سایر قسمت ها
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام

قسمت سی و چهارم برنامه کاوش با کارشناسی دکتر روستایی


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: کاوش  (پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام)

 

تاريخ: 14 11 1402  (قسمت سی و چهارم)

استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی

مجری: آقای سید محمد صفایی

مجری:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِه نَسْتَعین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمّد وَعَجّلْ فَرَجَهُمْ واَحْشُرْنَا مَعَهُمْ والعَنْ اَعْدائَهُمْ

سلام علیکم خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند وقت شما بخیر و نیکی باشد، با برنامه کاوش که اختصاص به تحلیل تاریخ صدر اسلام و پاسخ به شبهات باستان گرایان دارد در خدمت شما هستیم، این برنامه به صورت زنده و مستقیم از شهر مقدس قم جوار کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) تقدیم حضورتان می شود. در خدمت کارشناس ارجمند جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر روستایی خواهیم بود آقا سلام علیکم شب شما بخیر خیلی خوش امدید.

استاد روستایی:

علیکم السلام ورحمة الله بنده هم خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) عرض سلام و ادب و احترام دارم امیدوارم که تا به این لحظه طاعات و عبادات شان مورد قبول حضرت حق واقع شده باشد. لازم می دانم ایام نورانی دهه فجر را خدمت بینندگان عزیز و ارجمندمان تبریک عرض کنم امیدوارم که از قاب تلویزیون مهمان لحظه خوش عزیزان باشیم.

مجری:

بنده هم گرامی می دارم یاد و خاطره امام عظیم الشأن و شهدای بزرگوار انقلاب اسلامی و ان شاء الله امید داریم که این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی (ارواحنا فداه) به زودی زود متصل بشود. آقای دکتر روستایی امشب هم کلیپ ها و شبهاتی را داریم مقدمه ای اعلام بفرمایید تا ان شاء الله کلیپ اول را ببینیم و بشنویم.

استاد روستایی:

بسم الله الرحمن الرحیم یکی از مواردی را که آقای سلیمانی امیری به زعم خودش به عنوان اشکال بر تاریخ تشیع و امامان شیعه می خواهد مطرح کند یک مسئله ای درباره امام سجاد (علیه الصلاة والسلام) است. ایشان روایتی را به قول خودش گزینش می کند درباره این که می گوید یزید هوای امام سجاد را داشت. مثلاً در واقعه حرّه ضربه ای به امام سجاد نزد و حضرت در آن ماجرا آسیب ندیدند.

بعد آقای سلیمانی امیری از این حرف می خواهد نتیجه بگیرد که (نعوذ بالله) امام سجاد (علیه الصلاة والسلام) با یزید در پشت پرده همدست هستند. چنین اعتقادی را می خواهد به مخاطب خودش القاء کند که یزید و امام سجاد همدست هستند و شیعیان می گویند اهل بیت با بنی امیه خوب نبودند داستان سرایی شیعیان است. همچنین مسئله ای مد نظر ایشان است و در قالب داستانی که برای خودش سر هم می کند می خواهد همدستی و هم پیمانی امام سجاد با یزید را به بینندگان خودش القاء کند. اگر صلاح می دانید کلیپ را باهم ببینیم و بعد در مورد آن صحبت می کنیم.

مجری:

کلیپ و صوت را از لسان آقای سلیمانی امیری بشنویم و ببینیم

کلیپ شماره یک از آقای سلیمانی امیری:

بنابراین، این شورش مردم مدینه موجب شد که یزید سپاهی را به فرماندهی مسلم ابن عقبه مُری به سمت مدینه بفرستد. اما هنوز اسناد دیگری دارم تا به عنوان وکیل مدافع یزید که به عنوان شیطان است در دادگاه تاریخ از آن استفاده کنم. نکته این است یزید وقتی مسلم ابن عقبه را می فرستد سفارشی به او می کند و این سفارش در تاریخ طبری و در بقیه کتب تاریخی آمده است. می گوید قوم را سه روز دعوت کن یعنی نمی گوید دیگر تمام است حالا شورش کردند دیگر بهانه هم دست من است مثل مولا علی، بلکه اشاره می کند که قوم را سه روز دعوت کن اگر پذیرفتند که بهتر وگرنه با آن ها بجنگ و چون غلبه یافتی مدینه را سه روز به سپاهیان وا گذار و هر چه در آن از برده، مال و سلاح است از آنِ سپاهیان باشد. و چون سه روز به سر رفت از مردم دست بدار علی ابن الحسین را، حالا علی ابن الحسین همان امام سجاد است زمانی که در مدینه بود با یزید مراوده داشت و ظاهراً او در طی این شورش ها نامه ای به یزید می نویسد و به یزید اطلاع می دهد یک سری افراد در مدینه دارند بر علیه تو تحرک می کنند به نوعی این مرد شریف امام سجاد (علی ابن الحسین) (علیه السلام) نقش جاسوس هم داشته است.

بعد اشاره می کند که علی ابن الحسین را ببین و دست از او بدار یعنی با او کاری نداشته باش و با وی نیکی کن و تقرب دِه که در کار آن ها دخالت نکرده و نامه او نیز به من رسیده است یعنی او به من نامه داده که قضیه این است خبرش را به من داده است. به نوعی خود زین العابدین هم خانواده مروان را پناه می دهد و با فرزندش عبد الله به جای دیگری می فرستد. پس ببینید یزید به نوعی علاوه بر این که سعی می کند به سنت خلفای قبلی عمل کند به نوعی قدردان اشخاص هم است. سعی می کند ابتدا آن ها را اندرز بدهد. سال قبلش با نُعمان و حالا که کار به عمل رسید و خانواده و عشیره او را از مدینه بیرون می کنند که نزدیک به هزار نفر بودند مسلم را می فرستد و به او سفارش می کند که سه روز مردم را نصیحت کن اما ظاهراً مردم مدینه سر دیگری داشتند و در یک جنگ شکست می خورند و مسلم ابن عُقبه می آید دوباره از مردم بیعت می گیرد و علی ابن الحسین را هم اکرام می کند.

بنابراین در این واقعه حره دوستان شیعه ما که به یزید ایراد می گیرند باید بدانند که امام آن ها یعنی زین العابدین در این جنگ شریک یزید بوده و اگر گناهی به پای یزید است به همان اندازه هم به پای علی ابن حسین هم است که به او اطلاعاتی داده بود و از خانواده امویان حمایت هم کرده است.

مجری:

صحبت های آقای سلیمانی امیری را شنیدیم که پیرامون واقعه حره بود آن جنایتی که یزید در مدینه منوره به راه انداخت و چگونه یزید را تطهیر می کند؟ چه چهره ای از یزید دارد ارائه می کند؟ یعنی هر کسی یزید را نشناسد حرف های آقایان سلیمانی امیری را بشنود فی البداهه می گوید یزید عجب انسان منصف و عادلی بوده این ها را نصیحت کرد که شما بیایید به آن ها مهلت داد این ها سرپیچی کردند با امام سجاد چه رفتار خوبی داشت آقای روستایی بفرمایید.

استاد روستایی:

اول نکته ای بگویم راجع به این که می گوید یزید به این ها سه روز مهلت داد و بعد راجع به بحث امام سجاد صحبت می کنم. اولاً اصل واقعه حره از زمان معاویه برنامه ریزی شده بود اصلا دعوت کدام است؟ وصیت صریح معاویه است که مردم مدینه یک روزی علیه تو قیام می کنند مسلم ابن عقبه را بفرست قلع و قمع شان کند.

با سند صحیح در ماجرای حره آمده است که معاویه دستور می دهد وصیت می کند یزید وقتی همچنین ماجرایی اتفاق افتاد شما باید مسلم ابن عقبه را سراغ این ها بفرستی. مستندات زیاد است نمونه نشان می دهم کتاب وفاء الوفاء آقای سمهودی، جلد 1، صفحه 254 می گوید:

«وأخرج ابن أبي خيثمة بسند صحيح إلى جويرية بنت أسماء»

با سند صحیح «إلی جویرة إبن اسماء» که راوی است جویرة ابن اسماء می گوید از پیر مردهای مدینه شنیدم

 «یتحدثون»

 می گفتند

«إن معاوية رضي الله عنه لما احتضر»

معاویه زمانی که در حالت احتضار قرار گرفت.

«دعا يزيد»

یزید را صدا کرد

«فقال له: إن لك من أهل المدينة يوما»

یزید، یک روزی اهل مدینه علیه تو قیام خواهند کرد

«فإن فعلوا فارمهم بمسلم بن عقبة»

اگر قیام کردند به واسطه مسلم ابن عقبه به آن ها هجوم ببر یعنی فرماندهی به مسلم ابن عقبه بده که آن ها را سرکوب کند.

«فإني عرفت نصيحته»

من خیرخواهی مسلم ابن عقبه را نسبت به امویان می دانم

«فلما ولي يزيد»

زمانی که یزید به خلافت رسید

«وفد عليه عبد الله بن حنظلة وجماعة فأكرمهم وأجازهم»

عبد الله ابن حنظله و یک جماعتی پیش یزید آمدند در کلیپ های بعدی داریم که عبد الله ابن حنظله چه دید که بعد علیه یزید قیام کرد. یزید این ها را اکرام می کند و هدیه به آن ها می دهد.

 «فَرجعَ»

 آقای عبد الله ابن حنظله بر می گردد

 «فحرض الناس على يزيد»

مردم را علیه یزید تحریک می کند به خاطر آن جرم ها و جنایاتی که از یزید دید این کار را می کند که جرم و جنایتش را در ادامه برنامه خواهم گفت.

«وعابه»

ایرادهای یزید را می گوید

«و دعاهم إلى خلع يزيد»

به مردم می گوید یزید را خلعش کنید این صلاحیت خلافت ندارد.

 «فأجابوه»

 مردم اجابت می کنند

«فبلغ ذلك يزيد فجهز إليهم مسلم بن عقبة»

خبر به یزید می رسد مسلم ابن عقبه را می فرستد. این سند صحیح است لشکر مسلم ابن عقبه را تجهیز می کند سراغ اهل مدینه می فرستد.

«فاستقبلهم أهل المدينة بجموع كثيرة»

اهل مدینه هم با جمع زیادی مقابل این می ایستند

«فهابهم أهل الشام»

کثرت لشکر اهل شام و سلاح هایشان باعث می شود این ها بترسند بالاخره این ها مردم عادی هستند اهل شام با ارتش نظامی و سلاح آمدند.

 «وکرهوا قتالهم»

 از جنگ با آن ها می ترسند کراهت نشان می دهند جنگ می شود این ها وارد مدینه می شوند و الی آخر وقتی وارد مدینه می شوند اهل مدینه جنگ را رها می کنند.

«ودخلوا المدينة خوفا على أهلهم»

وارد مدینه می شوند از ترس این که نکند زن و بچه آسیبی ببینند.

«فكانت الهزيمة»

این جا شکست رقم می خورد لشکر شام این جا نمی ایستد نمی گویند این ها عقب نشینی کردند حمله می کند.

 «وقُتِلَ مَنْ قُتل»

 می کشد

«وبايع مسلم الناس على أنهم خول ليزيد يحكم في دمائهم وأموالهم وأهلهم بما شاء»

وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى؛ المؤلف: علي بن عبد الله بن أحمد الحسني الشافعي، نور الدين أبو الحسن السمهودي (المتوفى: 911هـ)، الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى – 1419، ج1، ص254

مسلم ابن عقبه از مردم بیعت می گیرد مبنی بر این که این ها برده یزید باشند که یزید در خون، مال، اهل و عیال شان هر چه دلش بخواهد حکم کند. یعنی با مسلمین این طوری برخورد می کند. این اتفاق از زمان معاویه شروع شد آقای سلیمانی امیری می گوید این ها خواستند هجوم ببرند بعد امام سجاد به یزید نامه نوشت و خبر داد.  اصلا معاویه قبلش وصیت کرده و دستور داده، نامه امام سجاد کجا بود؟ از کجا همچنین حرفی را می گویی؟ یک سند معتبر ارائه بده ما داریم می گوییم «بِسندٍ صحیح» سند صحیح در تاریخ ارائه می دهیم. تو هم سند صحیح ارائه بده با هم بحث کنیم چرا الکی یک چیزی نسبت می دهی؟ معاویه به یزید گفت همچنین داستانی اتفاق می افتد از قبل این ها معین شده است این نکته اول نسبت به اصل این ماجرا.

نکته دوم می گوید یزید سه روز این ها را دعوت و نصیحت کرد این آدم عبارت عربی نمی فهمد که این طوری صحبت می کند. کتاب البدایة والنهایة ابن کثیر دمشقی، جلد 11، صفحه 616، چاپ دار الهجر می گوید:

«وقال یزید لمسلم بن عقبة»

یزید به مسلم ابن عُقبه چه گفت؟ گفت:

«إِذَا قَدِمْتَ الْمَدِينَة»

زمانی که وارد مدینه شدی

 «ولم تصد عنها»

 جلویت را نگرفتند راحت و بدون مشکل رفتی

 «سمعوا وأطاعوا»

 حرفت را گوش دادند اطاعت کردند

 «فلا تتعرض لأحدٍ منهم»

 متعرض کسی نشو

«وامضِ إلی الملحد ابن الزبیر»

اما برو با آن ملحد عبد الله ابن زبیر بجنگ. اگر اهل مدینه کاملاً اطاعت کردند همه مطالب را گوش دادند.

«وإن صدوک عن المدینة»

اما اگر سد راهت شدند نگذاشتند وارد مدینه شوی

«فدعهم ثلاثة»

 سه روز به آن ها مهلت بده نه این که آن ها را سه روز دعوت کن.

«فإن رجعوا إلی الطاعة»

اگر بر گشتند از منِ یزید اموی اطاعت کردند می گویم یزید چه جرم های انجام می داد از مردم انتظار اطاعت داشت.

مجری:

چه اتفاقی افتاده بود که اهل مدینه شورش کرده بودند

استاد روستایی:

این شورش چه بود که این دارد می گوید به آن ها سه روز مهلت بده فکر کردید دعوت به قرآن و اهل بیت می خواهد بکند؟ نخیر. اگر آمدند اطاعت کردند

«فاقبل مِنهُم»

 از آن ها قبول کن

«وکُفَ عنهم»

 کاریشان نداشته باش

«والا»

 اما اگر اطاعت نکردند

 «فاستعن بالله وقاتلهم»

 از خدا کمک بگیر با آن ها بجنگ

«وإذا ظَهَرت علیهم فأبحْها ثلاثا»

وقتی پیروز شدی سه روز کل شهر را مباح کن!

البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج8، ص219

بعد در تاریخ داریم این ها آمدند و حمله کردند به مردم رسیدند هزار دختر باکره بی حرمت شدند و هزار فرزند بدون پدر (نا مشروع) متولد شدند. فرزندان مسلمان کسانی که مسلمان هستند. مثلاً‌ محاسن ابو سعید را دانه دانه کندند و با مردم این طور برخوردند به ناموس صحابه تجاوز کردند هفتصد نفر از مهاجر و انصار را کشتند که صحابه جلیل القدری در بین این ها بودند. این کاری است که یزید اموی کرده است و آقای سلیمانی امیری به عنوان وکیل مدافع یزید دارد از او دفاع می کند.

نکته دیگر ایشان گفت یزید با امام سجاد (نستجیر بالله) همدست بود این مطلب را از کجا می توانیم به دست بیاوریم؟ از دو دسته گزارش باید بررسی شود ببینیم آیا از این دو دسته گزارش به دست می آید رابطه امام سجاد با یزید حسنه بود یا خیر؟ گزارش اول، گزارشی است که ایشان می گوید آقای یزید ابن معاویه به مسلم ابن عقبه سفارش کرده بود که هوای امام سجاد را داشته باش نامه امام سجاد به من رسیده است. گزارش را ببینیم، ببینیم واقعاً تاریخ همین را می گوید؟ بعد هم راوی گزارش را ببینیم چه کسی است و چه کاره است؟ بعد گزارش های نظیر این را در منابع دیگر ببینیم.

گزارش اول: کتاب تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 493 چاپ دار المعارف مصر:

«قال هشام وقال عوانة بن الحكم»

هشام از عوانة ابن حکم نقل می کند

«لما أتي بعلي بن الحسين إلى مسلم»

زمانی که امام سجاد را پیش مسلم ابن عقبه آوردند.

 با این که امام سجاد بیرون مدینه بود نبود که پیش این آدم بیاید. زمانی که امام سجاد را پیش ایشان آوردند.

 «قال مَنْ هذا»

 گفت این چه کسی است؟

گفتند:

 «هذا علي بن الحسین»

 این علی پسر امام حسین است.

«قال مرحبا وأهلا»

خوش آمدی آفرین

«ثم أجلسه معه على السرير والطنفسة»

امام را روی تختی نشاند و به قول ما امام را تحویل گرفت بعد گفت:

«ثم قال إن أمير المؤمنين أوصاني بك قبلا»

یزید به من توصیه کرده است وقتی شما می آیید تحویلت بگیرم

 «وهو یقول»

 یزید می گوید

«إن هؤلاء الخبثاء شغلوني عنك وعن وصلتك»

مردم خبیث مدینه من را مشغول کردند از شما و این که بخواهم به شما برسم و با تو ارتباط بگیرم.

کأن من خیلی به شما علاقه دارم دوست دارم به شما رسیدگی کنم مردم نمی گذارند این ها مشغولم کرد.

 «ثم قال لعلي»

 به امام سجاد گفت

«لعل أهلك فزعوا»

گویا خانواده ات به خاطر هجوم ما ترسیدند.

«قال إي والله»

گفت بله ترسیده اند

 «فأمرَ بدابتهِ فأسرجت»

گفت اسب خودم را بیاورید زین کنید

«ثم حمله فرده عليها»

امام سجاد را سوار کرد گفت برو!

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت،  ج 3، ص 358

نقل تمام می شود اولاً چند تا نکته این جا شما کلمه نامه دیدید؟ ایشان می گوید یزید گفت امام سجاد را تحویل بگیر، سلام برسان، نامه اش به من رسیده است و ... در این گزارش همچنین چیزی نیست. نکته دوم راوی این گزارش چه کسی است؟ عوانة ابن حکم است ببینیم عوانة ابن حکم چه کسی و چه کاره است؟ می توانیم به گزارش این آدم اعتماد کنیم یا نمی توانیم؟

ببینید کتاب لسان المیزان ابن حجر عسقلانی، جلد 6، صفحه 247 چاپ مکتبة المطبوعات الإسلامیة، طبع اول

«عوانة بن الحكم بن عوانة بن عياض الأخباري المشهور الكوفي يقال كان أبوه عبدا خياطا وأمه أمة وهو كثير الرواية عن التابعين ...»

یعنی مورخ مشهور کوفه، پدرش عبد و خیاط بود مادرش کنیز بود تا به این جا می رسد

«عوانة بن الحكم أنه كان عثمانيا»

عثمانی مذهب بود یعنی امیر المؤمنین را قاتل عثمان می دانست و دشمن امیر المؤمنین بود.

«فكان يضع الأخبار لبني أمية»

لسان الميزان؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت - 1406 - 1986، الطبعة: الثالثة، تحقيق: دائرة المعرف النظامية – الهند، ج4، ص386، ح1164 (نرم افزار الجامع الکبیر)

به نفع بنی امیه روایت جعل می کرد، مورخ جعّال اموی. اصلا خودش عثمانی مذهب بود دشمن اهل بیت است و به نفع بنی امیه خبر و روایت جعل می کند. حالا آقای سلیمانی امیری فتح الفتوح کرده یک گزارشی پیدا کرده آی اهل عالم مسلم ابن عقبه، امام سجاد را تحویل گرفت یعنی همه این ها با هم همدست بودند. تو یا بلد نیستی یا بلد هستی می خواهی دروغ بگویی در هر دو صورتش وای به حالت اگر بلد نیستی مردم را سر کار گذاشتی اگر بلد هستی می خواهی دروغ هم بگویی به چه قیمت؟ می خواهی از یزید دفاع کنی؟ لااقل از یک کسی دفاع کن که بیارزد. آدم قحطی است؟

اما برویم گزارش دیگر را ببینیم درباره دیدار مسلم ابن عقبه با امام سجاد در همین ماجرا آقای مسعودی صاحب مروج الذهب، جلد 3، صفحه 64، چاپ مکتبة العصر گزارشی نقل می کند می گوید:

«وبايع الناس على أنهم عبيدٌ ليزيد»

مسلم ابن عقبه از مردم بیعت گرفت و مردم با او بیعت کردند به این عنوان که عبد یزید باشند، مسلمان، مسلمان که عبد نمی شود.

«ومَنْ أبى ذلك»

با هر کسی که از این ابا می کرد

«أمره مُسْرف على السيف»

چرا «مُسرف» می گوید؟ مسلم ابن عقبه این قدر در مدینه خون ریخت که به او مُسرف ابن عقبه گفتند یعنی کسی که در خونریزی اسراف می کند. می گوید هر کسی که ابا می کرد می گفت من نمی خواهم عبد باشم من مسلمان هستم. «أَمَره مسرف علی السیف» می گفت تو می دانی و شمشیر

«غير علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب السجاد»

نیامد از امام سجاد به عنوان عبد بیعت بگیرد.

«وعلي بن عبد الله بن العباس بن عبد المطلب»

همچنین از علی ابن عبد الله ابن عباس به عنوان عبد بیعت نگرفت.

«وفي وقعة الحرة يقول محمد بن أسلم»

در ماجرای حره، محمد ابن اسلم شعری در این زمینه گفته تا به این جا می رسد:

«ونظر الناس إلى علي بن الحسين السجاد»

مردم به امام سجاد نگاه می کردند

«وقد لاذ بالقبر وهو يدعو»

در حالی که حضرت به قبر پیامبر پناهنده شده بود و دعا می کرد

«فأتي به إلى مُسْرِف وهو مغتاظ عليه»

امام سجاد را از کنار قبر پیامبر پیش مُسرف آوردند. مسعودی اصلا مسلم ابن عُقبه نمی گوید مُسرف می گوید. «وهو مغتاظ عليه» در حالی که مُسرف ابن عقبه از امام سجاد خیلی غضبناک بود.

«فتبرأ منه ومن آبائه»

شروع کرد (نستجیر بالله) بیزاری جستن و دشنام دادن نسبت به امام سجاد و اهل بیت. آن جا چه می گفت؟ می گفت «أهلاً مرحباً» و ... آن را چه کسی گفت؟ عوانه گفته بود. این جا آقای مسعودی می گوید.

این جا من یک نکته فنی را در تاریخ عرض کنم روش بعضی از مورخین مان، روش اسنادی است یعنی همراه گزارش سند هم می آورد. روش آقای طبری این طوری است سند می دهد این جا نقد می کنیم سند عوانة ابن حکم ایراد دارد. روش یک سری دیگر مورخین ترکیبی است یعنی چه؟ یعنی این ها سلسله سند ارائه نمی دهند یعنی چه؟ یعنی اخبار متعدد تاریخی را مطالعه می کند یک حلاجی، بالا و پایین، تحلیل و بررسی می کند بعد خودش آن چیزی که نظرش درست در می‌ آید برای ما روایت می کند.

مسعودی از این مدل است آقای مسعودی در یک قسمت دیگر سندی ارائه نداده است خودش ماجرا را تعریف می کند. یک جاهایی هم ممکن است لا به لای بعضی از گزارش های سندی پیدا شود اما نوع روشش این نیست. آقای مسعودی مرحبا و فلان این حرف ها را قبول ندارد می گوید مسلم ابن عُقبه از امام سجاد خیلی غضبناک بود شروع کرد برائت جستن از امام سجاد و آباء امام سجاد یعنی امام حسین، آقا امیر المؤمنین (سلام الله علیه)

«فلما رآه وقد أشرف عليه ارتعد، وقام له، وأقعده إلى جانبه»

می گوید زمانی که دید امام سجاد آمد «إرتَعد» لرزه به اندام مُسرف ابن عقبه افتاد گویا ابهت امام او را بگیرد «وقامَ لَهُ» یک دفعه جلوی امام بلند شد «وأقعده إلى جانبه» امام را کنار خودش نشاند

«وقال له: سَلْنِي حوائجك»

بگو چه درخواستی داری؟

«فلم يسأله في أحد ممن قُدِّم إلى السيف إلا شَفَّعه فيه»

امام سجاد گفت فرضاً ابو سعید خدری را نکش قبول کرد گفت نمی کشم

«ثم انصرف عنه»

امام رفت

«فقيل لعلي: رأيناك تحرك شفتيك، فما الذي قلت»

به امام سجاد گفتند وقتی پیش مسلم ابن عقبه رفتی دیدیم دو لب مبارک شما دارد تکان می خورد چه می گفتید؟

«قال: قلت: اللهم ربَّ السموات السبع وما أقللن، والأرضين السبع وما أقللن، رب العرش العظيم، رب محمد وآله الطاهرين، أعوذ بك من شره»

می گفتم ای خدای آسمان های هفتگانه و هر آن چه که آسمان بر او سایه افکنده است ای خدای زمین های هفتگانه و هر چیزی که زمین در خود جای داده است. خدای عرش بزرگ، خدای پیامبر و آل طاهرین پیامبر از شر این آدم به تو پناه می برم.

«وأدرأ بك في نَحْره، أسألك أن تؤتيني خيره، وتكفيني شره»

از توی خداوند می خواهم در مقابل این خیر به من برسانی و شرش را از من دور کنی.

 می گوید من این دعا را می کردم یعنی این رعشه ای که به بدن مسلم ابن عُقبه افتاد به خاطر دعای حضرت بود. مسعودی اهل سنت دارد این را روایت می کند. بعد می گوید:

 «وقیلَ لمسلم»

بعد به مسلم ابن عُقبه گفتند

«رأيناك تسبُّ هذا الغلام وسَلَفه»

ما دیدیم تو داشتی به ایشان و آبائش فحش می دادی چه شد؟ یک دفعه به رعشه افتادی گفت:

«فلما أتى به إليك»

 زمانی که این آقا را سمت تو آوردند

«رفعت منزلته»

زمانی که این آقا را سمت تو آوردند یک دفعه منزلتش بالا رفت، خیلی تحویلش گرفتی تو که داشتی به او فحش می دادی یک دفعه چه شد؟

«فقال: ما كان ذلك لرأي مني»

از طرف خودم نبود

«لقد ملىء قلبي منه رعباً»

تمام قلبم را ترس از او فرا گرفت!

مروج الذهب؛ اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى: 346هـ) الوفاة: 346، دار النشر:، ج1، ص378 (نرم افزار الجامع الکبیر)

به جهت چه؟ به جهت دعایی که حضرت کردند. نامه یزید کجا بوده امام نامه نوشت که این ها می خواهند علیه تو شورش کنند این چه حرفی است؟ اصلا آن زمان معاویه بوده واقعیت تاریخ این است آقای سلیمانی امیری چه می گوید؟!

آقای صفایی من دلم می سوزد برای بیننده های بیچاره ای که پای حرف امثال این می نشینند و حرفش را می پذیرند.

مجری:

مسلم قصد جان حضرت را کرده بود.

استاد روستایی:

قطعاً، این های که پدر حضرت را به شهادت رساندند حضرت سجاد را هم شهید می کردند. نکته خیلی کوتاه عرض کنم به کلیپ های بعدی که در پیش داریم برسیم. نکته اول وقتی به معاویه پدر یزید خبر دادند که امیر المؤمنین به شهادت رسید سجده شکر به جا آورد شادی کرد. وقتی که به او خبر دادند امام حسن مجتبی به شهادت رسیده چون امام حسن را به شهادت رساند چون امام حسن، سد مستحکمی در مقابل معاویه بود که یزید را انتخاب نکند به حضرت سم داد تاریخ تصریح می کند. این کار را کرد به خاطر این که امام، سعد ابی وقاص و بعضی های دیگر مقابل معاویه بود امام را به شهادت رساند وقتی به او خبر دادند امام حسن مجتبی (علیه الصلاة والسلام) به شهادت رسید نه تنها خود معاویه تکبیر گفت بلکه این قدر علیه امام مجتبی، معاویه تبلیغات مسموم کرده بود که کل شام یکپارچه تکبیر شد تاریخ این را صریحاً می گوید. این هم نسبت به امام حسن مجتبی!

نسبت به امام حسین قبلاً در همین برنامه یک گزارشی از فتوح ابن اعثم نشان دادم معاویه می گوید بعداً از امام حسین یک طوری انتقام بگیر نسبت به امام حسین هم یک حرف های دارد و یزید امام حسین را به شهادت رساند. بله آن جا مصلحت این بود که امام به شهادت برسد چون جز با شهادت پسر پیامبر آن ماهیت اموی معلوم نمی شد. این ها خودشان را آدم های خیلی خوبی نشان می دادند مثلاً معاویه خودش را خیلی ظاهر الصلاة نشان می داد. جلسه گذشته هم نقل کردم گفتم رقص های پنهانی معاویه پشت پرده بود جلوی مردم علنی این کارها را انجام نمی داد. یک مشکلاتی داشت ولی سعی می کرد خودش را دیندار نمایش بدهد.

 مثلاً به مغیرة ابن شعبه می گوید من نام رسول خدا را دفن می کنم به همه مردم این را نمی گوید.

ببینید وقتی بزرگان اهل شام و سران بنی امیه را پیش ابو العباس سفاح می آورند ابو العباس سفاح می گوید چرا شما علیه ما همچنین کاری انجام دادید و مقابل ما ایستادید؟ آقایان اموی در یک جمله می گوید اصلاً ما تصور نمی کردیم که پیامبر غیر از بنی امیه اهل بیت داشته باشد! چه زمانی می تواند یک کسی همچنین حرفی بزند؟ چه زمانی اتفاق می افتد؟ زمانی که او خودش را جای اهل بیت جا زده باشد سعی کند جلوی مردم به خودش رنگ و بوی پیامبر بگیرد که آن ها بگویند اهل بیت پیامبر این ها هستند. این زمان همچنین اتفاقی می افتد وگرنه غیر از این زمان همچنین داستانی معنا ندارد که همچنین اتفاقی بیافتد و یک عده بیایند همچنین داستانی را جلوی ابو العباس سفاح سر هم کنند. این معلوم می شود ماجرا چیز دیگری است ماجرا این است که این ها خودشان را ظاهر الصلاة نشان می دهند.

آن جا بله شهادت امام حسین باید کار کند که این ها رسوا بشوند. مردم با چشم خودشان ببینند که نزدیک ترین فرد به پیامبر کسی که پیامبر چقدر وصفش حدیث فرمود چقدر پیامبر نسبت به او رفتارهای کرامت آمیز جلوی مردم از خودش صادر کرده است او را این ها به شهادت می رسانند. آن جا مصلحت آن است. اما در زمان امام سجاد هیچ ابائی نداشتند که امام را بکشند کاری برای شان نداشت اما مصلحت این نبود. لذا امام سجاد با این ادعیه خودش را از شر این آدم نجات می دهد نه نامه ای و نه چیزی در بین است.

بعد امویان برای این که برای خودشان شرافتی دست و پا کنند بحث شهادت امام حسین برای شان هزینه دارد. سیوطی یک عبارتی را نقل می کند می خواهم سریعاً به کلیپ بعدی برسم ولی لازم است این تکه را به عنوان یک حلقه مفقوده بگویم. سیوطی می گوید یزید، وقتی امام حسین را کشت اول شادی کرد بعد روشنگری های امام سجاد و حضرت زینب پیش آمد یزید را در یک حاشیه و منگنه ای قرار داد که:

 «مقته الناس»

 مردم شروع کردند او را سرزنش کردن یعنی جایگاه یزید حسابی تخریب شد. اگر با این حال امام سجاد را بکشند بدتر است لذا به امثال عوانة ابن حکم متوسل می شوند که او گزارش جعلی درست کند مسلم ابن عُقبه گفته است «إن أمير المؤمنين أوصاني بك قبلا»

اما واقع قصه این نیست «أوصانی بِک» کجا بوده اصلاً توصیه به امام سجاد نکردند بلکه امام سجاد با آن ادعیه خودشان را نجات دادند. مسلم ابن عُقبه تصریح می کند بر من رعشه افتاد تمام قلبم از ترس این آدم پر شد.

مجری:

نکته دیگری در مورد این کلیپ باقی نمی ماند؟

استاد روستایی:

در مورد این کلیپ خیر. نکاتی که بیان کرد تقریباً همه را پاسخ دادم گزارشات دیگری هم وجود دارد که بخواهد این آقا از آن ها ارتباط حسنه به دست بیاورد که همه شان ضعیف است و مشکل جدی دارند.

مجری:

خیلی ممنون، پس اول یک میان برنامه ببینیم و بعد سراغ کلیپ بعدی بیرویم.

(میان برنامه)

مجری:

صلی الله علیک یا امیر المؤمنین یا علی ابن ابی طالب، عرض خیر مقدم مجدد خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند دارم. آقای دکتر روستایی اگر نکته ای است بفرمایید وگرنه کلیپ بعدی را ببینیم

استاد روستایی:

محضر شما و بینندگان ارجمند عرض کردم درباره این ماجرا که آقای سلیمانی امیری می آید ادعا می کند گفتم هر گزارشی است معتبر نیست ضعیف است. به عنوان نمونه عوانة ابن حکم را بیان کردم چون راویش این است. اما آیا گزارش دیگری هست که بگوید رابطه امام سجاد با یزید خوب بوده است؟ مثلاً امام سجاد به یزید نامه ای نوشته باشد هست یا خیر؟

ببینید ما یک نقلی در طبری داریم طبری می گوید:

 «وقال عبدالملك بن نوفل»

 دیگر هیچ سندی این جا ارائه نمی دهد این عبد الملک ابن نوفل چه کسی است؟ فاصله این آدم با طبری چقدر است؟ فاصله این آدم با یزید چقدر است؟ قبلش هم مسائل دیگری است بالایش هم صحبت جنگ ابن زیاد با عبد الله ابن زبیر است. بحث امام سجاد از این جا است «وقال عبد الملک بن نوفل» همین.

 آقای طبری این را آورد بقیه سندش کجا است؟ آن یکی عوانه بود این هم که عبدالملک ابن نوفل است. بعد این جا می نویسد:

 «وقد أتاني کتابَهُ»

 نامه امام سجاد به من رسیده است.

 اما با چه سندی این را می گوید؟ یک راوی دارد روایان دیگر کجا هستند؟ چیزی ندارد. آقای سلیمانی امیری با این گزارش می خواهد به جنگ تشیع بیاید؟ آن که عوانه بود این هم «وقال عبد الملک ابن نوفل» تمام! از چه کسی؟ از کجا؟ هیچی این جا نقل نمی کند.

 آقای ابن اثیر هم همین گزارش را نقل می کند از چه کسی؟ ابن اثیر در مقدمه اش می گوید هر چه دارم از طبری دارم. جالب است در بعضی از منابع شیعه هم این گزارش آمده است اما به نقل از چه کسی؟ به نقل از اهل سنت. به عنوان نمونه علامه مجلسی این ماجرا را نقل می کند که:

 «قد أتاني کتابَهُ»

 بالاتر می ‌آورد:

 «وقال ابن الأثير في الكامل‏»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج46، ص138

اصلاً نظر خودش نیست «قال إبن أثیر» علامه مجلسی مستحضر هستید در مقام نقل است یا دیگرانی هم که نقل کردند همه این ها در مقام نقل هستند در مقام تحلیل نیستند. ما اگر به عنوان یک کسی که اهل تاریخ هستیم بخواهیم یک گزارشی را بپذیریم اولاً اگر سندی داشته باشد بر اساس روش نقد بیرونی که از روش های مرسوم تاریخ پژوهی است می آییم این سند را مورد بررسی قرار می دهیم.

نکته دوم: برای ما مهم است یک نگرش جامعی در منابع می اندازیم در قسمت قبلی برنامه گفتم نقل مسعودی صد در صد خلاف این است. مسعودی تمام گزارش ها را می خواند بعد یک روایت ارائه می دهد. این جا آقای طبری یک چیزی گفته که یک سرش عوانة جعال بنی امیه است دیگری آقای عبد الملک ابن نوفل است بقیه راویان کجا هستند؟ طبری ارائه نداده است. ابن اثیر هم ارائه نمی دهد هر چه دارد از طبری دارد دیگران هم آمدند از این ها نقل کردند. علامه مجلسی می گوید «قال إبن أثیر» نمی گوید «قُلتُ» دارد به او نسبت می دهد که إبن أثیر این را گفته است. ایشان می خواهد قصه حَرّه را روایت کند می گوید این و این، این را گفته اند دیگران همه در مقام نقل هستند.

دو تا مسئله است یک زمانی شما می گویید علامه جعفر مرتضی گفته، علامه جعفر مرتضی در مقام نقد و تحلیل است داستان او فرق می کند. اما یک زمانی می گویید علامه مجلسی نقل کرده، علامه مجلسی در مقام نقل است یا سید محسن امین می گویید او در مقام نقل است. ما به عنوان یک شخصیت تاریخی اول سند روایت را بررسی می کنیم اگر سند داشته باشد. بعد یک نگرش جامعی به منابع می اندازیم گزارش های کنار این را می بینیم می گوییم طبق این گزارش باید امام سجاد به یزید خبر داده باشد. آمدیم با سند صحیح نقل کردیم که اصلا واقعه حَره را معاویه از پیش برنامه ریزی کرد به امام سجاد ارتباطی ندارد.

مجری:

امام سجاد چه خبری داده باشد؟ محتوای این نامه را آوردند؟

استاد روستایی:

نه، «وقد أتاني کتابَهُ» کتاب چه؟ محتوایش هم نیست.

مجری:

این که درباره چه صحبت می کند، مگر یزید مخبر دیگری غیر از امام سجاد نداشته است؟

استاد روستایی:

در مدینه، مروان فامیل یزید است یعنی این همه اموی در مدینه هستند هیچ کس نیست به یزید خبر بدهد امام سجاد فقط خبر می دهد؟ مروان حکم فامیلش است. و خیلی افراد دیگر در مدینه هستند، پس سند درست نبود با گزارش مسعودی که یک گزارش دیگری در کنار این است سازگاری نداشت علاوه بر همه این ها شما نکته بسیار زیبایی ارائه فرمودید ببینید در تاریخ یک خطوط سیاه و یک خطوط سفید داریم خطوط سیاه آن چیزهایی است که نوشته شده است مثلاً می گویم گزارش مسعودی خلاف این است. این یک خطوط سیاهی (گزارش مکتوب) است که خلاف این خطوط سیاه است در سندش عوانة ابن حکم است ببین آن جا مرسل است. همه این ها خطوط سیاه است.

اما یک خطوط سفید هم داریم امور نا نوشته، نوشته نشده است اما از آن نوشته نشده ها نتیجه می گیریم مثل چه؟ مثل این که شما گفتید مگر در مدینه کسی از فامیل های یزید نبود که به یزید خبر بدهد؟ مروان کجا رفته بود؟ یا دیگران کجا بودند؟ چرا این ها به یزید خبر ندادند؟ فقط لنگ امام سجاد است؟ علاوه بر آن «قد أتاني کتابَهُ» متن این نامه کجاست که شما می خواهید از این متن نامه نتیجه بگیرید که خیرخواهی یزید را کرده گفته فلانی داستان این طوری است این ها می خواهند علیه تو شورش کنند. این ها خطوط سفید و نا نوشته است. ما از این خطوط سفید در تحلیل تاریخ استفاده می کنیم و این خطوط سفید بسیار کارآمد است حتی کارآمدی این خطوط سفید یک جایی بیشتر از خطوط سیاه است.

 اما نکته دیگر در گزارش تاریخی یکی دیگر از ابزارهای که برای صحت سنجی گزارش تاریخی داریم هماهنگی با شخصیت تاریخی فرد است. غیر از آن نگرش جامع به منابع آیا ما می توانیم به این فرد نسبت بدهیم که خیرخواه یزید است یا نمی توانیم؟ ما باید عملکرد این فرد را در جاهای دیگر ببینیم نمونه عملکرد این فرد حمایت از دشمنان امویان است. یکی از دشمنان قَدر قدرت اموی که خیلی از امویان را از دم تیغ گذراند، قیام کرد و حکومت تشکیل داد چه کسی بود؟ مختار ابن أبی عبیده ثقفی بود این شخص، دشمن صریح امویان است. شما موضع امام سجاد را نسبت به این آدم ببینید.

حمایت از قیام مختار مرحوم ابن نمای حلی در کتاب ذوب النُضار مسئله ای را نقل می کند. من از چند کتاب می خواهم خدمت شما مطالبی را عرض کنم که یکیش بحث ابن نمای حلی در ذوب النُضار است. کتاب ذوب النُضار فی شرح الثّار، صفحه 96

«قال جعفر بن نما مصنّف هذا الکتاب: فقد رویت عن والدي»

من جعفر ابن نما نویسنده این کتاب از پدرم روایت کردم، چه است؟

«أنه قال لهم قوموا بنا إلى إمامي و إمامكم علي بن الحسين»

ماجرا چه است؟ ماجرا این است که اطرافیان مختار در حقانیت مختار شک می کنند به مختار می گویند تو از چه کسی اجازه داری که قیام می کنی؟ می گوید از محمد حنفیه، مختار نمی تواند مستقیم بگوید از امام سجاد، چون جو، جو خفقان است وقتی مسلم ابن عُقبه به عنوان عبد یزید آمده است از مردم بیعت بگیرد. اسم امام سجاد را بیاورد امام از بین می رود.

محمد حنفیه می گوید، محمد حنفیه یک آدمی بود که فلج شده بود و گوشه خانه بود کسی اصلاً به او شک نمی کرد که بخواهد علیه امویان قیام کند. مثلاً به عنوان عیادت یک عده می روند به او سر می زنند نهایتاً می گوید به عیادتش رفتم. این ها می گویند پیش محمد حنفیه برویم ببینیم مختار راست می گوید یا نمی گوید؟ پیش محمد حنفیه می روند می گویند مختار همچنین داستانی گفته است نظر شما چه است تأیید می کنید یا تأیید نمی کنید؟ محمد حنفیه می گوید: قوموا بنا إلى إمامي و إمامكم علي بن الحسين»؛ بلند شوید همه با هم پیش امام من و امام شماها برویم (آقا امام سجاد)

«فلما دخل و دخلوا عليه»

زمانی که وارد بر امام سجاد شدند

«أخبر خبرهم الذي جاءوا لأجله»

محمد حنفیه می گوید داستان این است این ها چنین مسئله ای را دارند بیان می کنند چیزی که به خاطرش آمدند امام سجاد می فرمایند:

«يا عم لو أن عبدا زنجيا تعصب لنا أهل البيت لوجب على الناس موازرته»

عمو جان اگر حتی یک بنده سیاه پوستی به خاطر ما اهل بیت تعصب به خرج بدهد بر مردم واجب است حمایتش کنند.

«و قد وليتك هذا الأمر»

اختیار را به شما سپردم

«فاصنع ما شئت»

هر کاری می خواهی انجام بده یعنی اجازه دادم

 «فخرجوا»

این ها بلند شدند بیرون آمدند

«و قد سمعوا كلامه و هم يقولون»

کلام امام را شنیدند در حالی که می گفتند

«أذن لنا زين العابدين علیه السلام و محمد بن الحنفية»

امام زین العابدین و محمد ابن حنفیه به ما اجازه دادند، در چه؟ در حمایت از مختار، مختار چه کسی است؟ دشمن امویان. اگر رابطه امام سجاد با یزید خوب است قاعده اش این است که یک نامه بنویسد بگوید یزید، مختار می خواهد قیام کند بیا او را بگیر همچنین نامه ای نداریم.

 علاوه بر این در زمان مسلم ابن عقبه اگر قرار باشد امام سجاد نامه بنویسد به یزید بگوید ماجرا این است این ها می خواهند علیه تو حمله کنند چه معنایی دارد مسلم ابن عقبه بگوید بروید او را دستگیر کنید بیاورید؟ چه معنایی دارد امام سجاد از مدینه بیرون برود؟ امام سجاد بیرون مدینه بود اگر قرار باشد به یزید نامه بنویسد باید در خانه اش می بود نه پیش مسلم ابن عُقبه او را بیاورند نه بیرون بیاید که خانواده اش بترسند در خانه بنشیند کسی با او کاری ندارد ما با حکومت ارتباط داریم. این گزارش را که آقای سلیمانی امیری دارد ذکر می کند هم به لحاظ سند قبول نداریم، و هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ حوادث پیرامونی قبول نداریم.

بله عالم شیعه مثل علامه مجلسی به نقل از آقای إبن أثیر نقل کرده است «قال إبن أثیر» چرا نقدش نکرده است؟ در مقام نقد نیست فقط در مقام بیان است همین. دارد تاریخ نقل می کند می خواهد بگوید همچنین چیزهای اتفاق افتاده است چه کار می کند و سبکش چه است؟ آیا می خواهد تاریخ را اجتهادی از نظر خودش بگوید؟ او سبک علامه جعفر مرتضی است که علامه جعفر مرتضی گزارش های تاریخی را کنار هم می گذارد عرضه بر قرآن می کند و عرضه بر روایات دیگر می کند و عرضه بر اسناد بالا دستی مثلاً قواعد مسلم کلامی و امثالهم می کند یک خروجی بیرون می دهد آن روش، روش آن آقا است.

 اما آیا روش علامه مجلسی هم این است؟ نخیر. علامه مجلسی اگر در یک قضیه ای روایتی از شیعه باشد می آورد نباشد از سنی باشد می آورد. مصادر بحار را مراجعه کنید لذا هیچ کسی نمی تواند به علامه مجلسی خرده بگیرد چرا این را نقل کردی؟ چرا نقدش نکردی؟ من در مقام نقد نیستم اگر علامه مجلسی بنا بود در مقام نقد باشد بحار به جای 110 جلد 1100 جلد می شد اگر می خواست نقد کند. فقط بنایش بر جمع اخبار است بله اخبار را جمع می کند شما به عنوان مورخ تحلیل و بررسی کن ولا غیر.

حتی دیگرانی مثل علامه سید محسن امین هم این را نقل کند آیا علامه سید محسن امین واقعاً در مقام پذیرش این خبر است؟ نه، این آقا فقط می خواهد بگوید یک واقعه ای به نام حَره بود واقعه اش این طوری بود. به روایت چه کسی این طوری بود؟ به روایت اهل سنت این بود. آیا این که به روایت اهل سنت این طور بود منِ سید محسن امین هم قبولش دارم؟ نه، چه کسی گفت؟ مگر سید محسن امین قسم حضرت عباس خورده است که هر آن چه در أعیان الشیعه گفتم قبول یا صحیح است؟ دارد نقل می کند همین تمام شد چیز دیگری غیر از این رسالت خودش نمی داند. فقط می خواهد بگوید در تاریخ آمده است چیز دیگری غیر از این نیست. بنابراین این نقل ها، اعتباری ندارد.

مجری:

ممنون و متشکرم جناب آقای روستایی کلیپ بعدی را ببینیم

کلیپ شماره دوم از آقای سلیمانی امیری:

نکته دیگر حمله به مکه است عرض کردیم حاتب نامه ای نوشته است ولی پیامبر اسلام حمله می کند مکه را فتح می کند در حمله به مکه، پیامبر اسلام خون افرادی را هدر اعلام می کند می گوید اگر آن ها را بکشید هیچ مشکلی ندارد تعداد زیادی مرد و چند زن هستند. اما علی هم در این داستان نقش بازی می کند و افرادی مثل  حُوَيْرِثَ بْنَ نُقَيْذِ بْنِ كَعْب‏ را او می کشد. یکی از آوازه خوانان یعنی زن آوازه خوان ابن خَتل را هم علی می کشد. ببینیم طبرسی در اعلام الوری چه می گوید، مبلغ و شخص مفسر شیعی در اعلام الوریٰ چه می گوید؟ پیغمبر امر کرده بود این چند نفر نام شان را هم می آورد افرادی مثل إبن سبابه، عبد الله ابن سعد ابن ابی سرح، عبد الله ابن حنظل و افراد دیگری که در این داستان با پیامبر مشکلات عقیدتی داشتند. ایشان می گوید پیامبر دستور داده بود بروید و این ها را بکشید. که اشعاری را در اجتماعات قریش درباره پیامبر می خواندند پیامبر اکرم، امر کرده بود این چند نفر را هر جا مشاهده کردند بکشند. حالا دارد افراد را یک یک نام می برد مِقیس ابن سبابه را هم در بازار کشتند یکی از آوازه خوان ها به دست امیر المؤمنین کشته شد و دیگری فرار کرد و همچنین علی (علیه السلام) ... ابن کعب را هم به قتل رساند در صفحه 161 و 162

اما در این داستان حمله به مکه یک داستان جالبی هم رخ می دهد و آن رفتن علی به خانه خواهر خودش ام هانی است. یعنی بعد از چند سال برادر به خانه خواهر می رود خواهر او به یکی دو نفر از خویشاوندان خودش امان داده است. علی می رود آن ها را هم بکشد خیلی جالب است شخصیت علی، فاطمه و محمد را در این داستان می توانید نگاه کنید. من عیناً از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 17، صفحه 265 تا 267 می آورم.

واقدی می گفت به ام هانی دخت ابی طالب گفت تحت سرپرستی و همسر عبیدة ابی وهب مخذومی بود پس هنگامی که روز فتح بود خویشان شوی او عبد الله ابن ابی ربیعه و حارث ابن هشام مخذومی بر او داخل شدند و گفتند ما در پناه توییم او گفت آری شما دو تن در پناه من هستید. ام هانی گفت پس آن دو نزد من بودند هنگامی که سواری پوشیده در آهن داخل شد یعنی کامل زره بر تن کرد و به درب خانه آمد. در حالی که او را نمی شناختم پس او را گفتم منم دختر عموی رسول خدا پس او روی خویش را باز کرد و ناگهان دیدم علی برادر من است. پس او را در آغوش کشیدم در این حال او بدان دو نگریست و تیغ بر آن دو کشید پس گفتم برادرم تو از میان مردم با من چنین می کنی؟ یعنی این آقا برادر خواهری نمی شناخت بعد ما ایرانی ها فکر می کنیم برای ما دل می سوزاند! و پیراهن خود را بر آن دو افکندم گفت آیا مشرکان را پناه می دهی؟ و میان آن دو حائل شدم ادامه می دهد که نگذاشتم علی آن ها را بکشد و به نزد محمد رفتم.

 اما داستان را ادامه می دهد این نکته اش جالب است در این حال رسول خدا (صلی الله) پیدا شد در حالی که بر او گرد و غبار بود پس گفت خوشا آمد به فاخته چون اسم ام هانی را فاخته هم نوشتند. گفتم چه دیدم از پسر مادرم علی نزدیک بود از دست او نرهم دو خویشاوند شوی خود از مشرکان را پناه دادم. پس او خود را به آن دو رساند تا آن دو را بکشد بعد پیامبر اشاره می کند که او را نرسد که چه چنین کند. همانا آن که را تو پناه دادی ما پناه دادیم. یعنی محمد اشاره کرد آن کسی که تو پناه دادی من پناهم.

اما قبل از این که به محمد برخورد کند به فاطمه برخورد می کند سوی خیمه رسول خدا در بکاء رفتم ولی او را نیافتم و در آن جا فاطمه را یافتم. دختر پیامبر، همسر علی پس او را گفتم از پسر مادرم علی چه دیدم؟ دو خویشاوند شوی خود از مشرکان را پناه دادم و او خود را به آن دو رساند تا آن دو را بکشد گفت و از همسرش بر من سخت تر بود و گفت چرا مشرکان را پناه می دهی؟ یعنی می گوید تازه فاطمه از علی بدتر بود حالا علی ‌آمده بود که آن دو نفر را بکشد من آن ها را پناه دادم بعد فاطمه به من گفت تو اشتباه کردی پناه دادی مشرکان را نباید پناه بدهی. داستان این جماعت به ما یک نکته جالبی را نشان می دهد همان مسئله ای که من در جلسه دوم عرض کردم انسانی که در ایدئولوژی غرق شده است همه چیز را در پای اعتقاد معنا می کند.

انسانیت را، خویشاوندی را، معرفت و دانش را همه چیز را در پای اعتقاد معنا می کند. علی نسبت به خواهر خودش آن گونه فاطمه که بدتر از علی. شما ام هانی را نگاه کنید که هنوز غرق در این ایدئولوژی نشده است، سعی می کند به عنوان یک زن از جان انسان های که به خانه او پناه آوردند محافظت کند. این ها درس های است که برای ... زندگانی، تفکرات و شخصیت این افراد برای ما بسیار مهم و ضروری است.

مجری شبکه ولایت:

آقای دکتر روستایی فقط یک نکته پیرامون عبد الملک نوفل تاریخ حیات و وفاتش را می فرمایید؟

استاد روستایی:

عبد الملک ابن نوفل ابن مساحق ابن عبد الله ابن مخرمه ابو نوفل القرشی العامری المدنی تاریخ تولد این آدم را نگفتند فقط گفتند وفاتش بین 141 تا 150 است. تولدش کی است؟

مجری:

گفته نشده است؟

استاد روستایی:

در منابع و در کتاب های که من تاریخ الاسلام ذهبی را دیدم، ثقات ابن حبان را دیدم، تهذیب الکمال مزی را دیدم تاریخ تولدی برایش نگفتند سنش را هم نگفتند چند ساله بود که مُرد این را هم نگفتند. اما شما اصلا فرض کنید که در واقعه حره بوده باشد

مجری:

واقعه حره در چه سالی بود؟

استاد روستایی:

واقعه حره در سال 64 بود که فرض این آقا بوده باشد اما این آقا 150 مُرده است طبری چه زمانی به دنیا آمد؟ 225 چه زمانی فوت کرد؟ 310 از 150، هفتاد، هشتاد سال بعدش طبری به دنیا آمده است واسطه این و طبری چه کسی است؟ هیچ کس، چیزی ذکر نمی کند. بنابراین این سند قابل اتکا نیست سندی که طبری دارد روایت می کند.

یک بحث تحمل حدیث داریم علمای حدیث گفتند غالبش هفت سال است تصریح دارند فرض کنید در واقعه حره، هفت ساله بوده باشد مثلاً سال 57 به دنیا آمده باشد واقعه حره 63 گفتند 64 قیام مختار است بعضی ها هم تصریح به 64 کردند اگر 63 بوده باشد یعنی 56 باید به دنیا آمده باشد. تا 150 یعنی 96- 97 سال ممکن است نمی گوییم ممکن نیست. اما آن طرفش را چه کار کنیم؟ 150 مرده است طبری 225 به دنیا آمد فاصله این و طبری چه کسی است؟ این جا ذکر نکرده است به هر صورت مرسل است.

 سراغ کلیپ دوم برویم نسبت به این کلیپ ایشان بحث فتح مکه را مطرح کرد گفت مرحوم طبرسی در إعلام الوریٰ مطلبی را آورده است که امیر المؤمنین یک زن آوازه خوانی را کشته است بعد دو مشرک به ام هانی پناه می برند امیر المؤمنین اصلاً مراعات خواهرش را نمی کند. حتی می خواهد آن ها را بکشد خواهرش می گوید نمی گذارم آن ها را بکشی خواهرش پیش پیامبر می رود و بعد هم حضرت زهرا با ام هانی برخورد می کند، و خلاصه می گوید ایدئولوژی اسلامی خیلی بد است این داخل ایدئولوژی نشد چه داستان سرایی های برای خودش می کند.

اجازه بدهید اول اصل گزارش اعلام الوریٰ مرحوم طبرسی را نمایش بدهم بعد راجع به بقیه اش صحبت می کنیم. کتاب مرحوم طبرسی، چاپ مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، صفحه 123 گزارش از این جا شروع می شود می گوید رسول خدا به مسلمین گفتند از اهل مکه کسی را نکشید مگر کسی که قتال کند و یک عده خاصی را نام بردند که این ها مهدور الدم بودند از جمله دو زن آوازه خوان می گوید این ها را هر کجا بودند

«اقْتُلُوهُمْ وَ إِنْ وَجَدْتُمُوهُمْ مُتَعَلِّقِينَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَة»

حتی اگر به پرده کعبه آویزان بودند این ها را بکشید. بعد می گوید این ها کشته شدند عمار چه کسی را کشت؟ و ... چند نفر را نام می برد بعد می گوید امیر المؤمنین هم یکی از این زنان آوازه خوان را کشت کسی که پیامبر مهدور الدم اعلام کرده بود. افرادی را نام می برد بعد می گوید به علی ابن ابی طالب خبر رسید که ام هانی یک گروهی از بنی مخذوم را پناه داده است که یکی شان حارث ابن هشام و دیگری قیس ابن سائب است.

«فَقَصَدَ نَحْوَ دَارِهَا»

به آن جا رفت

«مُقَنَّعاً بِالْحَدِيدِ»

یعنی حضرت لباس نظامی تن شان بود زره و کلاهخود چهره پیدا نیست.

«فَنَادَى أَخْرِجُوا»

حضرت ندا دادند بیرون بیایید. به آن ها خبر دادند خارج کنید هر کسی را که شما پناه دادید. این ها خارج نشدند.

«فَخَرَجَتْ إِلَيْهِ أُمُّ هَانِئٍ وَ هِيَ لَا تَعْرِفُهُ»

ام هانی بیرون آمد اما با این هیبت امیر المؤمنین را نمی شناخت چون چهره پیدا نبود «مُقَنَّعاً بِالْحَدِيدِ» بود، ایشان می آید می گوید خواهر، برادر حالیش نبود اصلاً او را نمی شناسد چهره اش پیدا نیست. این بشر چطوری گزارش را تحریف می کند؟ بعد هم دیدید فارسی دارد می خواند عربی نیست که عبارت عربی بخواند. ام هانی می گوید:

 «يَا عَبْدَ اللَّهِ»

 این بنده خدا

«أَنَا أُمُّ هَانِئٍ بِنْتُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ أُخْتُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»

من دختر عموی پیامبر و خواهر علی هستم

 «انْصَرِفْ عَنْ دَارِي»

از در خانه من آن طرف برو

(فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) أَخْرِجُوهُمْ»

حضرت فرمودند این ها را خارج کنید

«فَقَالَتْ وَ اللَّهِ لَأَشْكُوَنَّكَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ»

ای بنده خدا شکایت تو را به پیغمبر می کنم.

«فَنَزَعَ الْمِغْفَرَ عَنْ رَأْسِهِ»

حضرت کلاهخود را بر داشتند.

«فَعَرَفَتْهُ»

تازه حضرت را شناخت

«فَجَاءَتْ تَشُدُّ حَتَّى الْتَزَمَتْهُ فَقَالَتْ فَدَيْتُكَ»

محضر حضرت آمد گفت «فدیتُکَ» فدایت شوم

«حَلَفْتُ لَأَشْكُوَنَّكَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

قسم خوردم چه کنم؟ چون این جا وقتی گفت: «وَ اللَّهِ لَأَشْكُوَنَّكَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ»، قسم جلاله شرعی خورد وقتی دید برادرش است گفت قربان شما بروم قسم خوردم چه کنم؟

«فَقَالَ لَهَا فَاذْهَبِي فَبَرِّي قَسَمَكِ»

عیب ندارد برو و قسم خودت را عملی کن این دارد می گوید خواهر، برادر حالیش نبود اگر امیر المؤمنین می خواست آن ها را بکشد اگر واقعاً امیر المؤمنین آن بود که این آقا دارد روایت می کند کاری داشت که آن ها را بکشد؟ داخل می رفت آن ها را بیرون می کشید و می کشت. اما این جا دارد می گوید عیب ندارد برو قسمت را عملی کن، ایستاد خواهر، برادر حالیش نمی شود؟ می گوید

«فَإِنَّهُ بِأَعْلَى الْوَادِي قَالَتْ أُمُّ هَانِئٍ فَجِئْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ هُوَ فِي قُبَّةٍ يَغْتَسِلُ وَ فَاطِمَةُ تَسْتُرُهُ فَلَمَّا سَمِعَ كَلَامِي رَسُولُ اللَّهِ قَالَ»

رسول خدا در بالای مکه هستند آن جا برو ام هانی می گوید پیش رسول خدا رفتم در یک قبه (چادری) بود داشته غسل می کرد حضرت زهرا او را پوشانده بود رسول خدا صدای من را شنیدند گفتند.

 «مَرْحَباً بِكِ يَا أُمَّ هَانِئٍ»

آفرین به تو ای ام هانی خوش آمدی.

ام هانی می گوید

«قُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي»

پدر و مادرم فدای شما ای رسول خدا

«مَا لَقِيتُ مِنْ عَلِيٍّ الْيَوْمَ»

یک چیزهایی امروز از علی دیدم ماجرا را تعریف کرد.

 آقای سلیمانی امیری این قسمت ها را اصلاً‌ تعریف نمی کند که حضرت اصلاً شناخته نمی شد بعد حضرت وقتی کلاهخود را بر داشت خواهر گفت فدای شما بشوم قسم خوردم حضرت گفت اشکال ندارد برو مطرح کن. یک قسمت های دیگر را ایشان تحریف و تقطیع کرده است که ادامه ماجرا است.

در ادامه إعلام الوریٰ می گوید حضرت زهرا گفتند ام هانی آمدی شکایت علی را بکنی؟ علی دشمنان خدا و رسول را ترسانده است. ایشان به حضرت زهرا گفت فدای شما شوم شما از من در گذر قسم خورده بودم آمدم بگویم وگرنه من شکایت علی ابن ابی طالب را نمی کنم. رسول خدا می گوید اشکال ندارد

«قَدْ شَكَرَ اللَّهُ تَعَالَى سَعْيَهُ»

خداوند سعی علی را مشکور بدارد شما هم به یک عده ای پناه دادی اشکال ندارد.

«وَ أَجَرْتُ مَنْ أَجَارَتْ أُمُّ هَانِئٍ»‏

حضرت به آن های که ام هانی پناه داده بود گفت اشکال ندارد طوری نیست چرا؟

«لِمَكَانِهَا مِنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب»

نام كتاب: إعلام الورى بأعلام الهدى( ط- القديمة)؛ نويسنده: طبرسى، فضل بن حسن‏ (تاريخ وفات مؤلف: 548 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: اسلاميه،‏ تهران‏: 1390 ق، ص111

به خاطر این که خواهر علی است و پیامبر به خاطر امیر المؤمنین گفت اشکال ندارد چون به کسی پناه دادی کاری نداریم. این ها را اصلاً آقای سلیمانی امیری نقل نمی کند پس تقطیع کرده است.

 نکته بعدی باید به آن دقت کنیم این دو نفر فراری بودند این ها در حال جنگ بودند امیر المؤمنین با لباس نظامی دنبال دشمن کرده است. در منابع تاریخی آمده است ابن سعد در الطبقات، جلد 2، صفحه 110 می آورد

«عن سعيد بن أبي هند أن أبا مرة مولى عقيل بن أبي طالب أخبره أن أم هانئ بنت أبي طالب حدثته أن رسول الله صلى الله عليه وسلم وسلملما كان عام الفتح»

حدیث از ام هانی است می گوید رسول خدا فرمودند زمانی که عام الفتح شد

«فر إليها رجلان من بني مخزوم»

دو مرد فرار کردند «إلیها» به خانه ام هانی «من بنی مخذوم» دو تا فراری بودند.

 «فأجارَتهُما»

به این ها پناه داد چرا پناه داد؟ فامیل های شوهرش بودند. این ها گفتند خانه فامیل مان برویم پناهنده شدند این هم زن خانه است چه کار کند؟

 «فدخل عليٌ علیها»

الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج2، ص144

امیر المؤمنین وارد شدند گفت من این ها را می کشم اصلاً‌ امیر المؤمنین دنبال دو تا فراری دارد می رود. کسانی نیستند که پیامبر به آن ها امان داده باشد در حین جنگ است.

دلائل النبوة بیهقی، جلد 5، صفحه 80 همین ماجرا را نقل می کند.

«فر إليها رجلان من بني مخزوم فأجارتهما قالت فدخل عليّ علي رضي الله عنه فقال أقتلهما؟...»

دلائل النبوة؛ اسم المؤلف: للبيهقي الوفاة: 458 ، دار النشر:، ج5، ص80

یعنی در حین جنگ این ها داشتند می رفتند و امیر المؤمنین هم دنبال این ها بود. پس این نیست که همین طوری رفته باشند. آقای ابن کثیر در السیرةُ النبویة، جلد 3، صفحه 568 می گوید در صحیح مسلم آمده که این ها فراری بودند که البته امروزه در صحیح مسلم ظاهراً این عبارت به این شکل وجود ندارد ظاهراً تحریف امروز است. می گوید این ها فراری بودند

کتاب غوامض الأسماء المبهمة، جلد 1 مال ابن بشیر است می آورد که این دو تا مرد یکیش حارث ابن هشام بوده که مرحوم طبرسی هم آورده بود. نفر دوم بعضی می گویند زهیر ابن ابی امیه و بعضی ها هم اسم دیگری گفتند. ولی یکیش حارث است ام هانی می گوید:

«فر إلي رجلان من أحمائي من بني مخزوم»

غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة؛ اسم المؤلف: خلف بن عبد الملك بن بشكوال أبو القاسم الوفاة: 578، دار النشر: عالم الكتب - بيروت - 1407، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عز الدين علي السيد , محمد كمال الدين عز الدين، ج2، ص143

این ها فرار کردند فامیل های شوهرم بودند به سمت خانه من آمدند و امیر المؤمنین دنبال این ها بود این را آقای سلیمانی امیری نقل نمی کند. اما نکته دوم جالب است پیامبر اعلام کردند فرمودند:

«مَنْ دَخَلَ دَارَ أَبِي سُفْيَانَ فَهُوَ آمِن‏، مَنْ أَلْقَى سِلَاحَهُ فَهُوَ آمِن‏»

این دو نفر نه در خانه ابو سفیان رفتند نه در دار ابی ربیحه رفتند نه سلاح زمین گذاشتند این ها در جنگ قطعی اسلام بودند امان نامه پیامبر را نپذیرفتند امیر المؤمنین رفت آن ها را بکشد. این ها را آقای سلیمانی امیری نقل نمی کند.

ببینید کتاب التمهید ابن عبد البر، جلد 21، صفحه 190 می گوید:

«قال أبو العباس بن سريج القاضي»

 ابو العباس ابن سریج قاضی گفت:

«الرجلان اللذان أجارتهما أم هانئ يوم الفتح»

این دو مرد چه کسانی بودند؟

«وكانا من الشرذمة الذين قاتلوا خالدا ولم يقبلوا الأمان ولا ألقوا السلاح فأراد علي قتلهما»

التمهيد لما في الموطأ من المعاني والأسانيد؛ اسم المؤلف: أبو عمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر النمري الوفاة: 463، دار النشر: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية - المغرب - 1387، تحقيق: مصطفى بن أحمد العلوي ,‏محمد عبد الكبير البكري، ج21، ص190

این ها نه امان پیامبر را پذیرفتند نه سلاح شان را زمین گذاشتند امیر المؤمنین خواست آن ها را بکشد. ام هانی گفت این ها به خانه من پناهنده شدند بعد قسم خورد گفت ای بنده خدا شکایت می کنم حضرت کلاه را بر داشتند دید برادرش امیر المؤمنین است گفت عیب ندارد به قسمت عمل کن، آخر با عفو پیامبر این ها بخشیده شدند امیر المؤمنین این ها را نکشت این ها را آقای سلیمانی امیری چرا نقل نمی کند؟ سوادش به این چیزها نمی رسد.

آیا فقط ابن عبد البر گفت؟ نخیر دیگران هم گفتند البدر المنیر ابن ملقِن، جلد 9، صفحه 161 در مورد آن دو مردی صحبت می کند که ام هانی به آن ها پناه داده است. می گوید:

«وقال ابن شريح : أنه كان الشرذمة الذين قاتلوا خالدًا ولم يقبلوا الأمان ولا ألقوا السلاح وأراد علي قتلها فأجارتها أم هانئ وكانا من – أحمائها»

البدر المنير في تخريج الأحاديث والأثار الواقعة في الشرح الكبير؛ اسم المؤلف: سراج الدين أبي حفص عمر بن علي بن أحمد الأنصاري الشافعي المعروف بابن الملقن الوفاة: 804، دار النشر: دار الهجرة للنشر والتوزيع - الرياض-السعودية - 1425هـ-2004م، الطبعة: الاولى، تحقيق: مصطفى أبو الغيط و عبدالله بن سليمان وياسر بن كمال، ج9، ص161

 

همین ماجرا را نقل می کند. باز دوباره عمدة القاری عینی، جلد 4، صفحه 94 از ابو عمرو مطلبی را نقل می کند از ابو العباس ابن سُریج همان فرد است این جا نقل می کند. فقط گفت اسم این ها، این بود:

«وكانا من الشرذمة الذين قاتلوا خالداً ، رضي ا تعالى عنه، ولم يقبلوا الأمان ولا ألقوا السلاح، فأجارتهما أم هانيء، وكانا من أحمائها»

عمدة القاري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج4، ص63

از آن گروهی بودند که با خالد جنگیدند امان را قبول نکردند سلاح شان را زمین نگذاشتند ام هانی آن ها را پناه داد این چیزی است که این جا آمده است.

بنابراین نطق و داستان سرایی دیگری که آقای سلیمانی امیری این جا وکیل مدافع مشرکین شده بود آمد علیه امیر المؤمنین صحبت کند کاملاً بی اساس است. یعنی نقلی که این آقا دارد این جا ذکر می کند اولاً تقطیع کرده است ثانیاً نمی آید بگوید این دو نفر فراری در حین جنگ بودند و چه کسانی بودند؟ نمی آید بگوید این ها امان پیامبر را نپذیرفتند سلاح شان را زمین نگذاشتند امیر المؤمنین هم خواست آن ها را بکشد جنگ است.

آقای سلیمانی امیری اگر کسی به شما حمله کند می ایستید نگاهش می کنید؟ می گوید من امان می دهم تو را نمی کشم به ابو سفیان گفت ابو سفیان کوتاه آمد این ها کوتاه نیامدند خیلی ها سلاح را زمین گذاشتند این ها نگذاشتند. دیگر بایستیم که پیامبر را بکشند؟ طبیعی است که طرف با دشمن خودش می جنگد. آقای سلیمانی امیری هیچ کدام از این ها را ذکر نکرده است.

مجری:

شاید تعمداً منزل ام هانی رفته بودند می خواستند مقابله ای اتفاق بیافتد

استاد روستایی:

بله یک تجدید قوایی کنند آن جا پنهان شوند یا تروری انجام بدهند امیر المؤمنین هم وظیفه دارد به عنوان یک سرباز جنگی با این ها مقابله کند. شاید کسی بگوید ام هانی پیش رسول خدا رفت امیر المؤمنین با این ها چه کار کرد؟ آن جا دارد که ام هانی در منزلش را قفل کرد نه این ها بتوانند بیرون بیایند تا تکلیف شان معلوم شود و رفت امیر المؤمنین هم آن جا ایستاده بود. حضرت هم فرمودند اشکال ندارد.

مجری:

امیر المؤمنین صبورانه چه رفتاری با خواهرش ام هانی داشتند بعد این آقا برعکس می خواهد ماجرا را بیان کند.

استاد روستایی:

امیر المؤمنین اگر بخواهد فتح کند در قلعه خیبر را از جا می کند. جمله ای در دلاور مردی امیر المؤمنین (سلام الله علیه) بگویم واقدی نقل می کند می گوید

«وبرز عامر»

برادر مرحب وسط میدان آمد

«وكان رجلاً طويلاً جسيماً»

آدم خیلی هیکلی و بلند قدی بود وقتی وارد شد رسول خدا به عامر نگاه کرد به مردم گفت:

«فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم حين طلع عامر: أترونه خمسة أذرع؟»

نمی دانید این پنج زِراع است هر زِراع نیم متر است نمی بینید پنج زراع است یعنی دو متر و نیم قد یک آدم خیلی هیکلی و بلند قد

«فأحجم الناس عنه»

همه فرار کردند پیامبر فرمودند این را نمی بینید؟ دارد مبارز طلبی می کند همه فرار کردند.

«فبرز إليه عليٌّ رضي الله عنه فضربه ضرباتٍ»

المغازي؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد الواقدي الوفاة: 207 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ج 2، ص 130

امیر المؤمنین رفتند و او را خلع سلاح کردند و از بین بردن؛ عامر، اثیر و یاسر است واقدی می گوید این ها شجاعان یهود بودند امیر المؤمنین اگر بخواهد کسی را بکشد به راحتی می کشد این جا دو تا آدم به ام هانی پناهنده شده بودند حضرت گفت عیب ندارد حالا که قسم خوردی در خانه ات را قفل کن برو از رسول خدا کسب تکلیف کن بعد یک اقدامی کنیم. امیر المؤمنین بی اجازه رسول خدا کاری انجام نمی دهند.

مجری:

احسنتم خیلی ممنون و متشکرم جناب استاد آقای دکتر روستایی عزیز و متشکر از شما بینندگان عزیز و ارجمند که تا پایان برنامه همراهی کردید از همه شما عزیزان التماس دعای فرج و دعای خیر داریم.  

و عرض پایانی ما همیشه این دعا باشد: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها، عجل لولیک الحجة ابن الحسن الفرج والعافیة والنصر؛ تا دیدار دیگر بدرود. والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

 


کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام>

تاریخ شیعه امام سجاد ع شیعیان واقعه حره یزید تاریخ طبری مسعودی معاویه بنی امیه نقل های بی اعتبار فتح مکه نقد سلیمان امیری