروم»
معاویه، سفیان ابن عوف عامری را در این سال برای جنگ فرستاد و به او دستور داد به منطقه توانه رسیدید به آن جا برو می گوید به آن جا که رفتند مردم بیمار و گرفتار شدند می گوید:
«وبلغ معاوية أنّ يزيد ابنه لما بلغه خبرهم»
به معاویه رسید یزید پسرش زمانی که خبر را شنید
«وهو على شرابه مع ندمائه»
آقای یزید با ندیمه هایش سر سفره شراب بود. به او خبر رسید که گفت:
أهْوِنْ عَلًيّ بما لاقت جموعهُمُ * يوم الطوانة من حمَى ومن مُوم
إذا اتكأت على الأنماط مرتفقا * بدير مًرانَ عندي أم كلثوم
آسان کن بر من آن مصائبی که به سر این جمع در روز طوانه آمد از تب و بیماری و گرفتاری ها؛ زمانی که من در منطقه دِیر مُران بر پشتی ها تکیه دادم و روی تختم نشستم در نزد من ام کلثوم است. بعد هم مسعودی این جا نمی آورد در ادامه داستانی از ابو ایوب انصاری نقل می کند و بعد سراغ مغیرة ابن شعبه می رود. این جا نمی آورد یزید بلند شد رفت. البته از ابو ایوب نقل می کند می گوید ابو ایوب
«فحلف عليه ليغزوَنَ، وأردف به سفيان»
ابو ایوب انصاری او را قسم داد گفت برو همچنین کاری انجام بده بعد به مردم خبر رسید ابو ایوب هم آن زمان از دنیا رفت این جا می گوید سال:
«إحدیٰ وخمسین»
مروج الذهب؛ اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى: 346هـ) الوفاة: 346، دار النشر:، ج1، ص358
این جا 51 می گوید ولی آن جا 49 و 50 بود یعنی آقای سلیمانی امیری دقیقاً تاریخ و منابع متعدد را ندیده خوش بینانه است که بگوییم ندیده. اگر همان سال 51 را هم این آقا دیده باشد طبیعتاً باید این ماجرا را ببیند که آقای یزید با ندیم هایش سر سفره شراب بود.
نقل دیگری داریم که یزید وسط کار فرار کرد وقتی دید همچنین ماجرایی پیش آمد در کتاب تاریخ مدینه دمشق آقای ابن عساکر است. آقای سلیمانی امیری، تاریخ ابن عساکر هم که می گوید همه اش را نمی گوید ناقص می گوید. جلد 65 اجازه بدهید جلد قبلی را یک بار دیگر نمایش بدهم. جلد قبلی که من از آن نقل کردم جلد 14 بود آن جلدی که این را دارم نقل می کنم که یزید لشکر را رها کرد جلد 65 است آقای ابن عساکر در مورد یزید زیاد حرف زد یکیش این جا است.
اصلا شرح حال یزید: یزید ابن معاویة ابن ابی سفیان ابن حرب ، جلد 65، صفحه 450 این جا یک نقل با سندی می آورد
«كانت أم كلثوم بنت عبدالله بن عامر بن كريز عند يزيد بن معاوية فأغزاه معاوية إلى الطوانة»
زن یزید بود معاویه به یزید گفت برو طوانه
«فأصابهم موم فرجع يزيد»
این ها گرفتار بیماری شدند یزید بر گشت نماند تا فهمید این ها بیمار هستند. بعد همین شعری که خدمت شما قرائت کردم را خواند معاویه گفت:
«لا جرم والله لتخرجن وليصيبنك ما أصابهم»
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج65، ص405
به خدا قسم باید بروی آن مسائلی که برای آن ها پیش آمد برای تو هم پیش بیاید. این که یزید رفت یا نرفت؟ این جا آقای ابن عساکر چیزی نقل نمی کند این آقا داشت می گفت در تاریخ آمد امام حسین در زیر لوای یزید جنگیده است شراب داشت شرابش را می خورد یزید در رفت تا فهمید مشکلاتی به وجود آمد و در آن ماجرا نایستاد این وضعیت یزید است.
مجری:
یعنی هر چیزی را می توانیم به یزید نسبت بدهیم غیر از شجاعت، جنگاوری که ایشان می خواهد این را نسبت بدهد.
استاد روستایی:
بله، یزید این قدر آدم فرو مایه ای بود در نقل های اهل سنت می بینیم مثلاً آقای سیوطی در تاریخ الخلفاء می گوید:
«أن يزيد أسرف في المعاصي»
تاريخ الخلفاء؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911، دار النشر: مطبعة السعادة - مصر - 1371هـ - 1952م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ج1، ص209
یکی در خوردن اسراف می کند یکی در پوشیدن اسراف می کند یزید در گناه و معصیت اسراف می کرد چقدر سر تا پایش مشکل دارد که «أسرف في المعاصي» می گویند.
زمانی این مسئله جالب تر می شود شما بدانید طبق اندیشه سیاسی اهل سنت خروج بر حاکم اشکال دارد و حرام است می گویند در نهایت شما پند و موعظه اش کنید. نباید بد حاکم را بگویید اگر مسئله ای است برو پند و موعظه اش کن این قدر یزید آش را شور کرد علمای اهل سنت از او دفاع نمی کنند. بله بعضی ها هستند مثل ابن عربی مالکی که سینه چاک یزید است آن را کار نداریم؛ اما نوع علمای اهل سنت با یزید رابطه شان خوب نیست مثل آقای سیوطی که عرض کردم می گوید «أسرف في المعاصي»، شمس الذهبی گناهانش را یکی یکی می شمرد اهل شرابخواری بود «یفعل المنکر» کارهای منکر انجام می داد و علمای دیگر خیلی چیزها در موردش گفتند. با این حال اندیشه شان این است که شما باید مراعات خلیفه را بکنید این جا نسبت به یزید این طوری قضاوت می کنند که «أسرف في المعاصي».
اما نسبت به آن نامه ای که از امام حسین (علیه الصلاة والسلام) قرائت کرد اولاً آن نامه در کتاب الإمامة والسیاسة ابن قطیبة، جلد 1، صفحه 146 است که امام حسین مسائلی را در مورد یزید، عبید الله، معاویه و کارهای که انجام می دهد ذکر می کند. این جا نامه عبد الله ابن زبیر را می گوید:
«وكتب إليه الحسين رضي الله عنه أما بعد فقد جاءني كتابك»
می گوید نامه تو به دست ما رسید یکی یکی مطالب را امام حسین می گوید
«ألست قاتل حجر وأصحابه العابدين المخبتين الذين كانوا يسفظعون البدع ويأمرون بالمعروف وينهون عن المنكر فقتلتهم ظلما وعدوانا من بعد ما أعطيتهم المواثيق الغليظة والعهود المؤكدة جراءة على الله واستخفافا بعهده أو لست بقاتل عمرو بن الحمق الذي أخلقت وأبلت وجهه العبادة فقتلته من بعد ما أعطيته من العهود ما لو فهمته العصم نزلت من شغف الجبال أو لست المدعي زيادا في الإسلام فزعمت أنه ابن أبي سفيان»
یکی یکی مسائل را می گوید تا به بحث زیاد ابن أبی می رسد که پیامبر فرمود:
«وقد قضى رسول الله صلى الله عليه وسلم أن الولد للفراش وللعاهر الحجر»
اما شما آمدی و زیاد را به ابو سفیان نسبت دادی تا صفحه 147 و مطالبی را این جا ذکر می کند و بعد می فرماید که:
«إني لا أعلم لها فتنة أعظم من إمارتك عليها»
الإمامة والسياسة؛ اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري الوفاة: 276هـ.، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.، تحقيق: خليل المنصور، ج 1، ص 146
من هیچ فتنه ای بزرگ تر از امارت تو بر این امت ندیدم. ایشان می گوید من از این استنباط می کنم امام حسین همین که شهادت امام حسن (علیه الصلاة والسلام) را نیاورده این یعنی این که امام حسین، معاویه را قاتل نمی داند می خواهد از معاویه دفاع کند. اولاً شما کتابی که به آن استناد کردید اعتبار این کتاب را می دانید یا خیر؟ آیا انتساب کتاب به مؤلف را می دانید یا نمی دانید؟
اصلا شماری از علمای اهل سنت در انتساب این کتاب به مؤلف خدشه کردند این نیست که شما بگویید پس در این کتاب آمد و امام حسین نفرمود که تو قاتل حسن هستی یعنی این که بله تو آدم خیلی خوبی هستی شما امام حسن (علیه الصلاة والسلام) را نکشتی و مشکلی هم نیست. این نکته اول پس انتساب این کتاب به مؤلف مخدوش است.
ثانیاً: آیا امام حسین (علیه الصلاة والسلام) در مقام این است که بیاید این جا از برادرش دفاع کند، یا می خواهد جرم های را از این آقا بشمارد؟ آیا در مقام بیان این است که تمام جرم های این آقا را بشمارد؟ یا این که نه می خواهد بگوید تو طاغوت هستی به دو تا از این قتل ها هم اشاره می کند؟
مجری:
قتل های که واضح بود و برای همه پیام بود.
استاد روستایی:
بله، آقای معاویه مگر دستور نداد که محمد ابن ابی بکر را هم بکشند او را چطوری کشتند؟ در بعضی نقل ها داریم این را زنده زنده در شکم یک الاغ گذاشتند و آتش زدند. در بعضی نقل ها داریم جنازه اش را در شکم الاغ گذاشتند و سوزاندند. امام حسین به این هم اشاره نکرد یعنی امام حسین معاویه را قاتل محمد ابن ابی بکر نمی دانست؟ مگر همه به این اتفاق نداشتند؟
ماجرای حجر ابن عدی آن موقع سمبل بود در اعتراض های صحابی دیگر هم است عایشه به معاویه ماجرای حجر را گوشزد می کند. اگر امام حسین فقط از امام حسن نام می برد قضیه شخصی می شد می گفتند آمد از برادر خودش دفاع کند و تهمت بزند چون جریان بنی امیه به دنبال این بودند که به اهل بیت نسبت بدهند. خود معاویه بخشنامه ای دارد به مغیرة ابن شعبه می گوید ابن ابی الحدید می گوید:
«کتب إلی الآفاق»
به همه شهرهای زیر نظرش نامه نوشت اما طبری نمی گوید «کتبَ علی الآفاق» طبری در جلد 5 تاریخ طبری، صفحه 253 در حوادث سال 51 نکته ای را می گوید. می گوید وقتی این آقا مغیرة ابن شعبه را منصوب کرد به او گفت خیلی می خواستم به تو توصیه کنم اما این ها را رها می کنم چون بصیرت تو را می دانم و می دانم حواست به همه چیز است. اما یک توصیه را ترک نمی کنم آن هم
«لا تتحم عن شتم علي وذمه والترحم على عثمان والاستغفار له والعيب على أصحاب علي والإقصاء لهم وترك الاستماع منهم»
از دشنام به علی و جسارت به ایشان کوتاه نیا ورع و تقوا به خرج نده تا دلت می خواهد به علی دشنام بده. ترحم و استغفار بر عثمان کن «والعیب علی أصحاب علي» برای اصحاب علی باید عیب بتراشی کوتاهی نکن و بعد این ها را کوچک کن، حرف هایشان را گوش نده که بعد مغیرة می گوید این چه حرفی است توصیه به من می کنی؟
«قد جربت وجربت وعملت قبلك لغيرك»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج 3، ص 218
من این کارها را کردم و من تجربه شدم قبلی های تو هم به من گفتند این کارها را نسبت به علی بکن من این کارها را کردم.
هدف معاویه چه است؟ عیب تراشی برای شیعیان امیر المؤمنین، امام حسین در این قسمت بگوید تو برادر من را کشتی معاویه فوری می گوید این به من تهمت می زند بخشنامه و حرف معاویه این است و توصیه اش به مغیره این است ابن ابی الحدید در جلد 11 شرح نهج البلاغه می گوید:
«وكتب معاوية إلى عماله في جميع الآفاق: ألا يجيزوا لأحدٍ من شيعة علي وأهل بيته شهادة، وكتب إليهم: أن انظروا من قبلكم من شيعة عثمان ومحبيه وأهل ولايته؛ والذين يروون فضائله ومناقبه؛ فأدنوا مجالسهم وقربوهم وأكرموهم...»
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج11، ص25
به جمیع سرزمین ها این را نوشت که همچنین کاری بکنید و شیعیان عثمان را تحویل بگیرید و به شیعیان علی اجازه ندهید شهادت بدهند و امثال این حرف ها؛ امام حسین (علیه الصلاة والسلام) این جا نمی خواهد یکی یکی جرم های او را بشمارد وگرنه معاویه، مالک اشتر و محمد ابن ابی بکر و خیلی های دیگر را کشته است. معاویه، عمرو ابن حمق را کشت همسرش آمنه بنت شریح را زندان کرد امام حسین یکی یکی این ها را بگوید. قرار بر این نیست یک نامه مختصری می خواهد بنویسد و برخی از جرم هایش را بگوید. منتها آن جرمی که در جامعه هیچ کس شکی در آن ندارد. امام حسن را مخفیانه کشت زهر به جعده داد گفت امام حسن را بکش.
اما حجر را در مرج عزراء بردند آن جا گردن زدند که عایشه هم اعتراض کرد یعنی یک مسئله ای بود که هیچ کسی در آن شک نداشت. کسی نمی توانست بگوید اگر امام حسین، حجر را بگوید معاویه می گوید تهمت زدی چون همه می دانستند امام حسین (علیه الصلاة والسلام) روی زیاد ابن أبی دست گذاشتند چرا؟ چون همه می دانستند که معاویه جلسه گرفت گفت زیاد ابن أبی فرزند پدرم است. لذا صرف نظر از بحث انتساب کتاب به مؤلف امام حسین (علیه الصلاة والسلام) در مقام این نیست که بخواهد یکی یکی جرم معاویه را بشمارد.
آیا معاویه قاتل امام حسن بود یا نبود؟ تاریخ گفته بود حالا آقای سلیمانی امیری مدام بگوید نبود. کتاب الجوهرة فی نسب النبي وأصحابه العشرة، جلد 2، صفحه 207
«ومات الحسن، رضي الله عنه، مسموما»
امام حسن از دنیا رفت در حالی که زهر به او خورانده بودند.
«يُقال إن امرأته " جَعْدة " بنت الأشعث بن قيس سمَّته.»
گفته شد جعده سم را داد اما:
«دَسَّ إليها معاوية أن تسمَّه»
معاویه سم را فرستاد گفت به امام حسن سم بده.
«فإذا مات أعطاها أربعين ألفا، وزوَّجها من يزيد»
زمانی که امام حسن (علیه الصلاة والسلام) از دنیا رفت و به شهادت رسید معاویه آمد چهل هزار درهم یا دینار به او داد به او وعده داد تو را همسر یزید می کنم. زمانی که امام حسن به شهادت رسید آن جا به او وعده داد گفت: «فلما ماتَ» اگر امام حسن با این زهر تو از دنیا رفت من چهل هزار درهم یا دینار به تو می دهم و تو را به عقد یزید در می آورم. زمانی که امام حسن از دنیا رفت:
«فلما مات الحسن وفَّى لها بالمال»
پول را به او داد اما به او گفت:
«وقال لها: ...حاجة هذا ما صنعت بابن فاطمة»
تو به پسر فاطمه وفا نکردی «حاجة هذا ما صنعت بابن فاطمة»
«فكيف تصنع بابن معاوية؟»
با پسر معاویه چه کار خواهی کرد؟
«فخسرت وما ربحت»
ایشان زیانکار شد و سودی نبرد!
الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة؛ اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر الانصاري التلمساني المعروف بالبري (المتوفى : 644هـ) الوفاة: 644، دار النشر:، ج1، ص282
این یک نقل، نقل دیگر کتاب البدء والتاریخ مقدسی، جلد 6، صفحه 5 می گوید:
«واختلفوا في سبب موته فزعم قوم أنه زج ظهر قدمه في الطواف بزج مسموم»
بعضی ها گفتند در طواف یک شیئ مسمومی به امام حسن زدند بعد می گوید بعضی گفتند نخیر
«وقال آخرون أن معاوية دس إلى جعدة بنت الأشعث بن قيس بأن تسم الحسن ويزوجها يزيد فسمته وقتلته»
معاویه دسیسه کرد که جعده دختر اشعث ابن قیس به امام حسن سم بدهد و بعد بگوید من تو را به ازدواج یزید در می آورم. موقعی که امام حسن (علیه الصلاة والسلام) به شهادت رسید معاویه گفت:
«فقال لها معاوية إن يزيد منا بمكان وكيف يصلح له من لا يصلح لابن رسول الله وعوضها منه مائة ألف درهم»
البدء والتاريخ؛ اسم المؤلف: وهو المطهر بن طاهر المقدسي الوفاة: 507هـ، دار النشر: مكتبة الثقافة الدينية – بورسعيد، ج6، ص5
یزید پیش ما جایگاه دارد تو با پسر رسول خدا خوب برخورد نکردی می خواهی با یزید من چه کار کنی؟ بعد عوض او صد هزار درهم به او داد آن جا چهل هزار دارد این جا صد هزار دارد.
باز نقل کتاب أنساب الأشراف بلاذری، جلد 3، صفحه 290 می گوید:
«قتل حجراً وأصحابه، وبايع لابنه ولم يجعلها شورى، وسم الحسن.»
أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى: 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر:، ج1، ص387
آقای معاویه، حجر و اصحابش را کشت و برای پسرش بیعت گرفت و این را در شورا قرار نداد «وسم الحسن» معاویه این کار را کرد.
مصادر متعددی داریم که ما معاویه این کار را کرده. افراد مختلفی این را ذکر کردند دانه دانه بخواهم این ها را ذکر کنم مثنوی هفتاد مَن کاغذ شود. فقط کتاب های مختلف را نمایش می دهم. مثلاً مقاتل الطالبیین ابو الفرج اصفهانی، صفحه 80 که از نسل بنی امیه است می گوید:
«وانصرف الحسن رضي الله عنه إلى المدينة فأقام بها، وأراد معاوية البيعة لابنه يزيد»
امام حسن برگشت در مدینه اقامت کرد معاویه می خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد.
«فلم يكن شيء أثقل من أمر الحسن بن علي، وسعد بن أبي وقاص»
می گوید امام حسن و سعد برای معاویه خیلی سخت بودند. این ها را چه کار کند؟
«فدس إليهما سماً فماتا منه»
معاویه این دو را با سم کشت و بعد نقل دیگری با سند می آورد می گوید:
«أرسل معاوية إلى ابنة الأشعث إني مزوجك بيزيد ابني على أن تسمي الحسن بن علي، وبعث إليها بمائة ألف درهم، فقبلت وسمت الحسن، فسوغها المال ولم يزوجها منه»
من تو را به عقد پسرم یزید در می آورم به شرط این که به حسن ابن علی سم بدهی بعد صد هزار درهم برایش فرستاد این خانم قبول کرد و به امام حسن سم داد. معاویه پول را به او داد اما به آن ازدواج وفا نکرد. بعد این خانم با مردی از آل طلحه ازدواج کرد فرزندانش معروف بودند به
«فخلف عليها رجل من آل طلحة فأولدها، فكان إذا وقع بينهم وبين بطون قريش كلام عيروهم، وقالوا: يا بني مسمة الأزواج.»
مقاتل الطالبيين؛ اسم المؤلف: أبو الفرج الاصفهاني ، علي بن الحسين (المتوفى: 356هـ) الوفاة: 356، دار النشر:، ج1، ص20
زنی که شوهرش را سم می دهد. مروج الذهب مسعودی هم این را نقل می کند آقای معاویه دسیسه کرد جعده دختر اشعث به امام حسن (علیه الصلاة والسلام) سم بدهد مواردی است که در تاریخ آمده است. مدام این آقا بگوید در فتوح ابن اعثم آمده است شما صفحه لب تاب من را ببینید که چقدر مصدر آوردم و ذکر کردم که معاویه، امام حسن را به شهادت رساند با آن دسیسه ای که برای جعده کرد. آقای سلیمانی امیری در آن نامه فرض کن نیامده باشد این در تاریخ است چرا این حرف را می زنی؟
بعد حتی در نقل های دیگری داریم که آرام آرام بین مردم پخش شد که معاویه قاتل امام حسن است. معجم الکبیر طبرانی، جلد 3، صفحه 70، روایت 2694 می گوید:
«أَنّ سَعْدًا وَالْحَسَنَ بن عَلِيٍّ رضي اللَّهُ عنهما مَاتَا في زَمَنِ مُعَاوِيَةَ رضي اللَّهُ عنه فَيَرَوْنَ أَنَّهُ سَمَّهُ»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج3، ص71 (نرم افزار الجامع الکبیر)
نظر مردم این بود که معاویه به حسن ابن علی و سعد سم داده است. این ها نقل هایی است که در تاریخ آمد و مشخص است که معاویه قاتل است بعد شما مدام بگویید معاویه محافظه کار بود، سیاستمدار بود این کارها را نمی کرد کجا محافظه کار بود؟ سیاستمدار بود ولی دشمنانش را با بی رحمی از سر راهش بر می داشت.
مجری:
اتفاقاً با سیاست این کار را کرد.
استاد روستایی:
اصلاً خود معاویه یک جمله ای دارد می گوید من لشکری از عسل دارم خیلی ها را با عسل مسموم کردند. مثلاً عثمان غلام مالک اشتر را با عسل مسموم می کند. معاویه در منطقه قلزوم دسیسه می کند که به مالک اشتر با عسل سم بدهید بعد فرماندار قلزوم می گوید خراج یک سال را از تو نمی گیرم. مستنداتش را دارم اما نمی رسیم طبیعتاً باید به زمان برنامه هم توجه کنیم.
اما خود معاویه عبارتی دارد من لشکری از عسل دارم یعنی چه؟ ناظر به کشت و کشتارهایی بود که آقای معاویه انجام می داد. به خدا هم نسبت می دادند
«وبعث علي مالك الأشتر على مصر. فلما قدم القلزم»
زمانی که مالک به قلزم رسید
«شرب شربة من عسل، فمات»
شربت عسلی به او نوشاندند «فماتَ» از دنیا رفت
«فبلغ ذلك معاوية وعمراً، فقال عمرو: إن لله جنوداً من العسل»
خدا لشکریانی از عسل دارد!
ولاة مصر؛ اسم المؤلف: أبو عمر محمد بن يوسف بن يعقوب الكندي المصري (المتوفى: بعد 355هـ) الوفاة: 355، دار النشر: ، ج1، ص6
منابع دیگری هم است که در این زمینه صحبت کردند خدا لشکریانی از عسل دارد ولی خودشان قاتل بودند و خودشان این کارها را انجام دادند. بنابراین آقای سلیمانی امیری هر کاری کند نمی تواند پرونده معاویه را پاک کند و جنایتش را از بین ببرد. این یک نکته را هم نمایش بدهم و بعد در خدمت شما باشم در کتاب الأنساب سمعانی، جلد 5، صفحه 476 در مورد مالک اشتر می خواهد صحبت کند که مالک اشتر چه شخصیتی بود؟ می گوید:
«ومات بالقلزم مسموما سنة سبع وثلاثين من الهجرة»
137 به او سم داده شد
«سمه معاوية في العسل»
تصریح می کند.
«ولما بلغه الخبر»
زمانی که به معاویه خبر رسید گفت:
«قال إن لله جنودا من العسل»
الأنساب؛ اسم المؤلف: أبي سعيد عبد الكريم بن محمد ابن منصور التميمي السمعاني الوفاة: 562هـ، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الله عمر البارودي، ج5، ص476
در تاریخ ما این ها ثبت و ضبط است حالا این آقا بگوید اصلاً با دشمنش کاری نداشت و جاهای متعدد ما داریم در تاریخ مدینه دمشق که این آقا ذکر می کند دارد وقتی مالک به شهادت رسید معاویه خدا را شکر کرد و بعد «إنَّ لله جنوداً من العسل» در تاریخ مدینه دمشق هم آمده است. بنابراین آقای سلیمانی اقداماتش هیچ دردی را دوا نمی کند و هیچ چیزی از پرونده معاویه پاک نخواهد کرد.
مجری:
شیوه آقای سلیمانی است یک وقت هایی از بنی امیه و یک وقت هایی از یزید دفاع می کند. هر کسی که در مقابل اهل بیت (علیهم السلام) قرار گرفت این آقا از ایشان دفاع کرد ان شاء الله حشرش هم با خود این ها باشد.
یک توقف بگیریم میان برنامه ای ببینیم و ان شاءالله مجددا بر می گردیم با شبهه ای دیگر و پاسخ دیگر در خدمت بینندگان هستیم.
(میان برنامه)
مجری:
یابن الحسن روحی فداک، بینندگان عزیز و ارجمند در خدمت شما هستیم همچنان با برنامه کاوش که از قاب شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) تقدیم حضور تان می شود. در بخش دوم مجدداً شبهه ای از آقای سلیمانی امیری پیرامون موضوعی دیگر مطرح خواهد شد این بار فکر می کنم پیرامون حضرت امیر المؤمنین و فضایل ایشان است.
استاد روستایی:
آقای سلیمانی امیری چند تا مسئله را مطرح می کند مستحضر هستید ما در منابع اسلامی حدیثی به نام حدیث منزلت داریم که امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در حدیث منزلت تشبیه به حضرت هارون شده است.
«أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»
كتاب سليم بن قيس؛ نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى، ج2، ص 647
«...أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص1359، ح3503
ایشان می خواهد در این جا خدشه ای مطرح کند می گوید اصلاً کودتایی نبود ماجرای تبوک نبود خبری از این نبود که علی ابن ابی طالب در جای پیامبر بماند. این که پیامبر «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» عادتش بود بقیه صحابه را هم می گفت مثلاً در مورد ابوبکر می گفت مثل نوح است و عمر مثل حضرت ابراهیم است و امثال این تعابیر؛ ایشان همچنین شبهه ای را در دفاع از دیگران مطرح می کند. کلیپ را باهم ببینیم و بعد در موردش صحبت کنیم.
کلیپ شبهه ای شماره دوم از آقای سلیمانی امیری:
پیامبر اسلام وقتی به دنبال حرکت کردن برای رفتن به منطقه تبوک است اکثر مردان را در سپاه جنگی جمع می کند که با خودش ببرد. بنابراین، این نقل شیعیان که علی جانشین او در مدینه شد این نشان می دهد او جانشین پیامبر است چندان درست نیست. پیامبر اسلام هر زمان که برای جنگ از مدینه خارج می شد افرادی را به جانشینی بر می گزید. غالباً هم یک پیر مرد کوری به نام إبن ام مکتوم بود که ایشان جانشین پیامبر در مدینه می شد. اگر صحابی دیگری بود که عذر موجهی داشت او را بر می گزید. مثلاً در جنگ بدر، عثمان به دلیل این که دختر پیامبر اسلام همسر او بود بیمار بود او را در مدینه گذاشت و همین طور نام های بسیار زیاد دیگری. بنابراین اگر شیعیان بخواهند بگویند بله چون پیامبر اسلام در زمان خروج علی را جانشین خودش در مدینه کرد طبیعتاً افرادی از مهاجرین بودند می توانستند به عثمان همین نسبت را بدهند بله پیامبر او را هم به جانشینی تعیین کرد.
افراد انصاری می توانستند به محمد ابن مسلمه یا ابن ام مکتوم یا افراد دیگری که در درون مدینه بودند تبعیت کنند پیامبر وقتی می رفت آن ها را به جانشینی انتخاب کرد و آن ها هم بر خلافت محق هستند. نقل ها نشان می دهد که پیامبر اسلام، علی ابن ابی طالب را برای سرپرستی مدینه نگماشت بلکه برای سرپرستی زنان خودش و دخترش مثل فاطمه و دیگران گذاشت. همین مسئله یعنی نگهداری از زنان و کودکان علی را ناراحت کرد و به نزد پیامبر آمد که شما با مردان به جنگ می روید من را سرپرست زنان و کودکان قرار دادی. در این جا پیامبر اسلام اشاره می کند از من بپذیر که منزلت تو نسبت به من مثل منزلت هارون نزد موسی باشد. منتها با این تفاوت که بعد از من پیغمبری نیست. شیعیان بدون توجه به این مسائل سعی کردند از دل این منزلت بحث جانشینی علی را پیش بکشند علی بر زنان و کودکان سرپرستی پیدا کرد این یک تفاوتش.
تفاوت دوم این است که هارون هیچگاه جانشین موسی نشد چون در زمان حیات موسی، هارون فوت می کند و یوشع به جای موسی جانشین می شود. این هم نمی تواند نشان دهنده این باشد که حق خلافت به علی رسیده است چون اگر می خواست حق خلافتی باشد حداقل به نام یوشع تصریح می کرد نه نام هارون. پیامبر اسلام همیشه سعی می کرد نسبت به اصحاب خودش آن ها را با نام بزرگان اعتقادی، الاهیاتی و دینی نزدیک کند. مثلاً به زبیر ابن عوام می گفت هر پیامبر حواریی دارد حواری من زبیر است.
یا در مورد ابوبکر و عمر می گوید نسبت ابوبکر مثل ابراهیم است. عمر را به نوح و موسی نسبت داد طبق آیه 26 سوره نوح و 88 یونس
مجری شبکه ولی عصر:
بینندگان عزیز شبهه دوم را شنیدیم که در حقیقت به نوعی زیر سوال بردن جایگاه و منزلت امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب بود و فضیلت تراشی برای دیگران باز شیوه همیشگی آقای سلیمانی امیری!
استاد روستایی:
بله، حرف ایشان در چند بخش است اولاً می گوید اتفاق خاصی نیفتاد پیامبر هر دفعه یک نفر را به جای خود در مدینه می گذاشت الان هم علی گذاشته شد. چه کسی گفت در ماجرای تبوک اتفاقی نیفتاده است اتفاقاً یک کودتای عظیمی قرار بود در دمینه شکل بگیرد و پایتخت حکومت اسلامی در خطر بود مستنداتم را نمایش بدهم.
مثلاً در کتاب الحاوی للفتاوای آقای سیوطی می گوید:
«ومن ذلك أنه صلى الله عليه وسلّم بلغه أن ناساً من المنافقين يثبطون الناس عنه في غزوة تبوك»
به حضرت خبر رسید گروهی از منافقین می آیند مردم را می گویند حق ندارید در رکاب این آقا بجنگید.
الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون؛ اسم المؤلف: جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1421هـ - 2000م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ج1، ص119
نقل بعدی در کتاب تبصرة الحکام مال آقای ابن فرحون همین جمله را ذکر می کند که منافقین همچنین کاری را انجام می دادند. نقل بعدی از ابن اسحاق در الإصابة ابن حجر عسقلانی، جلد 3، صفحه 475 نقل می کند می گوید ابن اسحاق در ماجرای غزوه تبوک گفته است
«وبلغ النبي صلى الله عليه وسلم أن ناسا من المنافقين يجتمعون في بيت شويكر اليهودي يثبطون الناس عن الغزو»
الإصابة في تمييز الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج3، ص475
در ماجرای تبوک به پیامبر خبر رسید گروهی از منافقین در خانه شُبیکِر یهودی جمع شده بودند و مردم را از جنگ باز می داشتند این نقل شُبَیکِر می گوید نقل های دیگر سوَیلِم می گوید. در کتاب التحفة اللطیفة فی تاریخ مدینة الشریفة مال آقای سخاوی می گوید یک عده ای از منافقین آمده بودند و نمی گذاشتند مردم در جنگ شرکت کنند. در کتاب الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله، جلد 2، صفحه 272 آمده است که:
«وبلغ رسول الله صلى الله عليه وسلم أن ناسا من المنافقين يجتمعون في بيت سويلم اليهودي يثبطون الناس عنه في غزوة تبوك»
الإكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله والثلاثة الخلفاء؛ اسم المؤلف: أبو الربيع سليمان بن موسى الكلاعي الأندلسي الوفاة: 634هـ، دار النشر: عالم الكتب - بيروت - 1417هـ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د . محمد كمال الدين عز الدين علي، ج2، ص272
این ها در خانه سویلم یهودی (در الإصابة شویکر بود) جمع شده بودند و مردم را از جنگ تبوک باز می داشتند. پس این اول توطئه است منافقین با یهود جمع شدند همچنین کاری دارند می کنند یعنی اتحاد منافقین با یهود صورت گرفته است.
نکته دوم: این قدر اوضاع ناجور شد که حضرت رسول گفت یا باید تو در مدینه بمانی یا من اصلاً غیر ما امکان ندارد. کتاب مسند رویانی البته در جاهای دیگر هم این روایت آمده است منتها من قدیمی ترین مستند را طبق پژوهشی که کردم این جا انتخاب کردم خدمت بینندگان بگویم. رویانی در سال 307 از دنیا رفته است در صفحه 278 سندش را ذکر می کند می گوید پیامبر در آن ماجرا به علی ابن ابی طالب گفت:
«انه لا بد من ان تقيم أو اقيم»
یا تو باید بمانی یا من باید بمانم اصلاً نمی شود. امیر المؤمنین آن جا ماندند منافقین گفتند:
«ما خلفه الا لشىء كرهه منه فبلغ ذلك عليا فأتبع رسول الله صلى الله عليه وسلم حتى انتهى اليه»
پیامبر اگر علی را جای خودش گذاشت علی کاری کرد که لیاقت شرکت در جنگ ندارد. به امیر المؤمنین خبر رسید دنبال رسول خدا رفت به حضرت رسید حضرت فرمودند:
«فقال ما جاء بك يا علي»
علی چه شد به این جا آمدی؟ ایشان عرضه داشت.
«فقال يا رسول الله اني سمعت ناسا يزعمون انك إنما خلفتني لشىء كرهته منى»
یا رسول الله از مردم شنیدم گمان می کنند شما من را این جا گذاشتید از من ناراحت هستید
«قال فتضاحك اليه وقال الا ترضى ان تكون منى كهارون من موسى غير انك لست بنبي قال بلى يا رسول الله»
پیامبر خندیدند فرمودند تو راضی نیستی که جایگاهت مثل هارون برای موسی باشد، وقتی موسی به کوه طور برای عبادت رفت هارون را بر جمیع امت ولایت داد نمی خواهی این طوری باشد؟ جز این که تو پیامبر نیستی گفت بله، گفت
«قال فإنه كذلك»
تو آن جایگاه را داری!
مسند الروياني؛ اسم المؤلف: محمد بن هارون الروياني أبو بكر الوفاة: 307، دار النشر: مؤسسة قرطبة - القاهرة - 1416، الطبعة: الأولى، تحقيق: أيمن علي أبو يماني، ج1، ص278
حالا راجع به جایگاه هارون و بحث مرگ و یوشع توضیح خواهم داد. جالب است که در نقل دیگری داریم البته این نقل ها، مستنداتی دارد به خاطر رعایت زمان برنامه سعی می کنم مختصر و مفید عرض کنم. در مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری با سندی که خودش به اعتبارش تصریح می کند. در مسند رویانی داشتیم: «لا بد من ان تقيم أو اقيم» یا باید تو بمانی یا من. مستدرک حاکم می گوید:
«فإن المدينة لا تصلح إلا بي أو بك هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه»
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 2، ص 367، ح 3294
اصلاً مدینه جز با تو یا من اصلاح نخواهد شد این نیست که بگویید آن جا همسرش مریض بود یا کور است نمی توانست بیاید به جای خود گذاشت یعنی این قدر سخیف جانشینی پیامبر را ببینیم؟ این طور نیست یک کودتا عظیم صورت گرفته قبل از این که مستدرک حاکم نیشابوری را نمایش بدهم ماوردی یک عبارتی دارد می گوید این نفاق:
«فشیوخ لا في الاحداث»
منافقینی که جمع شده بودند می گفتند به جنگ نروید این آقا را رهایش کنید برود رومی ها از بین ببرندش این ها، آن شیوخ (پیر مردها) بودند. یعنی یک آدم های با تجربه ای که حسابی دارند برنامه ریزی می کنند. شما می دانید که بعد از ماجرای تبوک، پیامبر را می خواستند ترور کنند که اتفاقاً در منابع اهل سنت با سند معتبر آمد و اسم ترور کننده ها هم ذکر شده است. که بعد حذیفه و عمار آن ها را می شناسد پیامبر هم نشان می دهد جبرئیل وقتی وحی الهی را ابلاغ می کند حضرت اشاره می کنند روشن می شود چون در شب می خواستند این کار را انجام بدهند. هم عمار که پشت شتر پیامبر بود آن ها را می بیند هم حذیفه که در جلو بود آن ها را می بیند چون حذیفه شتر را می کشید عمار هم مواظب بود شتر در این گردنه نیافتد. یک دفعه وقتی روشن می شود این افراد را می بینند.
بعد داریم بعضی از این ها مدام می آمدند به حذیفه می گفتند
«أنشدک بالله أ أنا من المنافقین»
تو را به خدا قسم می دهم من از منافقین هستم یا نیستم؟
این شیوخ به مدینه آمدند تا نگذارند کسی برای جنگ برود. حضرت فهمید طلحه را فرستاد گفت خانه را بر آن ها آتش بزند وقتی جمعیت شان را متفرق کرد شروع کردند علیه امیر المؤمنین سم پاشی کردن در جامعه که پیامبر از علی یک چیزی دیده بدش آمده می خواهد علی را به همراه خود نبرد. چرا؟ چون ترور شخصیت کردند که امیر المؤمنین تحریک بشود چون مرد جنگ است با پیامبر برود بعد پیامبر بگوید اصلاً چیزی ندیدم بیایید او را ببرید مدینه خالی بشود چون این ها سابقه امیر المؤمنین را داشتند. سابقه امیر المؤمنین را در شب لیلة المبیت می بینید کسی جرأت نمی کرد آن جا نفس بکشد امیر المؤمنین جای پیامبر خوابید کلی ضربه خورد.
سابقه امیر المؤمنین در جنگ احد می بینیم این قدر دور حضرت می چرخد حضرت می گوید این قبیله آمد برو با این ها بجنگ بعد این ها، بعد این ها یک دفعه جبرئیل می گوید:
«هذا لمواسات»
این مواسات است علی از همه چیزش برای شما گذشته بعد پیامبر می فرماید:
«إنَّه منی وأنا منه»
من از علی هستم علی هم از من است.
جبرئیل هم می گوید:
«وأنا منکم»
من هم از شما هستم!
جبرئیل خودش را قاطی می کند و در کنار این ذوات مقدس قرار می گیرد.
یا سابقه امیر المؤمنین را در جنگ بدر می بینیم بیش از نیمی از لشکر مشرکین را امیر المؤمنین به درک واصل می کند. سابقه امیر المؤمنین را ما در خیبر می بینیم وقتی ابابکر و عمر فرار کردند سعد ابی وقاص مجروح بر گشت. محمود ابن مسلمه کشته شد. برادر محمد ابن مسلمه مجروح شد. کرار غیر فرّار چه کسی بود؟ چه کسی جلوی مرحب، یاسر و دیگران ایستاد؟ امیر المؤمنین (سلام الله علیه) بود.
ما سابقه امیر المؤمنین را در جنگ های متعدد می بینیم در حنین و خیلی جنگ ها می بینیم در فدک می بینیم که حضرت می رود آن ها می ترسند و تسلیم می شوند و خیلی جاهای دیگر. اصلا شجاعت امیر المؤمنین حتی برای یهودی ها هم اثبات شده بود نه فقط برای این ها ماجرایش معروف است وقتی حضرت به سمت قلعه خیبر هروله کرد آن یهودی
«فاطلع إليه يهودي من رأس الحصن فقال من أنت قال»
از آن بالا گفت تو چه کسی هستی؟ گفت:
«أنا علي ابن ابی طالب»
من علی هستم
«قال يقول اليهودي علوتم وما أنزل على موسى»
السيرة النبوية لابن هشام؛ اسم المؤلف: عبد الملك بن هشام بن أيوب الحميري المعافري أبو محمد الوفاة: 213، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1411، الطبعة: الأولى، تحقيق: طه عبد الرءوف سعد، ج4، ص306
و آن چه بر موسی نازل شد شما غالب شدید یا علوتم نقل ها متفاوت است. شجاعت امیر المؤمنین برای همه ثابت بود لذا این ها تمام تلاش شان را کردند که امیر المؤمنین را از شهر بیرون کنند. وقتی دیدند رسول خدا دارد می رود گفتند این هم باید برود.
بعد در نقل مستدرک حاکم است که حضرت فرمودند:
«فإن المدينة لا تصلح إلا بي أو بك»
المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، جلد 2، صفحه 367 روایت 3294/ 411 ماجرا را نقل می کند به قسمت آخر می رسد می گوید بعضی از قریشی ها حرف های می زنند
«أما قولك تقول قريش ما أسرع ما تخلف عن بن عمه وخذله فإن لك بي أسوة قد قالوا ساحر وكاهن وكذاب»
پسر عمویت تو را خار و ذلیل کرد این ها ساحر و کذاب و ... گفتند. بعد پیامبر می فرماید:
«أما ترضی»
علی جان راضی نیستی که:
«أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي»
چون این ها شبهه افکنی کردند در خطوط بالایش دارد امیر المؤمنین پیش پیامبر گریه کرد. حضرت فرمودند:
«ما یبکیک؟»
چرا گریه می کنی؟ گفتند مسائلی قریش دارد می گوید، می گوید پسر عمویت تو را خوار کرد با خودش نبرد. من همیشه اراده جهاد داشتم همیشه در جهاد حاضر بودم و خودم را عرضه کردم چرا؟ چون خدا فرمود:
(وَلَا يطَئُونَ مَوْطِئًا يغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا ينَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيلًا)
و هيچ گامی که موجب خشم کافران می شود بر نمی دارند، و ضربه ای از دشمن نمی خورند
سوره توبه (9): آیه 120
در سوره توبه گفته است این ها هر قدمی بر دارند که باعث غیظ کفار بشود خدا در جای آن عمل صالح می دهد. همیشه می گفتم
«فكنت أريد أن أتعرض لفضل الله»
اراده دارم که خودم را برای این فضیلت الهی عرضه کنم حضرت فرمودند قریش این حرف ها را می زند:
«فإن لك بي أسوة»
الگویت من باشم. چقدر به من ساحر، کاهن و کذاب گفتند حالا به تو هم بگویند. علی جان:
«أما ترضی أن تکون مِنی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»
نمی خواهی جایگاه هارون نسبت به موسی را به من داشته باشی؟
«إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»
بعد دارد که:
«فإن المدينة لا تصلح إلا بي أو بك»
علی جان مدینه یا با من یا با تو اصلاح می شود نه با کسی دیگر!
حاکم می گوید:
«هذا حدیثٌ صحیح الإسناد»
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 2، ص 367، ح 3294
روایت این سند معتبر است. البته بخاری و مسلم نقلش نکردند پس یک ماجرای عادی نیست اتفاقاً یک کودتایی است که قرار است پایتخت و اصل حکومت اسلامی به خطر بیافتد پیامبر (صلوات الله وسلامه علیه وآله) می آیند و از امیر المؤمنین این جا بهره می گیرند و امیر المؤمنین را می گذارند چون می دانند بعد از خودشان تنها کسی که می تواند کیان حکومت اسلامی را حفظ کند شخصی نیست جز امیر المؤمنین علی (علیه الصلاة والسلام).
بعد ایشان گفت علی را حاکم چهار تا پیره زن و پیره مرد کرد برویم تاریخ را ببینیم:
«عبد الرزاق عن معمر قال أخبرني قتادة وعلي بن زيد بن جدعان أنهما سمعا سعيد بن المسيب يقول حدثني سعد سعد بن ابی وقاص»
آقای عبد الرزاق صنعانی روایتی را نقل می کند این جا از عبد الرزاق از معمر بعد از قتاده و علی ابن زید ابن جدعان تا سعید ابن مسیب:
«حدثنی سعد بن ابی وقاص»
می گوید سعد ابن ابی وقاص گفت. سعد ابن ابی وقاص چه کسی است؟ من یک مختصری می گویم کاری ندارم با امیر المؤمنین دشمن بود کاری ندارم پدر عمر سعد است که دشمن امام حسین در کربلاء بود. اما آقای سعد ابن ابی وقاص نه پیره مرد است، نه پیره زن و نه بچه است. سعد ابن ابی وقاص کسی است که در جنگ نهاوند سردار جنگ مسلمین بود آدم قدر قدرت و شجاعی بود. سعد ابی وقاص آدمی نبود که شمشیر زن نباشد یا یک آدم کوچک در کناری باشد. نخیر یلی برای خودش بود.
آقای سعد ابن ابی وقاص می گوید:
«أن رسول الله صلى الله عليه وسلم لما خرج إلى تبوك استخلف علينا إلى المدينة علي بن أبي طالب فقال يا رسول الله ما كنت أحب أن تخرج وجها إلا وأنا معك فقال أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى غير أنه لا نبي بعدي»
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج5، ص406
علی را حاکم ما قرار داد.
جناب اقای صفایی عزیز! الان فرصت نیست بیان کنم اما در رساله دکترای خودم کامل این بحث را مطرح کردم که از چه زمانی ماجرای این که امیر المؤمنین حاکم بر زن و بچه باشد در تاریخ آمد؟ بعد از این ماجراها است اقلا حدود سال 246 است. آقای عبد الرزاق صنعانی در سال 211 از دنیا رفته نقل عبد الرزاق می گوید: «استخلف علينا إلى المدينة علي بن أبي طالب». جالب است که احمد ابن حنبل هم همین را دارد که علی ابن ابی طالب حاکم مدینه بود. نه برای زن و بچه ها «عَلینا» بر ما صحابه بخشی از صحابه در مدینه بودند که امیر المؤمنین ولایت بر آن ها داشت. بنابراین، این حرفی که ایشان می گوید برای چند تا زن و بچه و پیر مرد بود نخیر این طوری نیست.
نکته بعدی: هارون که زمان حضرت موسی از دنیا رفت چطور آن جایگاه را داشته باشد؟ چرا یوشع نگفت؟ ببینید اصلا این آقا نمی فهمد صحبت مرگ و زندگی نیست صحبت جایگاه است یعنی چه؟ می گوید تو جایگاه هارون را خواهی داشت جایگاه هارون چه بود؟ ولایت بر تمامی امت موسی چون حضرت موسی به تنهایی کوه طور رفت. هارون ولایت بر تمامی امت داشت، بعد بخشی از امت گوساله پرست شده بودند و بخشی نشده بودند و طرفدار هارون می مانند. در تفاسیر اهل سنت این مسئله مفصل آمده است فرصت ندارم یکی یکی مستندات را نمایش بدهم.
هارون ولایت بر جمیع امت پیدا کرد. پیامبر دارد می گوید علی جان تو هم می خواهم ولایت بر جمیع امت داشته باشی. یعنی جایگاه هارون را این ولایت بر جمیع امت آیا در رخداد تبوک انجام شد؟ خیر در رخداد تبوک، پیامبر بر عده ای ولایت داشت امیر المؤمنین بر عده دیگر. تحقق این جایگاه هارونی چه زمانی است؟ بعد از شهادت رسول خدا؛ یعنی جایگاه هارون را دارد نمی خواهد بگوید تو نسبت به موسی، هارون باش؛ هارون باش برای من همان طور که هارون برای موسی بود این را نمی گوید. نمی گوید خودت هارون باش، بلکه جایگاه هارون، جایگاه هارون ولایت بر کل است می گوید تو این ولایت بر کل را داری. علی جان این فضیلتی است که خدا به تو داده است.
الان این جا داری امتحان مدیریت پس می دهی که این ها بفهمند تو شهر را می توانی از کودتا حفظ کنی مسئله چیز دیگری است. اصلاً این جا مرگ و زندگی هارون ملاک نیست. ملاک جایگاه و منزلت است این منزلت و ولایت بر کل را خدا به تو داده است چه زمانی؟ الان نخیر بعد از شهادت من، بنابراین مرگ و زندگی هارون اصلاً در این جایگاه هیچ نقشی ندارد اصل جایگاه مهم است.
و اما نسبت به بحثی که ایشان گفت پیامبر جایگاه علی مثل هارون است بقیه را می گفت مثلاً می گفت حضرت عیسی یک حواری داشت گفت زبیر هم حواری من، زبیر که تشبیه به انبیاء نشد چه میزان این روایات جعلی است باید با روش تاریخ گذاری حدیث بررسی بشود نه روش دانش رجال یک روش دیگری است که در تاریخ گذاری حدیث به کار می گیرند.
امسال آقای مُسکی، .. آقای یوزِف شاخ و دیگران از مستشرقین با این روش کار می کنند آن جای خودش باید بررسی بشود. چون زمان مان کم است بحث ابوبکر و عمر را مطرح می کنم تشبیه این ها به حضرت نوح، حضرت ابراهیم، موسی و حضرت عیسی چند کتاب می خواهم نمایش بدهم یک: مسند ابوبکر عبد الله ابن محمد ابن ابی شیبه، جلد 1، صفحه 244، چاپ دار الوطن روایتی می آورد
«أبو معاوية عن الأعمش، عن عمرو بن مرة [عن أبي عبيدة]. عن عبد الله قال: لما كان يوم بدر قال رسول الله [ صلى الله عليه وسلم ]:»
ابی عبیده پسر عبد الله ابن مسعود است این عبد الله هم عبد الله ابن مسعود است می گوید زمانی که روز جنگ بدر شد رسول خدا رو به اصحاب کردند فرمودند:
«ما تقولون في هؤلاء الأسارى؟»
در مورد این اسیرها چه می گویید؟
«[فقال أبو بكر]: يا رسول الله قومك، وأهلك، فاسْتَبْقِهم واستَتِبْهم لعل الله أن يتوب عليهم»
ابوبکر گفت: فامیلت هستند به سمت شان برو و توبه شان بده خدا توبه شان را می پذیرد.
«وقال عمر: يا رسول الله كذّبوك، وأخرجوك؛ قدِّمهم نضرب أعناقهم.»
عمر گفت یا رسول الله این ها تکذیبت کردند گردن شان را بزن.
«فقال عبد الله بن رواحة: يا رسول الله رحمَك.»
عبد الله ابن رَواحه هم چیزی گفت. در ادامه:
«قال: فسكت رسول الله [ صلى الله عليه وسلم ]، فلم يرد عليهم شيئا ثم قام فدخل فقال ناس: يأخذ بقول أبي بكر، وقال ناس: يأخذ بقول عمر، وقال ناس: يأخذ بقول عبد الله بن رواحة.»
یک عده گفتند حرف ابوبکر را بپذیرید یک عده گفتند حرف عمر را بپذیرید یک عده گفتند حرف عبد الله ابن رباحه را بپذیر.
«ثم خرج عليهم رسول الله [ صلى الله عليه وسلم ] قال: ' إن الله ليُلين قلوب رجال فيه حتى تكون ألين من اللين، وإن الله ليُشدِّد قلوب رجال فيه حتى تكون أشد من الحجارة، وإن مثلك يا أبا بكر كمثل إبراهيم عليه السلام قال: (فمن تبعني فإنه مني ومن عصاني فإنك غفور رحيم) [ إبراهيم : 36 ]. وإن مثلك يا أبا بكر كمثل عيسى بن مريم عليه السلام قال: (إن تعذبهم فإنهم عبادك وإن تغفر لهم فإنك أنت العزيز الحكيم) [ المائدة : 118 ] .»
بعد می گوید پیامبر گفت ابوبکر مَثل تو مثل عیسی است عیسی هم می گفت اگر عذابش کنی این ها بنده هایت هستند عذاب شان نکن؛ اگر ببخشی تو بخشنده هستی. تو هم می گویی ببخش شان تو هم مثل حضرت عیسی هستی.
«وإن مثلك يا عمر كمثل موسى قال : (ربنا اطمس على أموالهم واشدد على قلوبهم فلا يؤمنوا حتى يروا العذاب الأليم) [ يونس : 88 ]. «وإن مثلك يا عمر كمثل نوح عليه السلام قال : (رب لا تذر على الأرض من الكافرين ديَّارا) [ نوح : 26 ]»
عمر تو مثل حضرت موسی هستی می گویی (وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ) بر آن ها سخت بگیر عمر تو مثل حضرت نوح هستی می گویی خدایا در روی زمین از کافرین هیچ کس را باقی نگذار این نقلی که این جا آمده است. ببینیم محقق این کتاب که آقای عادل بن یوسف الغزازی و آقای احمد ابن فرید المزیدی است ذیل این روایت چه گفتند؟
«رجالُهُ ثقات وأما إسنادُهُ ضعیف»
راوی ها آدم های ثقه هستند اما اتصال درست نیست چرا؟ به خاطر این که ابو عبیده
«أبو عبيدة لم يسمع من أبيه»
این جا از عبد الله ابن مسعود می گوید دروغ می گوید از پدرش هیچ حدیثی نشنیده است. در ادامه صفحه بعد می گوید ترمذی روایاتی آورده است گفت حدیث حسنی است «أبو عبيدة لم يسمع من أبيه» از پدرش چیزی نشنیده است.
بعد نویسنده می گوید حاکم آورد گفت سند صحیح است ذهبی هم موافقت کرده اما این جا نمی گوید متن حاکم چیز دیگر است. اصلاً متن حاکم تشبیه ابوبکر و عمر ندارد متن حاکم را نمایش می دهیم. این جا محقق می گوید بله
«إسنادُهُ منقطع»
مسند ابن أبي شيبة؛ اسم المؤلف: أبي بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الوفاة: 235هـ، دار النشر: دار الوطن - الرياض - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل بن يوسف العزازي و أحمد بن فريد المزيدي، ج1، ص244 - 246
این سند منقطع است هیثمی هم آورد گفت ابو عبیده از پدرش نشنیده است معلوم نیست به او چه دادند یا چه کارش کردند یک چیزی گفته است.
ببینید ما فقط به حرف این دو محقق اکتفا نمی کنیم در مسند احمد یک محققی دارد به نام احمد محمد شاکر در یک چاپش که اتفاقاً آدمی است که یک جاهایی آسان می گیرد آقای احمد محمد شاکر، جلد 3 مسند روایت را می آورد بعد می گوید:
«إسنادُهُ ضعیف»
چرا؟
«لإنقطاعِهِ»
این سند قطع شده است ابو عبیده از پدرش عبد الله ابن مسعود نشنیده است.
«کما قلنا مِراراً»
بارها این را گفتیم همین روایت این جا آمده است. سراغ یک محقق دیگری برویم تا الان نظر سه تا محقق را گفتیم آقای وصی الله ابن محمد عباس در کتاب فضائل الصحابه احمد ابن حنبل، جلد 1، صفحه 181 روایت 186 همان روایت را می آورد این جا دیگر صحبت عمر نیست همان سند است ابوبکر تو مثل عیسی هستی ابوبکر تو مثل ابراهیم هستی اصلاً عمر در کار نیست. اصلا داد می زند که داستان جعلی است این جا باز:
«إسنادُهُ ضعیف لإنقطاعه»
می گوید این آقا از پدرش نشنیده است.
اما جناب اقای صفایی عزیز! سراغ نقل حاکم برویم ببینیم ماجرای نقل حاکم چه بود که صحیح گفتند که البته جالب اینجا است علمای اهل سنت گفتند نقل حاکم هم گیر دارد گیرش را خواهم گفت. مستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، جلد 2، صفحه 359 روایتی را نقل می کند. سند دیگری از عبد الله ابن عمر (پسر عمر) است می گوید رسول خدا در مورد اسیران با ابوبکر مشورت کرد گفت این ها قوم و عشیره ات هستند بگذار بروند با عمر مشورت کرد عمر گفت آن ها را بکش. ماجرا همان ماجرا است بعد دارد:
«ففداهم رسول الله صلى الله عليه وسلم فأنزل الله عز وجل»
رسول خدا فدیه گرفت بعد خدا این آیه را نازل کرد
«(ما كان لنبي أن يكون له أسرى حتى يثخن في الأرض) إلى قوله (فكلوا مما غنمتم حلالا طيبا)»
بعد دارد:
«قال فلقي النبي صلى الله عليه وسلم عمر قال»
پیامبر عمر را دید گفت:
«كاد أن يصيبنا في خلافك بلاء»
عمر نزدیک بود ما مخالف تو عمل کردیم نزدیک بود که بلا بر ما نازل بشود!
«هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه»
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج2، ص359
حاکم می گوید سند صحیح است. آقای ذهبی در شرح مسلم این روایت 3270 را می گوید روایت صحیح است. عمر نزدیک بود خلاف تو عمل کنیم بلا بگیرد بی چاره بشویم!
دقت کنید اولاً در این روایت که نه عمر و نه ابوبکر به پیامبر تشبیه شدند آن نقلی که سلیمانی امیری زحمت کشید پیدا کرد سندش مشکل داشت در این روایت تشبیه وجود ندارد. اما نکته دیگری که در این جا وجود دارد فضیلت سازی برای عمر است یک نکته ای می خواهم بگویم و آن این که گفتم قرآن می گوید ایراد دارد بعضی علمای اهل سنت هم گفتند ایراد دارد البته ایرادش را تصریح نکردند ولی گفتند ایراد دارد می خواهم ایرادش را به شما بگویم. قرآن می فرماید:
(َمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گويد! آنچه می گويد چيزی جز وحی که بر او نازل شده نيست!
سوره نجم (53): آیات 3 و 4
پیامبر هر چه بگوید وحی است قرآن می فرماید:
(إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي)
تنها از آنچه به من وحی می شود پيروی می کنم.
سوره انعام (6): آیه 50
جز از وحی تبعیت نمی کنم، آن وقت چطور می شود این جا پیامبر سراغ این آدم بیاید بعد خلافش عمل کند بعد بگوید آخ نزدیک بود اگر خلاف تو عمل می کردم بلا نازل بشود شما هر جایی که عمل می کنید (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي) عمر از خدا اعلم است؟ جایگاهش چه است؟ نکته این جا است عرض کردم بعضی از علمای اهل سنت هم ایراد می گیرند ولی نگفتند ولی ایراد و مسئله این است آن جایی که من دیدم نگفته بود محتوا این گیر و اشکال را دارد.
محتوای قبلی چه اشکالی دارد؟ مَثل تو مثل حضرت عیسی است مَثل تو مثل حضرت موسی است مَثل تو مثل ابراهیم است. بالاخره یکی از این نظرها درست است یعنی آیا بین پیامبران تناقض وجود دارد؟ یا این که نه همه پیامبران از وحی الهی تبعیت می کنند اگر موسی با کسی برخوردی می کند و غضبی به خرج می دهد غضبش الهی است.
اگر حضرت نوح بعد از نهصد و اندی سال پیامبری نفرین می کند این منشأ الهی دارد و اگر حضرت عیسی هم طلب مغفرتی می کند منشأ الهی دارد. این طوری که شما دارید می گویید نظر این و نظر آن بعد تو این هستی و تو آن هستی نزدیک بود خلاف تو عمل کنیم بلا نازل بشود یعنی تو دیگر اصل و اساس هستی معلوم است فضیلت سازی است.
مجری:
بالاتر از جایگاه پیامبر را به او می دهند.
استاد روستایی:
بله، بالاتر از جایگاه خدا چون پیامبر می گوید (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي) من از وحی تبعیت می کنم یعنی چه؟ یعنی آن جایی که خلاف عمر عمل کردی از وحی تبعیت کردی. این جا که می گویی نزدیک بود بر خلاف تو عذاب نازل بشود یعنی تو از وحی هم بالاتر هستی ملک ابلاغ می کند اما چه کسی می گوید؟ خدا می گوید. چرا بالاتر از خدا عرض می کنم؟ چون در صحیح بخاری دارد:
«قال عُمَرُ وَافَقْتُ اللَّهَ في ثَلَاثٍ أو وَافَقَنِي رَبِّي في ثَلَاثٍ»
...خدا در سه جا با من موافقت کرد!
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 4، ص 1629
این ها، آن دسته از روایاتی است که در عصر سقیفه برای شارع پنداری جعل شده است. یعنی این افراد خودشان را جای شارع قرار می دهند که یک سری احکام را عوض کنند به لحاظ فنی این است. البته خدای نا کرده جسارت و توهین نمی خواهیم بکنیم حرف علمی داریم می زنیم داریم تاریخ تحلیل می کنیم و روایت بررسی می کنیم. وگرنه به برادران اهل سنت مان ارادت داریم و بارها جمله حضرت آیت الله العظمی سیستانی را در این جا نقل کردیم
«لا تقولوا اخواننا السنة، بل قولوا أنفسنا أهل السنة»
این را گفتیم خلاف وحدت نمی خواهیم صحبت کنیم می خواهیم بگوییم این روایت داد می زند جعل است برای فضیلتی برای فردی دیگر. این را فقط ما نمی گوییم ابن تیمیه هم می گوید یک سری جُهلا حتی برای ابوبکر، عمر و عثمان هم فضیلت جعل کردند.
راوی هم خود پسر عمر است بالاخره ذی نفع است یک سری جملاتی را دارد برای پدرش می گوید؛ اما با همه اوصاف از همه این ها بگذریم آن روایتی که ضعیف است آن ها را تشبیه کرده است آن روایتی که صحیح است تشبیهی از این ها در آن نیست.
بنابراین، این با «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» که آن روایت متواتر است کاملاً متفاوت است.
مجری:
بله، نمی شود قیاس کرد چه کسی را می خواهید در کنار امیر المؤمنین مقایسه کنید؟
استاد روستایی:
این حرف من و شما نیست پسر احمد به احمد گفت نظرت در مورد علی ابن ابی طالب در فضیلت چه است؟ اسم ابوبکر و عمر را هم آورد بعد احمد ابن حنبل گفت کسی با اهل بیت قابل قیاس نیست:
«لا يقاس بهم أحد»
احدی با اهل بیت قابل قیاس نیست.
التمهيد والبيان في مقتل الشهيد عثمان؛ اسم المؤلف: محمد بن يحيى بن أبي بكر المالقي الأندلسي الوفاة: 741، دار النشر: دار الثقافة - الدوحة - قطر - 1405، الطبعة: الأولى، تحقيق : د. محمود يوسف زايد، ج1، ص176
«فقال: علي من أهل بيت لا يقاس بهم أحد من الناس»
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل؛ تأليف: الحافظ الكبير عبيد الله بن أحمد المعروف بالحاكم الحسكاني؛ الحنفي النيسابوري، تحقيق وتعليق: الشيخ محمد باقر المحمودي؛ مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامي مجمع أحياء الثقافة الاسلامية، 1411 ه - 1990م، ج2، پاورقی ص271
مجری:
خیلی ممنون و متشکرم آقای دکتر روستایی عزیز ان شاءالله همیشه مستدام باشید و در جلسات بعد باز از محضرتان استفاده کنیم، همچنین متشکرم از شما بینندگان عزیز و ارجمند در آستانه ماه مبارک از همه شما عزیزان التماس دعای خیر داریم در رأس همه دعا ها این دعا باشد: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها، عجل لولیک الحجة ابن الحسن الفرج والعافیة والنصر؛ تا دیدار دیگر بدرود. والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته